پیرامونِ ادبیات کلاسیک
بررسی اشعاری از پروین اعتصامی بر اساس دو عنصر ارسطویی
چکیده
در این مقاله با بهرهگیری از نظریات ارسطو در زمینه تراژدی، به بررسی میزان اهمیـت «کـشف» و
«دگرگونی» در سه شعر پروین اعتصامی با عناوین «گرهگشای»، «دو محضر»، و «گفتار و کردار» خواهیم
پرداخت. پروین، یکی از نامدارترین شاعران ایرانی، بیشتر به خاطر مناظرهها و پـرداختن بـه مـشکلات
اجتماعی در اشعارش معروف است، اما از مهمترین خصوصیات اشعار او، تلفیق شعر کلاسیک با شـعر
مدرن و تأثیرپذیری از ادبیات غرب است. اما تاکنون در هیچ تحقیقـی بـه تأثیرپـذیری پـروین از آراء و
نظریات ارسطو، اولین نظریهپرداز ادبی غرب، اشارت نرفته است. این پژوهش در جستجوی پاسـخ بـه
این پرسش است که آیا میتوان دو عنصر ارسطویی کشف و دگرگونی را در اشعار پروین یافت؟ و اگر
چنین است، پروین آنها را چگونه در برخی از اشعارش به کار میبرد؟ یافتههای این مقاله نشان میدهد
که پروین در هر سه شعر یاد شده، تنها از نوع همزمان کشف و دگرگونی بهره میجوید. این مقالـه بـه
روش مقایسه و تطبیق و تحلیل، تحقق یافتهاست.
واژههای کلیدی: کشف و دگرگونی، ارسطو، پروین اعتصامی، گرهگشای، دو محضر، گفتار و کردار.
مقدمه
در طول تاریخ، نویسندگان و شاعران بسیاری ظهور کرده و آثار ادبی فراوانی از خود بـه
یادگار گذاشتهاند. ترجمه و مطالعه این آثار در سـایر کـشورها موجـب پیونـد ادبیـات ملـل و
تأثیرپذیری آنها از همـدیگر شـده اسـت. از ایـن رو، دور از انتظـار نیـست کـه بـرای مثـال،
نشانههایی از سبک نگارش یک نویسنده غربـی در آثـار یـک ایرانـی نیـز دیـده شـود. پـروین
اعتصامی، یکی از پرآوازهترین شاعران ایرانی، آثار شاعران و نویسندگان پیش از خود- به ویـژه
شاعران ایرانی مانند مولوی، ناصـر خـسرو، سـعدی و فردوسـی- را خوانـده و از آنهـا تـأثیر
پذیرفته است (بقائی، 1386 ،36؛ زرین کوب، 1379 ،371 .) اما آنچه که او را از دیگر شـاعران
متمایز میکند، تحصیل در یک مدرسه آمریکایی Bethel Iran واقـع در تهـران (فـارغالتحـصیل
سال 1303 خورشیدی) میباشد. این تجربه تحصیلی سبب شد تا وی بهطور اجتنابناپذیری با
اندیشه و ادبیات غرب نیز آشنا شود. در این مقاله افزون بر آشکارسازی تأثیر ادبیات غـرب بـر
پروین اعتصامی، سه شعر برگزیده پروین با عنـاوین «گـرهگـشای»، «دو محـضر»، و «گفتـار و
کردار» را از منظر دو عنصر ارسطویی «کشف» و «دگرگونی» بررسی خواهیم کرد.
در این مقاله، برای درک بهتر میزان تأثیرپذیری پروین از ادبیات غـرب، نخـست مـروری
اجمالی بر تاریخ و ادب دوره مشروطه خواهیم داشت تا نشان دهیم که تأثیرپذیری ادبیات ایـن
دوره از ادبیات غرب، امری اجتنابناپذیر بوده است. سپس، بـا دو عنـصر ارسـطویی کـشف و
دگرگونی، و نیز انواع کشف آشنا خواهیم شد تا نمود آنها را در سـه شـعر «گـرهگـشای»، «دو
محضر»، و «گفتار و کردار» از اشعار دیوان پروین مورد بررسی قـرار دهـیم. سـپس، سـه شـعر
مورد نظر بر اساس نظریههای ارسطو در باب پیرنگ تراژدی که در عین حال در اشـعار روایـی
نیز مصداق پیدا میکنند تحلیل گردیده و در پایان، نتایج ارائه خواهد شد. نتایج پژوهش نـشان
میدهد که زیبایی این اشعار با کاربرد نوع کشف و دگرگونی ارتبـاط نزدیکـی دارد. پـروین از
میان انواع کشف تقدمی، تأخری و همزمانی، تنها از نوع همزمـان کـشف و دگرگـونی در سـه
شعر یاد شده استفاده کرده است که به عقیده ارسطو، برترین نوع کشف محسوب میگردد.
بحث و بررس
تأثیرپذیری پروین از ادبیات غرب
محمد اسحاق، نویسنده هندی و استاد ادبیات فارسی، معتقد است که پروین اعتصامی «از
لحاظ انتخاب موضوع و نحوه بیان شاعری کاملاً مـدرن» اسـت و «اثـر تحـصیلات غربـی کـه
بررسی سه شعر از پروین اعتصامی بر اساس دو عنصر ارسطویی کشف و دگرگونی
داشته در شعرش نمایان است» (مشرف، 1390 ،137 . 165) در این که پروین شاعری توانا بـود و بـا
تکیه بر مطالعات و زحمات بیوقفه خود، سرانجام به جایگاه والایی در میان شاعران ایرانزمین
رسید، شکی نیست. اما با نگاهی به زندگی و آثار یوسف اعتصامی- پدر پروین- درمییابیم که
پروین از پدر خود نیز مطالب بسیاری آموخته و این آموختهها را در اشعار خـود بـهکـار بـرده
است، زیرا تعلیم و تربیت پدرش یوسف، پروین را نه تنها با سنتهای ادب فارسی، بلکـه «بـا
ادبیات اروپایی هم آشنا میداشت» (زرینکـوب، 1379 ،365-364 .) یوسـف اعتـصامی تحـت
تاثیر اندیشه غربی حاکم بر ادبیـات دوره مـشروطه، آثـار زیـادی از خـود بـه جـای گذاشـت.
مهمترین این آثار مجله «بهار» بود. این مجله نیز مانند بیشتر مجلههای دیگـر آن زمـان، تحـت
تأثیر فرهنگ غرب- مخصوصاً «فرانسه» (اثنیعشری، 1380 ،127 ) بود زیـرا نویـسندگان آن
زمان کسانی بودند که یا در اروپا و یا «به سبک اروپایی در مدارس نـوین ایـران» (همـان 127 )
تحصیل کرده بودند. همچنین، اکثر مقالههایی که در «بهار» چاپ شده، ترجمه آثاری از شاعران
و نویسندگان غربی و ترک و عرب است. «بهار» از ماهنامههای معتبری است که در آشنا کـردن
ایرانیان با آثار نویسندگان و شاعران و اندیشهوران غرب، سـهمی بـسزا دارد (درودیـان، 1385،
93)
برخی از ویژگیهای ادبیات دوره مشروطه عبارتند از: آزادیخواهی، برابری حقـوق زن و
مرد، تجددگرایی، مبارزه با خرافهگرایـی، فرهنـگ و آمـوزش نـوین، و سـتایش علـوم جدیـد
(مشرف، 1391 ،20-21؛ شـفیعی کـدکنی، 1392 ،86؛ شـفیعی کـدکنی، 1380 ،35 و 39) بـا
نگاهی به آثار یوسف اعتصامی میتوان دید که مضمون آثار او خارج از این ویژگیهـا نیـستند.
برای مثال، میتوان به کتاب تربیت نسوان اشاره کرد کـه در واقـع ترجمـهای فارسـی از کتـاب
تحریر المراه تألیف قاسم امین مصری است. این کتـاب بـه مـسئله برابـری حقـوق زن و مـرد
میپردازد. شاید بتوان گفت یوسف اعتصامی پایهگذار ادبیات فمینیستی در ایران بود (آرینپـور
8 ) زیرا وی در شمارههای مختلف مجله «بهار» مقالات متعددی درباره تربیت زنان آورده و توجه
خاصی به این موضوع داشته است. در شمارههای متعدد «بهار»، اخبار مربوط به اختراعات
و پیشرفتهای علمی خانمهای اروپایی و آمریکایی، تلاش زنان برای عضویت در پارلمان
اروپا و مشارکت در خدمات عمومی و ادارات دولتی، تظاهرات فمینیستها در شهر لندن
و مانند آن چاپ شده است (مشرف، 1391 ،22)
برخی از اشعار دیوان پروین نیز به حقوق زن اشاره دارند. برای مثال، میتـوان بـه اشـعار
«زن در ایران»، «نهال آرزو»، و «فرشتۀ انس» اشاره کرد. بدین سبب، مـیتـوان دریافـت پـروین
دغدغه مسائل و مشکلات زنان را از پدرش به ارث برده است.
با آغاز مشروطیت، شعر شاعران «تنها در مفاهیم و مضامین» تغییر پیدا کـرد، امـا «از نظـر
قالب هیچ تفاوتی با شعر گذشته ما» نداشت (حقوقی، 1383 ،385 و 390 ) به عبـارت دیگـر،
شعر پروین دارای قالب کلاسیک و محتوای مدرن است و از ایـنرو، همـانطـور کـه مرتـضی
محسنی و غلامرضا پیروز نیز در مقاله خود بـا عنـوان «پـروین اعتـصامی در گـذرگاه سـنت و
مدرنیته» اشاره کردهاند، شعر پروین تلفیقی از ادبیات سنتی و مدرن است (52) یکی از دلایـل
ثابت مانـدن قالـب شـعری دوره مـشروطه، «رشـد نـشر کتـب و مباحـث دسـتوری و وجـود
انجمنهای ادبی تحت کنترل» دولت آن زمان بود که به حفـظ و تـرویج ادبیـات سـنتی ایـران
مبادرت میورزید (شفیعی کدکنی، 1380 ،52 ) اما محمدعلی اسـلامیندوشـن در کتـاب جـام
جهانبین، در میان بحثهای گوناگون خود درصدد اثبـات ایـن نکتـه اسـت کـه ترجمـه آثـار
شاعران غربی بر شاعران ایرانی تاثیرگذار بوده است. تأثیر شعر اروپایی بر محتـوای شـعر دورۀ
مشروطه، همچنانکه ندوشن به صراحت مطرح میکند، «انکارناپذیر است و ترجمـههـایی کـه
تک تک، از شاعرانی چون لافونتن و ویکتور هوگو و لامارتین صورت گرفته بود، بر گوینـدگان
ما تأثیر نهاد» (اسلامیندوشن، 1363 ،158؛ آژند، 1363 ،162 ) یوسف اعتصامی نیز «به سـبب
ترجمه بینوایان Misérables Les اثر ویکتور هوگو Hugo Victor و بعـضی قطعـات منثـور بـه
زبان فارسی، موجب آشنایی ایرانیان با فکر عصر رمانتیک شد» (مـشرف، 1390 ،137 ) وی در
یکی از شمارههای مجله «بهار» به دفاع از آشنایی با ادبیات غـرب پرداختـه و «ضـرورت اخـذ
جوانبی از ادب فرنگی را یادآور شده است» (شفیعی کدکنی، 1392 ،242) پـروین نیـز افـزون
بر آشنایی کامل با «ادبیات انگلیس» (آژند، 1363 ،177») بـیتردیـد از فکـر اروپـایی، خاصـه
شعرهایی که پـدرش اعتـصامالملـک از گوینـدگان فرانـسوی ترجمـه مـیکـرده، متـأثر بـوده»
(اسلامیندوشن، 1363 ،159؛ ایراندوست تبریزی، 1371 ،5 )
شعر پروین تلفیقی از «خرد و پند» کهن، همراه بـا نـوعی دلـسوزی و واکـنش در مقابـل
مسائل دور و بر خود است که در جای خود یادآور نویسندگان قدیم میباشد و اغلب پوشـشی
از رمانتیسم در خود دارد که تأثیر ادبیات غرب نیز در آن بـه چـشم مـیخـورد (آژنـد، 1363،
343)
برخی از اشعار پروین که برگرفته از ترجمۀ اشعار غربی چاپ شده در مجلـه «بهـار»نـد،
عبارتند از: «ارزش گوهر» از «خـروش و مرواریـد» اثـر لافـونتن Fontaine La de Jean شـاعر
فرانسوی؛ «پایمال آز» از ازوپ Aesop؛ «جولای خدا» از شـعر «عـزم و نـشاط عنکبـوت» اثـر
آرتور بریزبان Brisbane Arthur ، نویسنده آمریکایی؛ «نغمه رفـوگر» از تـامس هـود Thomas
Hood ،شاعر انگلیسی؛ «یاد یاران» از قطعۀ «به یک مومیایی مصر» in Mummy the to Address
Exhibition s’Belzoni اثر هوراشیو اسمیت Smith Horatio ، شاعر انگلیسی (درودیـان،1385،
97؛ شفیعی کدکنی، 1392 ،273؛ زرینکوب، 1379 ،367)؛ «آشیان ویران» که در زمرۀ اشعاری
است که «تحت تأثیر آثار شاعران رمانتیک غرب سـاخته شـدهانـد» (حقـوقی، 1383 ،399)؛ و
«قطرات سه گانه» اثر تریللو شاعر ایتالیایی «که منشاء الهام یکی از شاهکارهای پروین اعتصامی
است» (شفیعی کدکنی، 1392 ،150 .)
با در نظر داشتن نکاتی که دربارۀ پروین، پدرش و برهه تاریخی زندگانی آنها ذکر شـد،
درمییابیم که این دو، آثار خود را تحت تـأثیر فـضای ادبـی دورۀ مـشروطه خلـق کردنـد و از
آموختههای خود از ادبیات غرب نیز در نگارش آثار خود بهره جستند. با مطالعـه دقیـق اشـعار
پروین میتوان نشانههای بیشتر و ظریفتری از این آموختهها را یافـت، زیـرا پـروین در کنـار
حفظ «اصالتهای شرقی و اخلاقی» خود، از ادبیات غـرب نیـز در جهـت عمـق بخـشیدن بـه
اشعار و وفق دادن آنها با اقتضائات زمان خود استفاده کرده اسـت (خـالقیراد، 1369 ،57 ) و
همانگونه که احمد کریمی حکاک در مقالۀ خود با عنوان «پـروین اعتـصامی، شـاعری نـوآور:
تحلیلی از شعر «جولای خدا»» اشاره میکند، در شعر پروین و چند تن دیگر از شاعران ایرانـی
اوایل قرن بیستم، جریانی که بر خلاف مسیر سنت در حرکت است، در لایههای زیرین جویبار
جاری است، و از این روست که در نگاههای گذرا و شتابزده به چشم نمیآید (266)
اما تأثیرپذیری پروین از ادبیات غرب به ترجمه و مضمون اشعارش محدود نمـیشـود و
همچنانکه این مقاله نشان خواهد داد، پروین در سرودن اشعار روایی خود از نظریههـای ادبـی
ارسطو نیز بهره جسته است. نکتۀ قابل توجه این است؛ اصطلاحاتی کـه ارسـطو در فـن شـعر
ابداع کرده، جهانشمولاند و تا حدودی در همۀ آثـار روایـی دیـده مـیشـوند. گرچـه وجـود
اصطلاحات ارسطویی در اشعار روایی پروین بـه منزلـه تأثیرپـذیری پـروین از ادبیـات غـرب
نیست، اما تاکنون در هیچ تحقیقی به تأثیر ارسطو، اولین نظریهپرداز ادبی غرب، بر اشعار پروین
اشاره مستقیمی نشده است. این پژوهش در جستجوی پاسخ به این پرسش است که آیا میتـوان
دو عنصر ارسطویی کشف و دگرگونی را در اشعار پروین یافت؟ و اگـر چنـین اسـت، پـروین
آنها را چگونه در برخی از اشعارش به کار میبرد؟ البته هدف این پژوهش، ارائه تحلیلی کلـی
از تمام اشعار دیوان پروین با استفاده از نظریههای ارسطو نیست، بلکه اثبات وجود نظریههـای
ارسطو (به عنوان یکی از پایهگذاران نقد ادبی مغرب زمین) در برخی از اشعار پروین است.
کشف و دگرگونی
کشف و دگرگونی دو جزء مهم تراژدیاند که برای اولین بار توسط ارسطو در کتاب فـن
شعر مطرح شدهانـد. کـشف، برابـر واژۀ یونـانی ἀναγνώρισις اسـت کـه در انگلیـسی بـه دو
واژۀ Anagnorisis و Discovery ترجمه شده است. Discovery به برابرهای فارسـی شناسـایی
(بابایی، ذیل واژه)؛ تعرف یا تحلیل (حسینی، ذیل واژه)؛ کشف حقیقت (شمیسا، 1373 ،143)؛
و بازشناخت (زرینکوب، 1369 ،131) برگردانده شده، اما در اصطلاح ادبـی، کـشف «فراینـد
آگاهی شخصیت نمایشنامه بر نکته یا حقیقتی است که تا آن وقت از آن بیخبـر و غافـل بـوده
است» (داد، 1375 ،241) ارسطو نیز کشف را چنین تعریف میکند: «بازشناخت، چنانکه از نام
آن نیز بر میآید، انتقال است از ناشناخت به شـناخت کـه سـبب مـیشـود، میان کـسانی کـه
میبایست به سعادت یا شقاوت رسند، کار از دوسـتی بـه دشـمنی، یـا از دشـمنی بـه دوسـتی
بکشد» (زرینکوب، 1369 ،131 ) بنابراین، کشف زمانی روی میدهد که شخصیت، از واقعیتی
که تاکنون خبر نداشته، آگاه شود و باعث تغییر رابطهای از دوسـتی بـه دشـمنی و یـا بـرعکس
شود، مانند ادیپ در نمایشنامۀ ادیپ شهریار که در پایان درمییابد مردی که با دست خـود بـه
قتل رسانده، پدرش و زنی که با او همبستر شده، مادر اوست.
دگرگونی، برابر واژۀ یونانی περιπέτεια است کـه در انگلیـسی بـه دو واژۀ Peripeteia و
Reversal ترجمه شده است. Reversal در فارسی به معانی مختلفی مانند حرکت معکـوس یـا
دگرگونی ناگهانی (بابایی، ذیل واژه)؛ تغییر سرنوشت یا بختبرگشتگی (شمیـسا، 1373 ،142-
143) و واژگونی بخت (مقدادی، ذیـل واژه) برگردانـده شـده اسـت، امـا در اصـطلاح ادبـی،
دگرگونی «کیفیتی است که معمولاً پیرنگ داسـتان و نمـایش بـر آن اسـتوار اسـت و آن تغییـر
موقعیت و وضعیت داستان از یک حالت به حالت عکـس آنـست» (داد، 1375 ،241) از نظـر
ارسطو نیز دگرگونی «عبارت است از تبدل فعلی به ضد آن» (زرینکوب، 1369 ،131) کـه بـه
معنی تغییری کامل در احوال و رفتـار شخـصیت مـیباشـد و پیامـد آن تحـولی عظـیم، خـواه
خوشایند و خواه ناخوشایند، در زندگی شخصیت اصلی رخ میباشد، مانند ادیـپ کـه پـس از
اینکه متوجه شد پدرش را کشته، با مـادرش هـمبـستر شـده و خـودش عامـل طـاعون بـوده،
احوالش منقلب شد و خودش را مجازات کرد.
همانطور که مشاهده میشود، برابرهای زیادی برای این دو اصطلاح ارائـه شـده، امـا در
این مقاله از برابرهای کشف از کتاب فرهنگ اصطلاحات ادبی: واژهنامۀ مفاهیم و اصـطلاحات
ادبی فارسی و اروپایی (تطبیقی و توضیحی) تألیف سیما داد، و دگرگونی از کتاب ارسطو و فن
شعر ترجمه عبدالحسین زرینکوب استفاده خواهیم کرد، زیرا توضیحات، تعاریف و مثالهـای
ارائه شده در این کتابها، به اهداف و معانی مورد نظر مقالۀ ما نزدیکترند.
نکته مهمی را که باید به خاطر داشت، شباهت و تفاوت بین کشف و دگرگونی است. هر
دوی این عناصر به تغییری در شخصیت اشاره میکنند و از این لحاظ شـباهت دارنـد. تفـاوت
آنها در این است که کشف تغییری درونی (فکری) و انتقال از ناآگاهی بـه آگـاهی اسـت، امـا
دگرگونی تغییری بیرونی (رفتاری و یا قابل لمس) در بخت و اقبال فرد است، ماننـد سـقوط از
اوج به قهقرا، رسیدن از فقر به ثروت و یا گذر از تیرهبختی به خوشبختی. اگر بـار دیگـر مثـال
ادیپ را در نظر بگیریم، تغییر درونی زمانی برای ادیپ اتفاق میافتد کـه وی متوجـه مـیشـود
پدرش را به قتل رسانده و با مادرش همبستر شده است، زیرا پس از مدتها به هویـت واقعـی
خود (و پدر و مادرش) پی میبرد. تغییر بیرونی- که به مراتب واضـحتـر اسـت- زمـانی روی
میدهد که ادیپ چشمهای خود را کور میکند، زیرا رفتارش تحت تأثیر اتفـاقهـای قبلـی بـه
کلی عوض شده و از پادشاهی به گدایی تنزل کرده و مجبور شده به خاطر سوگندش نفی بلـد
کند.
ارسطو انواع مختلفی برای کشف برشمرده است که از لحاظ میزان تأثیرگـذاری و هنـری
بودن با هم تفاوت دارند و میزان مهارت شاعر را نشان میدهند. نوع اول آن «عبـارت اسـت از
بازشناخت به وسیله نشانههای مرئی… مثل آثار زخم… گردنبند یا دسـتبنـد…» (زریـنکـوب،
1369 ،141 ) مانند سهراب در داستان رستم و سهراب فردوسی که «از کیستی خود خبر نـدارد
و سرانجام با پرسوجو از مادر، خود را میشناسد و پـس از وقـوع حادثـه، یـک نـشانۀ عینـی
«بازوبند» موجب بازشـناخت مـیشـود» (محمدصـالحی دارانـی، 1388 ،156 ) نـوع دوم، «آن
بازشناخته است که به ذوق شاعر ابداع شده باشند» (زرینکوب، 1369 ،141) نـوع سـوم «آن
گونه بازشناخت است که با یادآوری حاصل میشود، یعنی دیدن چیزی یک احـساس سـابق را
به خاطر آورد» (همان، 141-142) برای مثال رسـتم پـس از کـشته شـدن سـهراب «زره او را
میگشاید و مهرۀ پهلوانی خود را بر بازوی او میبیند و درد و اندوهش تازه میشود و جامه بر
خویشتن میدرد» (محمدصالحی دارانی، 1388 ،164 ) و نوع چهارم، «آن بازشناخت است کـه
از روی قیاس حاصل آید» (زرینکـوب، 1369 ،142 ) کـه نمونـهای از آن را نیـز در رسـتم و
سهراب میبینیم: «سهراب نیز با برانداز کردن لشکر ایران و دیدن رستم… میگوید: این پهلـوان
بزرگ با نشانیهای مادر مطابقت میکند و گمان میکنم رستم اسـت» (محمدصـالحی دارانـی،
163 ،1388)
کشف و دگرگونی میتواند به سه شکل رخ دهد: کشف بعد از دگرگونی؛ کـشف قبـل از
دگرگونی؛ و کشف همزمان با دگرگونی. ارسطو معتقد است بهترین نوع کشف آن است که «از
خود حوادث حاصل آید» (زرینکوب، 1369 ،142) و به دنبال آن بیدرنگ دگرگـونی نیـز رخ
دهد: «خوشترین بازشناخت آن است که با دگرگونی همراه [همزمان] باشد، از آنگونـه کـه در
نمایشنامه ادیپوس یافت میشود» (همان 131 ) بنابراین، اتفاقاتی که در پایان نمایـشنامۀ ادیـپ
شهریار برای ادیپ رخ میدهد، بهترین نوع کشف محسوب میشود: تمام اتفاقها بـه صـورتی
پیش میروند که در پایان، بیدرنگ پس از آشکار شدن هویـت پـدر و مـادر ادیـپ (کـشف)،
احوال پادشاه ادیپ دگرگون میشود و پس از فهمیدن مطالبی که پیشتر نمـیدانـست، خـود را
مسئول همه مصیبتها دانسته، چشمهای خود را کور میکنـد و شـهر را ماننـد گـدای بینـوایی
ترک میگوید (دگرگونی).
اگرچه ارسطو کشف و دگرگونی را دو جزء مهـم ادبیـات نمایـشی (تـراژدی و کمـدی)
میداند، اما در کتاب فرهنگ اصطلاحات ادبی: از افلاطون تا عـصر حاضـر، دکتـر مقـدادی در
مدخل کشف، مثالی از داستان جنایی «نامۀ مسروقه» Letter Purloined The اثر ادگار آلـن پـو
Poe Allan Edgar را نیز آورده است (مقدادی، 1378 ،99-394) و چنین به نظر مـیرسـد کـه
این دو اصطلاح ارسطویی منحصر به تراژدی و کمدی نبـوده و بـه دلیـل جهـانشـمول بـودن،
میتوان آنها را در سایر انواع ادبی (مانند داستان کوتاه و شعر روایی) نیز به کار برد.
بنابراین، تلاش ما بر این خواهد بود تا نشان دهـیم ایـن دو عنـصر ارسـطویی در اشـعار
پروین نیز به کار رفتهاند، زیرا همانطور که خواهیم دید، اشعار پـروین گـاهی قالـب داسـتان و
حکایت به خود میگیرند و در اینگونه اشعار، او «دقیقاً روش حکایـتپـردازی بزرگـان شـعر
کلاسیک فارسی» را دنبال میکند با ایـن تفـاوت کـه «مفـاهیم اجتمـاعی زمـان شـاعر در ایـن
حکایتها نمود و تجلی بیـشتری دارد» (حاجیـان نـژاد، 1386 ،92) در ادامـه، بـه بررسـی دو
عنصر کشف و دگرگونی در سه شعر «گرهگشای»، «دو محـضر» و «گفتـار و کـردار» از پـروین
خواهیم پرداخت تا میزان اهمیت این دو عنصر ارسطویی در اشعار پـروین مـشخصتـر شـود.
همچنین، خواهیم دید که کشف و دگرگونی در این سه شعر، برخلاف سایر اشـعار ارسطویی پروین،
به طور همزمان برای شخصیتهای اصلی رخ دادهاند و بهترین نوع کـشف و دگرگـونی
محسوب میشوند.
«گرهگشای»
مثنوی «گرهگشای»، داستان پیرمرد مفلسی است که فرزندانش در بستر بیماریند و به غـذا
احتیاج دارند، و پیرمرد علیرغم تلاش زیاد، نمیتواند برایشان طعامی فـراهم سـازد. سـرانجام
پس از مدتی تلاش بیحاصل، آسیابان یک کیسه گندم به پیرمرد میبخشد. پیرمرد کیسۀ گنـدم
را به دوش گرفته و راهی خانه میشود، اما از آنجایی که گندم به تنهایی برای حل مـشکلاتش
کافی نبود، در راه از خدا طلب گشایش روزی میکند:
زد گـــره در دامـــن آن گنـــدم، فقیـــر شــد روان و گفــت کــای حــی قــدیر
گر تو پیش آری به فضل خویش دست برگــشایی هــر گــره کایــام بـــست
…
بــس گــره بگــشودهای، از هــر قبیــل ایــن گــره را نیــز بگــشا، ای جلیــل
(212 ،1363 ،اعتصامی)
پس از این راز و نیاز، پیرمرد متوجه میشود که مدتی است «گره» کیسه گندم باز شـده و
گندمها روی زمین ریخته شدهاند. برای همین از ضعف خدا در تشخیص گـرۀ کیـسه گنـدم از
گرۀ مشکلات او، لب به شکایت میگشاید:
بانــگ بــر زد، کــای خــدای دادگــر چــون تــو دانــایی، نمــیدانــد مگــر
ســـالهـــا نـــرد خـــدایی بـــاختی ایـــن گـــره را زان گـــره نـــشناختی
…
مــن خداونــدی ندیــدم زیــن نمــط یــک گــره بگــشودی و آنهــم غلــط
(213 -212 همان)
پس از شکایتهای بسیار، پیرمرد علیرغم ناامیدی، به جمع کردن گندمهـا از روی زمـین مشغول میشود
و در کمال ناباوری یک کیسۀ طلا بین گندمها پیدا میکند. اینجاست که کشف و دگرگونی در کنار هم برای پیرمرد اتفاق میافتد:
وی که پس از باز شدن گره از کیـسۀ گنـدم از رحمت خدا ناامید شده و حتی به علم خداوند شک کرده بود، در پایان پـس از پیـدا کـردن
کیسۀ طلا به اشتباه خود و عظمت خداوند پی برده و به این نتیجه میرسد که:
هر بلایی کـز تـو آیـد، رحمتـی اسـت هر که را فقری دهی، آن دولتـی اسـت
(همان 213)
که در واقع مصداق این بیت معروف از سعدی است:
خـــدا گـــر ز حکمـــت ببنـــدد دری ز رحمــــت گــــشاید در دیگــــری
همانطور که پیشتر اشاره شد، کشف باعث تغییری درونـی (فکـری) و دگرگـونی باعـث
تغییری بیرونی (رفتاری) در یک شخص میشود. میتوان گفت که در این شعر، تغییـر درونـی
دو بار برای پیرمرد رخ میدهد: بار اول، زمانی است که وی پـس از بـاز شـدن گـره از کیـسه
گندم، عجولانه قضاوت کرده و تصور میکند که خداوند، قادر به تمایز گرۀ مـشکلات از گـره
کیسه نیست. بار دوم، زمانی است که پیرمرد کیسه طلا را بین گنـدمهـا پیـدا مـیکنـد. تفـاوت
کشف دوم با کشف اول در این است که به دنبال آن، دگرگونی نیز رخ میدهد که همان تغییـر
بیرونی است و پس از آن، پیرمرد از فقر به ثروت میرسد. تغییر و تحول فکری نیز به وضـوح
در سخنان پیرمرد دیده میشود، زیرا در ادامه، همچنانکه علیرضا حاجیاننژاد در مقالۀ خـود بـا
عنوان «شیوه حکایتپردازی پـروین در مثنـویهـا» برمـیشـمارد، وی از زبـان خـود حکمـت
کارهای الهی را بیان میکند و اعلام میکند که کار خدا غیـر کـار مخلـوق اسـت و او همیـشه
جانب مصلحت بندگان خود را نگاه میدارد… منتهـا ایـن ظـرف تنـگ اندیـشه و احـساس مـا
بندگان اوست که مصلحتهای خودمان را در نمییابیم و خیلـی زود قـضاوت مـیکنـیم… در
حالی که آنچه که به نظر ما نادرست و قهر مینماید، در نظر آن لطف مطلق، لطف و مـصلحت
حقیقی ما در آن است (حاجیان نژاد، 1386 ،102-103.)
«دو محضر»
«دو محضر» نیز در قالب مثنوی نوشته شده، اما تمثیلی نیست و در نظـر برخـی منتقـدان،
جزو اشعار فمینیستی پروین محسوب میشود: «شاعر در این شعر، تصویر پنهان شدۀ پرمعنـا و
زندگیبخش زن را به مردان که خود را صاحبان قدرت و قـانون مـیداننـد، نـشان داده اسـت»
(صادقی گیوی و پرهیزگاری، 1390 ،221 ) همانطور که از عنوان شعر پیداسـت، دو محـضر-
یکی، مکان رسیدگی به اختلافات مردم و دیگـری، منـزل یـک زن و شـوهر- بـا هـم مقایـسه
شدهاند.
داستان شعر «دو محضر» از این قرار است که روزی یـک قاضـی، خـشمگین وارد خانـه
شده و همسرش را به خاطر تنبلی سرزنش میکنـد، چـرا کـه معتقـد اسـت کـه او نـسبت بـه
مشکلات زندگی مردان بیاعتناست و در منزل ایام را به راحتی سپری میکند:
نـــاگواریهـــا مـــرا بـــرد از میـــان تـــو غنـــودی در حریـــر و پرنیـــان
تـــو نشـــستی تـــا بیارنـــدت ز در مـــا بیـــاوردیم بـــا خـــون جگـــر
(133 ،1363 ،اعتصامی)
سپس، قاضی اعلام میدارد که از این وضع خسته شده و از این پس مـیخواهـد هماننـد
زنش در خانه بماند:
خــدمت محــضر ز مــن نایــد دگــر هر کـه را خـواهی، بـه جـای مـن ببـر
بعــد ازیــن نــه پیــروم، نــه پیــشوا چون تو، انـدر خانـه خـواهم کـرد جـا
(همان 134 )
علیرغم انتظار قاضی، همسر وی این پیشنهاد را قبـول کـرده و چنـد روز خانـه را تـرک
میکند و امور منزل را به قاضی میسپارد. در آغاز، همه چیز مطابق معمول پـیش مـیرود، امـا
پس از گذشت چند روز، آشوبی در منزل به راه میافتد و خادم و طبـاخ و فـراش و دربـان بـه
جان هم افتاده و اسرار ناگفته همدیگر را فاش میکنند. هر کس، دیگری را به دزدی متهم کرده
و خود را مبرا از هر گونه گناه میدانست. پس از این که قاضی بـا آن همـه ادعـایش نتوانـست
اختلاف بین آنها را حل و فصل کند، به اشتباه خود اعتراف کرده و تصمیم مـیگیـرد، محـضر
منزل را به قصد محضر دادگاه ترک کند. اینجاست که کشف و دگرگونی به طور همزمان بـرای
قاضی رخ میدهد:
دید قاضی، خانه پر شـور و شـر اسـت محضر است، اما دگرگون محضر اسـت
…
چــون امــین نــشناخت از دزد و دغــل دفتـــر خـــود را نهـــاد انـــدر بغـــل
گفت: زین جنگ و جدل، سر خیره گشت بایــدم رفــتن، گــه محــضر گذشــت
(همان 135 )
قاضی در ابتدا تصور میکرد کارش سختتر از کار زن در خانه است و بـه همـین سـبب
همسر خود را به جهت تنبلی سرزنش کرده و منزل نشین میشود. اما پس از این که نمـیتوانـد
یک اختلاف کوچک را بین اعضای خانه حل و فصل کند (کشف)، به اشتباه خود اعتراف کرده
و اظهار پشیمانی میکند و تصمیم میگیـرد تـا بـه محـضر خـودش، یعنـی محکمـه، بـازگردد
(دگرگونی). قبل از اینکه قاضی خانه را به قصد محضر ترک کند، همسرش از راه مـیرسـد و
حالا نوبت اوست که قاضی را سرزنش کند:
چون ز جا برخاسـت، زن در را گـشود گفت: دیـدی آنچـه گفـتم راسـت بـود
تــو، بــه محــضر داوری کــردی هــزار لیــک انــدر خانــه درمانــدی ز کــار
…
تــا تــو انــدر خانــه دیــدی گیــر و دار چنــد روزی مانــدی و کــردی فــرار
من کنم صد شعله در یـک دم خمـوش گـاه دسـتم، گـام چـشمم، گـاه گـوش
(همان 135)
در این شعر نیز تغییر درونی و بیرونی که برای قاضی رخ میدهد، قابل تأمل است. قاضی
پس از اینکه متوجه میشود قادر به حل اختلاف اعضای منـزل نیـست، بـه ایـن نکتـه اشـاره
میکند که برخلاف شباهت زیاد، محضر منزل با محضر دادگاه تفاوت بـسیار دارد. در هـر دو،
صحبت از حل اختلاف است، اما قاضی قادر به حل اختلاف در خانۀ خـود نیـست و فقـط در
محضر قضاوت خارج از منزل موفق است. پس عقیده قاضی دربارۀ این مسئله عوض میشـود
و یک تغییر درونی برای وی رخ میدهد که در واقع قدردانی از زحمات همـسر و ارج نهـادن
بر تلاشهای روزمرۀ وی برای حفظ نظم در منزل است. تغییر بیرونی- کـه بـیدرنـگ پـس از
تغییر درونی برای قاضی اتفاق میافتد- نیز ترک منزل و بازگشتن به محضر دادگاه است، زیـرا
قاضی در این «جنگ و جدل» شکست خورده و از کار خود پشیمان شده است. اما ایـن تغییـر
زمانی مشهودتر است که زنش او را مورد سـرزنش قـرار مـیدهـد و او در مقابـل سـخنان زن
سکوت کرده و جوابی نمیدهد، زیرا اشتباه خود را پذیرفته است و اعتراف کرده که حق بـا زن
اوست. پس از این واقعه نیز قاضی بدون شک با همسرش نرمتر رفتار خواهد کرد، زیرا متوجه
شده که مدیریت منزل کار سختی است.
«گفتار و کردار»
«گفتار و کردار»، شعری تمثیلی در قالب قصیده است و استفاده از حیوانات در این شـعر،
آن را در دستۀ تمثیلات جانوری fables beast قرار میدهد. در تمثیلات جانوری، از حیوانـات
به صورت نمادین برای بیان مفاهیم تعلیمی استفاده میشود؛ برای مثال، ممکـن اسـت طـوطی،
نماد انسان غافل و مورچه، نماد انسان زحمتکش باشد. این نوع تمثیلات همیشه با یک نتیجۀ
اخلاقی moral به پایان میرسند (آبرامز، 2009 ،8 .) در واقع، هدف اینگونه داستانهـا- کـه تمثـیلات رمـزی نیـز نامیـده
میشوند- بیان «معانی و آموزههای بلند اخلاقی و تعلیمی» اند و حضور حیوانات در داستانهـا
نشانگر آمیختگی دنیای آدمیان و حیوانات … است که در متون رمزی یا عرفـانی فارسـی مـورد
نظر قرار گرفته اسـت و شـاعرانی چـون پـروین اعتـصامی، هوشـمندانه از ایـن شـیوۀ تعلیمـی
برخوردار شدهاند و با استفاده از روش پیشینیان بـه طریـق غیـرمـستقیم در قالـب حکایـات و
تمثیلات رمزی دلکش، زبان گفتگوی حیوانات را بهانۀ تعالی اخلاقـی و انـسانی قـرار دادهانـد
.(183 ،1386 ،زمردی)
شعر «گفتار و کردار»، با سرزنش گربه توسط شیر آغاز مـیشـود. شـیر، گربـه را حیـوانی
تن پرور و بیوجدان خطاب میکند که شرافتمندانه به سراغ شکار نمـیرود و بـه غـذای همـه
دست مییازد. از نظر شیر، هیچکس از پیرزن، دهقان، چوپان، فقیر و غنـی از دسـتبرد گربـه در
امان نیست، زیرا او حاضر است به هر کاری دست بزند تا نتیجۀ رنج و تلاش هر انسانی را بـه
چنگ بیاورد و هرگز برایش مهم نیست که آن شخص چه کسی باشد:
نه ماست مانـده ز آزت بـه خانـۀ زارع نه شیر مانده ز جورت، به کاسۀ چوپان
گهت زگوش چکانند خون و گاه از دم شبی ز سگ رسدت فتنه، روزی از دربان
(214 ،1363 ،اعتصامی)
سپس، شیر گربه را به زندگی در بیشه دعوت میکند، چرا که معتقد است زندگی و شکار
در بیشه، کار حیوانات آزاد و باوجدان است:
بیــا بــه بیــشه و آزاد زنــدگانی کــن برای خوردن و خوش زیستن، مکش وجدان
(همان 214 )
و مهمتر اینکه:
شکارگاه، بسی هست و صید خفته بسی به شرط آن که کنی تیز، پنجه و دنـدان
(همان 214 )
و بدین ترتیب، گربه نصیحت شیر را پذیرفته و به دنبال یافتن یک زندگی شرافتمندانهتـر
و پربارتر راهی جنگل میشود. او در آغاز بسیار مغرور شده و خود را همردیف شیر میداند:
به خویش گفت: کنون کز نـژاد شـیرانم نه شهر و وادی و صحرا بود مرا شـایان
(همان 215 )
و حتی معتقد است که تاکنون از قدرت خود بیخبر بوده است:
نبود آگهیم پیش از این، که من چه کسم به وقت کار، توان کرد این خطا جبـران
(همان 215 )
اما با آغاز شب و طلوع ماه، گربه از صدای حیوانات ترسیده و سراسیمه خود را در کـنج
غاری مخفی میکند. از قضا، در همین هنگام پلنگی «اندر هوای طعمـه» بـه سـوی همـان غـار
میآید و در دهانۀ غار در کمین مینشیند. گربه با شنیدن صدای پای او به وحشت افتاده، تمـام
گفتههای قبلی خود را فراموش کرده و به سوی دهانۀ غار به راه میافتد تا فرار کند، امـا پلنـگ
در دهانۀ غار او را شکار میکند. اینجاست که گربه در زیر چنگال پلنگ به اشتباه خود اعتـراف
میکند:
به شهر، گربه و در کوهسار شـیر شـدم خیال بیهده بین، بـاختم دریـن ره جـان
ز خودپرستی و آزم چنین شد آخر کـار بنای سست بریزد، چو سخت شد باران
(همان 216 )
در این شعر نیز تغییر بیرونی و درونی برای گربه به صورت همزمان رخ مـیدهـد: او کـه
در ابتدا خود را بسیار قدرتمند میدانست و معتقد بود که تاکنون از قدرت خود بیخبـر بـوده،
راهی جنگل میشود، اما با آغاز شب در جنگل متوجه اشتباه خـود مـیشـود و بـه ایـن نتیجـه
میرسد که زندگی در جنگل برای او کاری دشوار و ناممکن است (کشف). بیدرنـگ پـس از
این تغییر درونی، گربه تصمیم به فرار میگیرد، اما در چنگال پلنگ اسیر میشود و جان خود را
از دست میدهد (دگرگونی). همانطور که پیشتر اشاره شد، تمثیلات جـانوری بـا یـک نتیجـۀ
اخلاقی به پایان میرسند. نتیجۀ اخلاقی این شعر نیز ایـن اسـت کـه حـرص و طمـع، عاقبـت
خوشی ندارد و هر کس باید به اندازه توان خـویش انتظـار پیـشرفت داشـته باشـد. البتـه ایـن
خودشناسی منوط به استفاده از قوۀ تعقل نیز میباشد:
منه، گرت بصری هست، پای در آتـش مزن، گرت خردی هست، مشت بر سندان
(همان 216)
نتیجه
ادبیات، پیوندی ناگسستنی با دیگر ابعاد زندگی بشر داشـته و همـواره از دگرگـونیهـای
تاریخی، سیاسی و اجتماعی در طول قرون و اعصار مختلف الهـام گرفتـه اسـت، تـا بـا حفـظ
پویایی خود، پیامی متناسب و در خور مخاطبان خـود ارائـه دهـد. ایـن مقالـه، بـا مـرور دورۀ
تاریخی، که پروین در آن زندگی میکرد، بر آن است تا ثابت کند وی در سرودن اشـعار خـود،
افزون بر ادبیات کهن ایران، از ادبیات غرب نیز، خودآگاه و ناخودآگاه، تأثیر پذیرفته است. ایـن
تأثیرپذیری از طریق ترجمه آثار غربی و آشنایی مستقیم وی با ادبیات غرب بوده است. در ایـن
میان، نظریههای ارسطو، بنیانگذار نظریههای ادبی غرب، در سه شعر «گرهگشای»، «دو محضر»،
و «گفتار و کردار» مشهود و قابل بررسی است. بررسی ما در این پژوهش نشان داد کـه پـروین
در هر سه شعر از نوع همزمان کشف و دگرگونی، و نه از نوع متقدم و متأخر استفاده کرده کـه
طبق نظر ارسطو، بهترین نوع کشف است. پروین دو عنصر ارسطویی را، بیجهـت یـا بـهطـور
تصادفی، در کنار هم به کار نبرده است. کاربرد همزمان کشف و دگرگـونی از آن جهـت بیـشتر
تأثیر خود را ایفا میکند کـه زمینـۀ هـمپوشـانی و تقویـت هـر دو تغییـر برونـی و درونـی در
شخصیت اصلی و خواننده را فراهم میآورد. با کنار هـم گـذاردن ویژگـیهـای شـعر پـروین،
میتوان نتیجه گرفت که شعر وی کمنظیر و حتی بینظیر است چرا که با بهـرهگیـری از تلفیـق
قالبهای قدیمی و موضوعات و حال و هوای جدید، و کاربرد همزمان کشف و دگرگـونی در
حکایتها، به نوعی پیروان هر دو نسل را مخاطب قرار میدهد و موقعیتی استثنایی برای انتقال
پیام خود پدید میآورد که در آن همواره قوۀ تعقل مخاطـب را بـه منظـور آگـاه سـاختن او از
دنیای پیرامون خود و رساندن وی به درجات متعالیتری از انسانیت به چالش میکشد.
ناگفته نماند که اشعار زیادی از پروین را مـیتـوان بـه کمـک دو عنـصر کـشف و دگرگـونی
ارسطو بررسی کرد، مانند شعر «بلبل و مور»، «برگ ریزان»، «گرگ و شبان» و «پایمـال آز» (در واقـع
این شعر اقتباسی است از حکایات ازوپ). در اکثر این اشعار، حیوانـات و اشـیا در قالـب منـاظره،
ابتدا ادعایی گزاف را مطرح میکنند و در پایان به اشتباه خود پی میبرند. اما بـا توجـه بـه حوصـلۀ
محدود این مقاله، به هیچوجه نمیتوان تمام اشعار پروین و جنبههای فکری آنها را به طور مفـصل
بررسی کرد و به ناچار تنها روی سه شعر پروین تمرکـز کـردهایـم کـه بـه وضـوح تـام، کـشف و
دگرگونی مورد نظر ارسطو و نظریهپردازان ادبی را منعکس میکننـد. بـدیهی اسـت کـه مـا در ایـن
بررسی، این دو اصطلاح و مقولۀ نقد ادبی را در شعر پـروین پیـاده کـردهایـم، امـا ممکـن اسـت از
چشمانداز و زاویۀ دید سایر نظریههای ادبی، بتوان نظری دیگر و متفاوت نیز به شعر پروین داشت.
Bibliography
Abrams, M. H. and G. G. Harpham. (2009). A Glossary of Literary Terms. 9th ed.
Boston, MA: Wadsworth CENGAGE Learning.
Arian-pour, Yahya. (1382/2003). Az Nima ta Roozegar-e Ma (From Nima till Our
Era). Tehran: Zavvar.
Athna-Ashari, Atlas. (1380/2002). “Ashnayee ba Majjale-ye Bahar” (“Getting to
Know the Bahar Magazine”). Ketab-e Mah-e Addabiat va Falsafe. 49. 126-131.
Azhand, Yaghoub. (1363/1984). Adabiat-e Novin-e Iran (Modern Literature of
Iran). Tehran: Amir Kabir.
Babaei, Siamak. (1386/2008). Farhang-vare-ye Estelahat-e Adabi (Lexicon of
Literary Terms). Tehran: Jangal, Javdaneh.
Baghayee, Marjan. (1385/2007). “Parvin Etesami va Tathir Paziri az Ostadan-e
Pishin-e Adab-e Farsi” (“Parvin Etesami and the Influence of Early Masters of
Persian Literature”). Ketab-e Mah-e Addabiat va Falsafe. Issue 112. 36-45.
Daad, Sima. (1375/1997). Farhang-e Estelahat-e Adabi: Vajeh Name-ye Mafahim
va Estelahat-e Adabi-e Farsi va Orupayee (Tatbigi va Tozihi) (Dictionary of
Literary Terms: Glossary of Farsi and European Literary Concepts and Terms
(Comparative and Explanatory)). Tehran, Morvarid.
Doroodian, Valiollah. (1385/2007). “Partoyee be Sher va Zendegi-ye Parvin
Etesami” (“A Glance through Parvin’s Poetry and Life”). Ketab-e Mah-e
Addabiat va Falsafe. Issue 112. 92-97.
Eslami Nodushan, Mohammadali. (1374/1996). Jaam-e Jahan Bin (The Crystal
Ball). Tehran: Golshan.
Etesami, Parvin. (1363/1984). Divan-e Ghasayed va Masnaviat va Tamthilat va
Moghatta’at-e Khanom-e Parvin Etesami (Ms. Parvin Etesami’s Divan of Odes
and Masnavis and Parables and Pieces) 8th Edition. Tehran: Abolfath Etesami.
Hajian-Nezhad, Alireza. (1386/2008). “Shive-ye Hekayat Pardazi-e Parvin dar
Masnavi-ha” (“Parvin’s Storytelling in Her Masnavis”) in Majmooe Maghalat-e
Kongre-ye Nekoodasht-e Tavallod-e Parvin Etesami. Be koosheshe Manoochehr
Akbari. Tehran, Khaneye Ketab. 87-103.
Hoghughi, Mohammad. (1383/2005). Moruri bar Tarikh-e Adab va Adabiat-e
Emruz-e Iran (A Survey of History of Literature and Iran’s Contemporary
Literature). Tehran: Ghatreh.
Hosseini, Saleh. (1380/2001). Farhang-e Barabar-hay-e Adabi (Dictionary of
Literary Equivalents). Tehran: Niloofar.
Irandoost-e Tabrizi, Reza. (1371/1992). “Shaksiat-ha va Akhlag dar Fable-haye
Parvin Etesami va Jean de La Fontaine” (“Character and Ethics in Fables of
Parvin Etesami and Jean de La Fontaine”). Nashriye-ye Daneshkade-ye Adabiat
va Olum-e Ensani-e Tabriz. Issue 142. 1-53.
Karimi-e Hakkak, Ahmad. (1368/1989). “Parvin Etesami, Shaeri Noavar: Tahlili az
Shere ‘Julaye Khoda” (“Parvin Etesami, An Innovative Poet: An Analysis of the
Poem ‘Julaye Khoda”). Nashriye-ye Iran Shenasi. 2. 264-284.
Khalegi-Rad, Hossein. (1369/1990). “Parvin va Ghet’e Sarayee-e Oo” (“Parvin and
Her Pieces”). Fasl-nameye Olum-e Ensani-e Daenshgah-e Al-Zahra (S). Issue 3.
21-32.
Meghdadi, Bahram. (1378/2000). Farhang-e Estelahat-e Naghd-e Adabi (Az
Aflatoon ta Asr-e Hazer) (Dictionary of Literary Theory From Plato to the
Contemporary Age)). Tehran: Fekr-e Rooz.
Mohammad-Salehi Darani, Hossein. (1388/2010). “Bazshenakht dar Rostam o
Sohrab va Tragedi-ye Odip Shahriar” (“Discovery in Rostam and Sohrab and the
Tragedy of Oedipus the King”). Fasl-name-ye Adabbiat-e Erfani va Ostooreh
Shenakhti. Issue 14. 154-173.
Mohseni, Morteza and Gholamreza Pirouz (1384/2006). “Parvin Etesami dar Gozargah-e Sonnat va Modernite” (“Parvin Etesami at the Pathway of Tradition and
Modernity”). Majalle-ye Motale’at va Tahghighat-e Adabi. Issue 7. 49-73.
Mosharraf, Maryam. (1390/2012). “Mafhoom-e Tajaddod va Rooykard-e Neoclassic
dar Divan-e Parvin Etesami” (“The Concept of Modernity and The Neoclassical
Approach in Parvin Etesami’s Divan”). Pajuhesh-name-ye Adabbiat-e Ta’limi.
11. 135-152.
—. (1391/2013). Parvin Etesami Paye Ghozar-e Rooykard-e Neoclassic dar Iran
(Parvin Etesami, the Founder of Neoclassical Approach in Iran). Tehran,
Sokhan.
Sadeghi, Givi and Bahareh Parhiz-gari. (1390/2012). “Tabyeen-e Moallefe-ha-ye
Sonnati va Modern-e Zan dar Sher-e Parvin Etesami” (“Expression of
Traditional and Modern Components of Woman in Parvin Etesami’s Poetry”).
Fasl-name-ye Pajuhesh-e Zaban va Adabbiat-e Farsi. 20: 207-227.
Shafi’i-e Kadkani, Mohammadreza. (1380/2001). Advar-e Sher-e Farsi (Cycles of
Iranian Poetry). Tehran: Sokhan.
—. (1392/2013). Ba Cheragh va Ayeneh (With the Mirror and the Lamp). Tehran:
Sokhan.
Shamisa, Sirous. (1373/1994). Anva-e Adabi (Literary Genres). Tehran: Fedous.
Zarrin-Koob, Abdol-Hossein. (1369/1990). Arastoo va Fann-e Sher (Aristotle and
Poetics). Tehran: Amir Kabir.
—. (1379/2000). Ba Karvan-e Holle (With the Caravan of Holle). Tehran: Elmi.
Zommorodi, Homeira. (1386/2008). “Naghd va Barrasi-e Pishine-ye Fable-ha va
Tamthil-ha-ye Ramzi-ye Janevari” (“Analysis of History of Beast Fables and
Parables”). in Majmooe Maghalat-e Kongre-ye Nekoodasht-e Tavallod-e Parvin
Etesami. Tehran, Khaneye Ketab. 175-184.
نویسندگان مقاله:
(∗ احد مهروند
استادیار زبان و ادبیات انگلیسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید مدنی
آذربایجان، تبریز، ایران
∗∗ امیر عطاری خامنه
دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه
شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران)
(منبع: پژوهش ادبیات معاصر جهان، دوره 19 ،شماره 1 ،بهار و تابستان 1393 ،از صفحه 163 تا 180 )
مطالب مرتبط
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
هر 3 روز یک کتاب1 ماه پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
-
پیرامونِ ادبیات کلاسیک3 هفته پیش
از «حکیم عمر خیام» چه میدانیم؟
-
نویسندگان/ مترجمانِ ایران1 ماه پیش
شبیه به مجتبی مینوی!
-
موسیقی بی کلام4 هفته پیش
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ…