اخبار
چند سروده از «خسرو گلسرخی»
سرود پیوستن
باید که دوست بداریم یاران!
باید که چون خزر بخروشیم
فریادهای ما اگر چه رسا نیست
باید یکی شود
باید تپیدن هر قلب، اینک سرود
باید که سرخی هر خون، اینک پرچم
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد
باید، در هر سپیدۀ البرز
نزدیکتر شویم
باید یکی شویم
اینان هراسشان ز یگانگی ماست
باید که سر زند
طلیعۀ خاور
از چشمهای ما
باید که لوت تشنه
میزبان خزر باشد
باید کویر فقر
از چشمههای شمالی بینصیب نماند
باید که دستهای خسته بیاسایند
باید که سفرهها همه رنگین
باید که خنده و آینده جای اشک بگیرد
باید بهار
در چشم کودکان جادۀ ری
سبز و شکفته و شاداب
باید بهار را بشناسند
باید «جوادیه» بر پل بنا شود
پل
این شانههای ما
باید که رنج را بشناسیم
وقتی که دختر رحمان،
با یک تب دو ساعته میمیرد
باید که دوست بداریم یاران
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد.
صص 260-259
دامون
دشنه نشست، میان کلامم
در چشم آن کلام سبز مقدس
که راهی جنگل بود
و انتظار پرنده
در وعدهگاه پیام، پریشان شد.
اینک دو سوی شانۀ من
رگبار بال تیر خورده
بر مه جنگل
رنگینکمان بلندی ست.
سرخگونه، سیال در رودهای خون.
دشنه نشست، میان کلامی
تا در میان جنگل دیگر
رنگین کمان سرخ برافرازد.
2
بالام
بالام پاتاوانی*
آنام
آنام آبکناری
گمنام خفته به جنگل
در آن ستیز سرخ ماکلوان
بر شما چگونه گذشت
که پوزخند حریفان
نشست
در میانۀ رود سیاه اشک
و دستهای ویرانگر
به جای خفتن بر ماشه
به دست شما استغاثهگر آمد.
بالام
بالام پاتاوانی
آنام
آنام آبکناری
بر تپههای گسکره
میان سنگرها
چه انتظار دور و شیرینی احاطه کرد شما را
که دلیر، بیدلبر
شادمانه درو کردید، بیوقفه
رگان هرزه درا را.
در چشمهایتان
آیا خفته آینۀ صبح
که دست حریفان در آن
رنگ خویش باخت
و انگشتها تفنگ رها کرد
جنگل به یاد فتح شما همیشه سرسبزست
بالام
بالام پاتاوانی
آنام
آنام آبکناری
بیخود، بیسلاح
در آن ستیز سرخ ماکلوان**
بر شما چگونه گذشت
گلو نِده*** رود، صدای گام شما را
هنوز
در تداوم جاریش زمزمه دارد.
(*بالام پاتاوانی و آنام آبکناری دو تن از مردان جنگل.
**ماکلوان و گسکره نام منطقی در گیلان
***گلو نِده اسم رودی در پای ماکلوان
دامون: پناهگاه، انبوهی و سیاهی جنگل)
صص 24-21
منبع
تاریخ تحلیلی شعر نو
شمس لنگرودی
نشر مرکز
چاپ ششم
جلد چهارم
مطالب مرتبط
- دربارۀ گرامشی و فلسفۀ او
- داستان «ندارد» از علیاشرف درویشیان
- تحلیل دکتر علی تسلیمی از داستان «ندارد» اثر درویشیان
- چند سروده از مهدی اخوان ثالث
- سخنرانی شاملو دربارۀ تعهد در دانشکدۀ ادبیات تبریز
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…