طنز
ولایت کالیفرنیا (دپارتمان نوروتئولوژی)/ طنز فلسفی
ولایت کالیفرنیا (دپارتمان نوروتئولوژی)/ طنز فلسفی
میدانِ غاز (واقع در وسط حیاط) دپارتمان نوروتئولوژی
دانشگاه سانتا باربارا
برنارد اسپیلکا، در حالی که کتاب قطور روانشناسی دین را ورق میزند میگوید:
طبق تحقیقات عدهای از عصبشناسان، قدیسه مادر ترزا، زنی هیستریک بوده، قدیس فرانسیس آسیزی هم که به طور ارثی، عقبماندگی داشته است.
دربارۀ پولس قدیس هم که چه عرض کنم؟ اگر راهزنیها و امکان نفوذی بودنش را نادیده بگیریم، ایشان هم به شهادت مورخان، مصروع بوده و کاشفهاش در جادۀ دمشق را بهتر است نتیجۀ ضایعۀ برونریز در قشرِ پس سری او بدانیم.
آگوستین قدیس سوار بر الاغی پیر، وارد فضای دانشکده میشود، پاهای آویزانش را به شکم حیوان زبان بسته میکوبد و میگوید: ولیکن تجربههای عرفانی من و برادرانم در خانقاه سانتا ماریا، واقعیت محض و مجرد بوده و…
استیوِن کَتز قهقهه میزند و میگوید:
حاجی! این چه استدلالی ست آخر؟ اگر ریا نشود، خود من در حوزۀ عرفانپژوهی،محققی اولوالعزم هستم و چندین کتاب در این خصوص نوشتهام. واقعیت مجرّد دیگر چه صیغهایست؟ اگر همین امروز از داروخانۀ روبرو چند قرص دیمیتیل تریپتامین بگیریم و بر بدن بزنیم، سطوح مختلفی از واقعیت را تجربه میکنیم که دقیقا به اندازۀ واقعیتهای روزمره واقعیاند! ادعای شما و دیگر عارفان شرقی و غربی…
آگوستین به خرش نهیب زده، تهدیدکنان میگوید:
خانقاه ما، هیچ شعبۀ دیگری ندارد!
کریستین بوبن از روی نیمکت برمیخیزد و با فیگوری عالمانه میگوید:
من در کتاب «رفیق اعلی» رمزگشایی کردهام که منظور آگوستین از این الاغ که خودش گفته برادر اوست نه الاغ، بلکه تن خاکی و نفس امارۀ او است. انَّ النفسَ لامّارَه بالسوء…
آگوستین زیر لب میگوید:
آدم زنده، وکیل و وصی نمیخواهد!
بعد هم آقای اسپیلکا! شما چهارتا کتاب خواندهاید و دارید برای کائنات از شیر مرغ تا جان آدمیزاد، نسخه مینویسید! تجربههای عرفانی، ورای طورِ عقل بوده و این عنقا، با لعابهای عنکبوتی شما و دوستان معلومالحالتان شکار نخواهد شد! تا بابِ توبه باز است بروید و…
کریستین بوبن، با تشویش به سر کم موی خود دست میکشد و میگوید:
کوتاه بیا آگوستین! از گناه باید توبه کرد، نه از نظریه، نه از معرفت!
جا میخورد آگوستین از این طعنۀ سنگین بهتزده میگوید:
بله، «هر قدیس گذشتهای دارد و هر گنهکار، آیندهای»! من شخصا هر خلاف سنگینی را که شاید به فکرتان هم نرسد، انجام دادهام و هرچند که توبه کردهام، اما «گناهانم را دوست دارم زیرا حقیقیترین انتخابهای من فقط همانها بودهاند»!
برنارد و کریستین به یکدیگر نگاه میکنند و دزدانه میخندند.
آگوستین میغرد:
شما ظاهرگرایان دور از ملکوت را چه به درک تجارب عرفانی؟ آن روانکاو مشهور، کارل گوستاو یونگ، هم از شما بدتر حرفهای او که دیگر واقعا شبیخون فرهنگی است! او میگوید از برخورد ناخودآگاه فردی عارف با ناخودآگاه قومی و جمعی جرقههایی زده میشود که…
اسپیلکا با لبخندی شیطنتآمیز، رو به آسمان چهارم کرده و میگوید:
آه! ای پدر مقدس! خودت این روانکاو گستاخ را که خودش هم مشکوک به اسکیزوفرنی است، اگر قابل هدایت است، هدایت و گرنه نیست و نابود بفرما!
بعد سرش را نزدیک گوش بوبن آورده میگوید:
آگوستین به معشوقهاش فلوریا هم رحم نکرد، خدا به دادمان برسد!
بوبن به اسپیلکا تذکر رعایت حریم خصوصی داده، میگوید:
راستی چیزی از تحقیقات نیوبرگ شنیدی برنارد؟ آدم عجیبی ست. بساطی به راه انداخته و اسمش را گذاشته «الهیاتِ اعصاب»! او میگوید که ذهن ما آدمیان به لحاظ ژنتیکی جوری ساخته شده که عقاید مذهبی و عرفانی را ترغیب میکند! تازه نیوبرگ حکمهای دیگری هم صادر کرده، مثلا گفته که تا وقتی ساختار مغز ما چنان باشد که الان هست، خدا جایی نخواهد رفت!
اسپیلکا آهسته و هراسناک زمزمه میکند:
مخالفم آقای بوبن! شما عارفان و روحانیان مسیحی، در روند پژوهش علمی باید بر اشتیاق و پسند شخصی خودتان غلبه کنید!
آرزواندیشی هم حدی دارد برادر!
مغز همانطور که در کل رفتار دخیل است، در نواحی شناختی و عاطفی هم مداخله میکند، ولی نمیشود گفت که این فعالیت عصبی، فقط برای عارفان یا دین پدید آمده یا فقط ویژه کارکردهای مذهبی و عرفانی است! موافقید چند سوال بپرسم در راستای ابطال اظهارات شما؟
بوبن میگوید:
نه برادر! پرسشها را رها کن، بیا برویم مراقبه کنیم.
نشنیدهای مگر که با کاربست فنونِ آرمیدگی، امواج سعادتآمیز آلفا تولید میشود؟
اسپیلکا زل زده به آگوستین که با کتز سوار بر خر سالخورده، دارند میروند که در افق محو شوند. بعد با تردید به ماهیچههای منقبض خود دستی میکشد و بیاراده پشت سر کریستین بوبن راه میافتد.
منبع
ولگردی در ملکوت
دکتر عبدالحمید ضیایی
نشر هزاره ققنوس
صص89-93
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…