لذتِ کتاببازی
«قهرمان قلابی» با صدای محمد عارفیفر
«قهرمان قلابی» با صدای محمد عارفیفر
قهرمان قلابی
چقدر زل میزنی به ظلمت؟
چقدر تاریکی را میکوبی عزیزم؟
روز باز نمیشود
روشنایی شایعهای بود که در شهر پیچید
و شمعها تشدید خاموشیاند
از شکاف ِتولد
میافتی روی غلتک تنهایی
زندگی میکنی
بیچراغی روشن مانده حتی در اعماق
زندگی میکنی
زیر سایهی ِمتین یأس
و با اینکه میدانی هیچکس
پشت این تصویرها نیست
که آینه یادآوری میکند
برای نجات مرتب اسم اعظم را میبری
و میدوی
آنقدر که از گور هم میگذری
و دیگر مرگ برایت آهنگی نیست
که گربهها را میرقصاند
آنقدر که میرسی به ریشهها
و فکر میکنی که سیبهای این درخت
به تمام دستهای سبد شده میرسند
و فکر میکنی
به آن شب روانپریشی
که قرص ماه را قطع نمیکند
و به اعصابِ آرام اقیانوس
و فکر میکنی هنوز صدای گنجشکها را
از پشت پنجره جمع نکردهاند
و تنهایی کیهانیات را
توانایی در تحمل شکست مینامی
تا قهرمانی قلابی باشی
که از قلع و قمع آسیابهای بادی
برگشته است
زندگی میکنی و درخت به درخت
تبرتری
زندگی میکنی
بیحتی یک کف دست فردا
منبع
کافه کاتارسیس
نشر آنسو
«قهرمان قلابی» با صدای محمد عارفیفر
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی1 ماه پیش
جملههایی از کتاب «چهل نامۀ کوتاه به همسرم»
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی1 هفته پیش
ذن در جان شاعر نوشتۀ احمد شاملو
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی1 ماه پیش
رفتارِ اپیکور در برابر مرگ
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی6 روز پیش
رمان «به سوی آزادی» کازانتزاکیس و چند درس برای زندگی
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 هفته پیش
گوش دادن به شرم؛ برنه براون
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
نامهات رسید، دختر!
-
شعر جهان1 ماه پیش
شعری از پابلو نرودا برای «معصومه کریمی»
-
تحلیل داستان و نمایشنامه1 ماه پیش
نگاهی به رمان «بچهآهو» اثر ماگدا سابو