پیرامون کتاب و کتابخوانی
هیچگاه عصر طلایی کتابخوانی وجود نداشته است
هیچگاه عصر طلایی کتابخوانی وجود نداشته است
سالهای زیادی از رواج رسانههای دیجیتال نمیگذرد، اما همین الآن هم خیلیها نوستالژی دورانی را دارند که اینترنت و گوشی هوشمند و شبکۀ اجتماعی وجود نداشت. نوستالژیبازها میگویند در آن دوران کتاب آنقدر غریب نبود و مردم خوانندگان جدیتری بودند. اما مورخی که دربارۀ تاریخ خواندن پژوهش میکند تصویر دیگری ارائه میدهد. او به جای رمانخوانهای حرفهای که زیر درختان غرق خواندناند، از مردمی میگوید که تنها کتابی که میشناختند کتاب راهنمای تلفن بود و کتابخانهها را محل شیوع بیماری تلقی میکردند.
گفتوگوی سمیر رحیم با لیا پرایس، پراسپکت — دامنۀ توجه روز به روز کاهش مییابد. دیگر آنقدر صبر و حوصله نداریم که درست مطالعه کنیم. نسخۀ مکتوبِ چاپشده فناوریای مرده است و آینده روی کتابهای الکترونیک و صفحات وبِ هایپرلینکشده میچرخد. گوشدادن به کتاب صوتی بهاندازۀ خواندن کتاب کاغذی خوب نیست. اینها باورهای رایجی است که حتماً به گوشتان خورده. اما آیا این حرفها درست هم هست؟ لیا پرایس، استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه هاروارد، میگوید ما خیلی زود فرض را بر این میگذاریم که عصری به نام عصر طلایی خواندن داشتهایم و از آن تنزل کردهایم. سمیر رحیم از مجلۀ پراسپکت پس از انتشار کتاب جدید پرایس، وقتی دربارۀ کتابها سخن میگوییم از چه سخن میگوییم، دربارۀ این کتاب با او به گفتوگو نشست. این مصاحبه ویرایش شده است تا خلاصهتر و شفافتر بشود.
سمیر رحیم: در اواخر کتاب، از مارشال مکلوهان نقل قول کردهاید که کتابها را جزء عتیقههای خارج از رده ذکر کرده است. یک مدت خیلیها پایان عصر کتاب را اعلام میکردند، درست است؟
لیا پرایس: وقتی مردم از مرگ کتاب حرف میزنند، اغلب دربارۀ دو چیز کاملاً متفاوت سخن میگویند. یکی مرگ نوعی شئیِ خاص است که ظاهر و حس و بوی خودش را دارد. و دیگری مجموعهای از کارکردها و فعالیتهایی است که آن شئی انجام میداده است. شاید بشود آن را همان تفاوت فُرم و کارکرد دانست. برای شخصِ من زندهماندن آن شئی اهمیتی ندارد؛ من به تداوم آن کارکردها و فعالیتهای انسانی اهمیت میدهم.
رحیم: اینجاست که افسانه خوانندۀ آرمانی مطرح میشود، موافقید؟
پرایس: در عصر دیجیتال وقتی میبینیم کسی در تختخواب وول میخورد و کتاب میخواند یا زیر درختی نشسته و کتاب میخواند، فکر میکنیم دارد تفریحی مطالعه میکند و احتمالاً یکی از آثار کلاسیک ادبیات تخیلی را میخواند. اما در بخش عمدۀ تاریخ کتب چاپی، این نوع خواندن مخصوصِ اقلیتی محدود بوده است. اگر از نسل گذشته میپرسیدید چه کتابهایی در خانه دارند، پاسخ رایج کتاب مقدس و کتاب شمارههای تلفن بود. پس عادلانه نیست که نبود کتاب چاپی را عامل پریشانخاطری، بیصبری و سطحینگری جهان دیجیتال بدانیم. ما سناریوی آرمانی خواندن از روی کاغذ را با ارزیابی واقعبینانهتر خواندن دیجیتال مقایسه میکنیم. اگر فکر کنیم که حضور کتابهای چاپی به شکلی معجزهآسا ما را دقیقتر و متمرکزتر میکند، خودمان را گول زدهایم.
رحیم: در رسانههای اجتماعی، افرادی را میبینیم که عکسهای خودشان را در حال مطالعه به اشتراک میگذارند یا عکسهایی از مجموعه کتابهایی تلنبار شده که آن ماه خواندهاند. میشود گفت نمایشِ نوعی هویت کتابخوانی است.
پرایس: اگر نگاهی به آیکون کیندل آمازون بیندازید، تصویر کسی است که در طبیعتی زیبا زیر درختی نشسته و غرق در خواندن کتاب است. اما در طول تاریخ بسیاری از کتابها در قطار و اتوبوس یا در حال انتظار در مطب دکتر خوانده شدهاند. وقتی کتاب چاپی را آرمان میکنیم، در واقع نوعی از خود را میستاییم، نوعی خواننده که آرزو داریم جای او بودیم. درست همانطور که مایلیم شرارتهای خود را گردن ابزارهای دیجیتال بیندازیم و مثلاً میگوییم: «نه اینکه من بیحال و حوصله باشم، تلفن بیحوصلهام میکند». یکی از کارکردهای مطالعۀ تاریخِ خواندن این است که نوستالژی را اصلاح میکند، نوستالژیای که به چند دهه محدود بود. در قرن بیستم، وقتی سطح سواد بالا بود، کتاب ارزان شد. رسانۀ دیگری هم نبود که بر سر وقت و توجه ما با کتاب رقابت کند. مانع ما برای خواندن ادبیاتِ والا هرگز رسانه نبوده است؛ بلکه تقریباً همیشه این مانع زمان است. موضوعْ سایر فعالیتهایی است که برای مطالعه باید کنار بگذاریم.
رحیم: شاید خوانندگان نسلهای قبل هم بهاندازۀ ما محدودیت زمانی داشتهاند یا مثل ما کتابها را ورق میزدهاند. یاد جملهای از ساموئل جانسون افتادم: «شاید کتابی به هیچ دردی نخورد؛ یا تنها یک نکته به درد بخور در آن باشد؛ آیا باید کل کتاب را بخوانیم؟»
پرایس: غالب کتابهای چاپی گذشته آثار برجستهای در ادبیات تخیلی نبودهاند که بنا باشد از اول تا آخر خوانده شوند. دایرهالمعارف و واژهنامه و فهرست بودهاند. پس وقتی برای کتابهای چاپی افسوس میخوریم، در واقع برای نوع خاصی از انفعال و پذیرش افسوس میخوریم، مدلی از خواندن که کتابی را باز میکنید و میگذارید سراسر وجودتان را شستشو دهد. اما بیشک دکتر جانسون خوانندهای بود به شکل عجیبی همهچیزخوان و به شکل عجیبی غیرمحترم که این طرف و آن طرف میپرید و توی کتابها سرک میکشید و آنها را سرسری میخواند و از این کارها خجالت هم نمیکشید. خوانندگان معمولاً زیکزاک حرکت میکنند و مسیر خود را در خواندن کتاب کوتاه میکنند و این کاملاً شبیه زندگی فعلی آنلاین ماست که همواره در حال جستوجو و ولچرخیدن هستیم.
رحیم: وقتی کتابی را در کیندل میخوانیم یکی از چیزهایی که کمی روی اعصاب است، این است که میتوانیم ببینیم دیگران زیر کدام عبارتها خط کشیدهاند
پرایس: آنچه همیشه به نظرم ناراحتکننده میآید این است که سایر خوانندگان زیر جملاتی خط کشیدهاند که بیش از همه قابل نقلقولکردن است و منطق سریعالوصولی دارد؛ یک چیزی شبیهِ طالعبینی وسط یک داستان. باوجوداین، این کار با خطکشیدن در کتابهای چاپیِ کتابخانهای تفاوت زیادی ندارد، کتابهایی که بیشترین بندهای برگزیده در آنها همان موعظههای دینی و اخلاقی قابل نقل هستند.
رحیم: مطمئنم شما داستان کشفِ نسخهای از نمایشنامههای شکسپیر که متعلق به میلتون بوده را با حاشیهنویسیهای اطرافش میدانید.
پرایس: تا میانۀ قرن نوزدهم، نوشتن در کتابها خرابکردنِ آنها محسوب نمیشد. امروز نوشتن در کتاب به همان اندازه زشت است که گذاشتن پا روی میز کتابخانه. اما در زمان میلتون، نوشتن در کتاب خرابکردن آن نبود بلکه غنا بخشیدن به آن بود. اگر شما بچهمدرسهای بودید و چیزی در کتابتان نمینوشتید، معلوم میشد تنبلی کردهاید و واقعاً درگیر بحث نشدهاید. از حوالی ۱۸۵۰ دیگر این در روی پاشنۀ قبلی نچرخید، یعنی زمانی که کتابخانههای عمومی با بودجۀ حاصل از درآمدهای مالیاتی در بریتانیا و ایالات متحده ساخته شدند. ساده بود، از بچهمدرسهایها خواستند چیزی در کتابها ننویسند. البته این ماجرا ارتباطی هم با این باور پسارمانتیک داشت که خواننده باید گیرنده باشد و نه فعال؛ اینکه کتاب باید ما را متحول کند و نه بالعکس. اما اگر نگاهی به کتابهای چاپی اولیه بیندازید، نوعی تلاش جمعی در کار است و کتاب چاپی مادۀ خامی محسوب میشود که کاربر با استفاده از آن نوع اختصاصی خود را شکل میدهد. این ماجرا حتی میتواند بدین شکل درآید که کتابی حقیقتاً چندپاره شود و صفحات آن از نو بازیابی شوند.
رحیم: با رشد کتابهای صوتی، بحثی بالا گرفته است که آیا گوشدادن به کتاب واقعاً به معنای خواندن آن است؟ باز هم البته وقتی نرخ سواد پایین باشد کاملاً عادی خواهد بود که افراد به جای خواندن کتاب به شنیدن آن روی آورند.
پرایس: همچنین شاید نوعی منزلت اجتماعی محسوب میشده. اگر اشرافزاده بودید، در حالی که داشتید موهای خود را مرتب میکردید، خدمتکاری پشت صندلیتان میایستاد و با صدای بلند برایتان کتاب میخواند؛ این نوعی مصرف حریصانه است. هرچند، میتوانست در قالب گروهی از مردان طبقۀ کارگر نیز در آید که کسی روزنامه را با صدای بلند در جمع برایشان میخوانده. رواج دوبارۀ بلندخوانی را میتوان تا حد زیادی به مشکل استفاده از وقتهای مرده نسبت داد. از اوایل قرن نوزدهم، زمان رفت و آمد روزانه از بهترین زمانهای مطالعه بوده است. عصر طلایی روزنامه در قرن نوزدهم عصر طلایی خطوط ریلی نیز بوده است. میبینید که امروز کتاب صوتی جایگزین روزنامه در قطار شده است.
رحیم: دست کم در بریتانیا، بستن کتابخانهها تغییراتی با خود داشته است. برای آن دسته از ما که کتابخانهها را مکانهایی مقدس میدانستیم، خبر وحشتناکی بود. اما با وجود گوگل و کتابهای دست دوم با قیمت یکپنی و دانلود رایگان آثار کلاسیک، بیش از حد احساساتی نشدهایم؟
پرایس: اصلاً فکر نمیکنم احساساتی شده باشیم. کتابهای گوگل تا حد زیادی، حاصل زحمات کتابدارانی هستند که آن کتابها را فهرست کردهاند و فراداده را فراهم کردهاند. نکتۀ دیگر این است که کتابخانه یکی از معدود فضاهای شهری است که افراد از طبقات اجتماعی و زمینههای فرهنگی مختلف میتوانند در کنار هم قرار بگیرند و همه فعالیت مشترکی به نام مطالعه را انجام دهند. این امر تقابلهای بسیاری را برانگیخته است. پس از تأسیس کتابخانهها در میانۀ قرن نوزدهم، باور عمومی بر این بود که این کتابخانهها سبب گسترش بیماری میشوند: همان کتابی که در دست فردی بیمار و کثیف از طبقه کارگر بوده در دستان فردی از طبقه متوسط قرار میگرفت که از نظرات داخل کتاب متأثر نمیشود بلکه از شرایط فیزیکی کتاب تأثیر میپذیرد. همین شد که کتابخانهها به فکر ضدعفونی کردن کتابها افتادند؛ ابتدا هم با اتاق گاز. (در اولین سالهای بحران ایدز در ایالات متحده نیز چنین نگرانیهایی مطرح بودند). این بحث تا امروز هم کشیده شده است؛ یکی از کارهای مهم نمادین کتابدارها در کشورهای مختلف اروپایی این بوده است که تأکید کنند کتابخانهها به روی همۀ کاربران، فارغ از مدارک شهروندی و اقامت، باز هستند. کتابخانهها فضاهای برابر مهمی هستند. جایی که بچهها تکالیفشان را انجام میدهند، افراد به دنبال توصیهای برای گرفتن تخفیف مالیاتی میگردند یا به دنبال یک سرویس بهداشتیاند یا از باران فرار میکنند و در آن پناه میگیرند.
رحیم: علیرغم همۀ بحثها دربارۀ انقلاب کتابهای الکترونیک، به نظر میرسد دست کم در رمان نسخۀ چاپی همچنان محصول درجۀ اول باقی میماند و کتاب الکترونیک نسخۀ فرعی آنها خواهد بود. به نظرتان با وجود رسانههایی که تواناییهای مختلفی را در خود دارند، جای بیشتری برای خلاقیت و تغییر چگونگی عملکرد نثر وجود ندارد؟
پرایس: در اولین روزهای متن الکترونیک، بر سر هایپرلینک هیاهوی بسیاری شد. اینطور تصور میشد که با وجود رسانههای جدید، یک خط روایی ساده به خطوط روایی چندگانه تبدیل میشود. تقریباً هرگز چنین اتفاقی نیفتاد. این مثالی است که نشان میدهد پیشبینی کاربرد مجموعۀ مشخصی از احتمالات فنی بسیار دشوار است. البته، کتاب صوتی کمتر از کتاب چاپی این سو و آن سو میرود. تجربهای منفعلانهتر است. به نظرم دیوانهکننده است که آدم نتواند چیزی را پیدا کند، نتواند ارجاع دهد، نتواند به عقب بازگردد. حاشیه نوشتن هم بسیار دشوار است. بدین معنا، میتوان گفت خوانندگان قالبی کمتر تجربی و با محدودۀ تنگتر را برگزیدهاند.
این مطلب گفتوگویی است با لیا پرایس و در تاریخ ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۹ با عنوان «The myth of the golden age of reading» در وبسایت پراسپکت منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۹۸ با عنوان «پیش از عصر دیجیتال هم آدمهای زیادی کتاب نمیخواندهاند» و ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است. همچنین این مطلب در چهاردهمین فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
سمیر رحیم (Sameer Rahim) روزنامهنگار و نویسندۀ مسلمان بریتانیایی است. اولین رمان او اصغر و زهرا (Asghar and Zahra) داستان زوج مسلمانی را تعریف میکند که در لندن برای بهبود زندگی مشترک خود تلاش میکنند. نوشتههای روزنامهنگارانۀ او در پراسپکت منتشر میشود.
منبع: tarjomaan
هیچگاه عصر طلایی کتابخوانی وجود نداشته است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…