با ما همراه باشید

نویسندگان جهان

اگر کافکا می‌خواست اثری ادبی را معرفی کند…

اگر کافکا می‌خواست اثری ادبی را معرفی کند...

اگر کافکا می‌خواست اثری ادبی را معرفی کند…

نادر شهریوری (صدقی): برشت به‌عنوان ماتریالیستی تمام‌عیار قبل از مرگ در نامه به همسرش درباره نحوه کفن‌و‌دفن خود همه چیز را «مشخص» توضیح می‌دهد. او به هلنه می‌گوید پیش از آنکه به گورم بگذارید دشنه‌ای به قلبم فرو کنید تا مبادا زنده باشم و دومین وصیت برشت آن بود که تابوتم را از پولاد محکم بسازید چون دلم نمی‌خواهد جسمم خوراک کرم‌ها شود. برشت با این وصیت می‌خواست همسرش از مرگ او اطمینان حاصل کند. وصیت برشت اگرچه واجد طنز است و در مستندبودن آن می‌توان شک کرد اما دربردارنده ایده‌های برشت است.

داستان مرگ کافکا اما طور دیگری اتفاق می‌افتد که آن نیز منحصربه‌فرد است و بیانگر ایده‌های کافکا است. داستان مرگ این دو نویسنده بزرگ تاریخ ادبیات جهان می‌‌تواند راهی برای آشنایی با ایده‌های آنها باشد. درباره کافکا گفته می‌شود که در روزهای واپسین از هرگونه ملاقات با آشنایان و بستگان خودداری می‌کرد. خودداری کافکا از ملاقات با دوستداران به‌خصوص ملینا خودخواسته و بخشی از ایده‌های او بود. «خودداری کافکا از مواجهه با خانواده‌اش در بستر مرگ در عین عطش او برای آخرین دیدار زنجیره اشارات، تماس‌ها، به تعویق انداختن‌ها (referrals and deferrals) و عزیمت‌نکردن‌ها که ویژگی رابطه عمیق او با ملینا است، نشان از فرورفتن و غوطه‌ور‌شدن او در اعماق بالقوگی دارد».۱

در کافکا با وضعیت مشخص روبه‌رو نیستیم، حتی مرگش آن صراحت و وضوح برشت را ندارد و در هاله‌ای از ابهام و راز و رمز قرار می‌گیرد. آگاهی از موضوع دائما به تعویق می‌افتد و موکول به دیدار نهایی می‌شود. در این شرایط آنچه به ‌ناگزیر باقی می‌ماند تفسیر است؛ تفسیرهای اجتناب‌ناپذیر در کافکا به زنجیره‌های دال‌های تمام‌نشدنی بدل می‌شود و عطش شور و شوق برای دیدار نهایی و سرانجام آگاهی دوستداران از موقعیت وی در بستر بیماری دائما به تعویق می‌‌افتد و به همان اندازه شور و شوق و میل برای دیدار واپسین به صورت نیرو بر روی هم انباشت می‌شود تا فضا برای اقدام نهایی که همانا رو‌به‌رو‌شدن حقیقت ماجرا است، مهیا شود.

«تحلیل مشخص از شرایط مشخص» ایده برشتی است اما بیشتر پارادایمی -الگویی- سیاسی و اجتماعی است. این پارادایم راهنمای لنین برای کنش سیاسی معطوف به قدرت سیاسی بود. در استراتژی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» درک لحظه اهمیت پیدا می‌کند. درک لحظه تاکتیک اساسی برای ورود به موقعیت‌هایی است که می‌توان از آن بهره برد یا به‌تعبیر دقیق‌تر به نتیجه رسید. پیروزی انقلاب اکتبر خود الگویی برای برشت بود و از جنبه اجتماعی و سیاسی دارای اهمیتی ویژه بود. آثار برشت در مجموع متأثر از اکتبر و پیامدهای آن بود، اگرچه بعدها نسبت به اکتبر دچار تردید شد.
«تحلیل مشخص از شرایط مشخص» به نمایش‌نامه‌های برشت مضمون سیاسی می‌دهد. از این نظر تقریبا تک‌تک آثار برشت مضمونی سیاسی دارند، در‌صورتی‌که آثار کافکا مستقیما دارای مضمونی مشخص سیاسی نیستند، اگرچه می‌توان به تفسیرهای عمیقا سیاسی رسید. برشت می‌کوشد خواننده یا تماشاگر نمایش‌نامه‌های خود را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را وادار به واکنش کند؛ واکنش مشخص به شرایط مشخص. اما این کار مستقیما به وسیله تماشاگر و تحت تأثیر هیجانات آنی رخ نمی‌دهد بلکه از مکانیسمی پیروی می‌کند که به آن بیگانه‌سازی موضوع آشنا گفته می‌شود، به این ترتیب تماشاگر می‌کوشد تا با زدودن هر آنچه آشنا و بدیهی بوده به بازخوانی دوباره موضوع پرداخته، تا این بار به وضعیت آگاهی مشخصی پیدا کند. بدین‌سان خواننده یا تماشاگر می‌کوشد مکانیسم فکری خود را به صحنه آورد و از آن پس با آگاهی کامل و همین‌طور کنجکاو به مسائل پیرامون خود بنگرد. «صحنه را مخفی نکنید/ بگذارید تماشاگر تکیه زده بر جای خویش/ از آنچه به سرعت و زیرکی برای وی آماده می‌گردد، آگاه باشد».۲

«تحلیل مشخص از شرایط مشخص» هرگز در کافکا رخ نمی‌دهد، زیرا شرایط مشخص از نظر کافکا واجد صراحت کافی نیست. به نظر کافکا همواره همه چیز در هاله‌ای از ابهام و تعلیق قرار دارد. حتی قانون که مهم‌ترین ویژگی آن صراحت است، مملو از ابهام و تناقض است. کافکا این ابهام را در داستان مشهور خود «محاکمه» بیان می‌کند. «محاکمه» کافکا با ورود قانون به حریم خصوصی ژوزف.ک آغاز می‌شود، قانون در هیئت مأموران خود ‌یکباره به خانه ژوزف. ک وارد می‌شوند و حتی صبحانه او را می‌خورند. ژوزف. ک متعجب از آنان می‌خواهد هویت خود را آشکار کنند تا بداند با کی طرف است، اما مأموران به صحبت‌های او وقعی نمی‌نهند، بنابراین ژوزف. ک تصمیم می‌گیرد هویت خودش را آشکار کند تا سوءتفاهمات پیش‌آمده رفع شود، اما کارت هویت و حتی شناسنامه‌اش کمکی به او نمی‌کند، قانون هویتش را احراز نمی‌کند. «این نکته ظریف بهترین گواه حساسیت کافکا به وجود نوعی عرصه نامعین در محدوده قانون است که در آن امر خصوصی و عمومی درهم فرو رفته، فرد از هویت نمادین خود تهی می‌گردد».۳

برشت با صراحت در مقابل کافکا قرار می‌گیرد، او بالقوه‌ای است که می‌خواهد به بالفعل تبدیل شود. او این کار را با نپذیرفتن هر چیز پذیرفته‌شده -عادت- انجام می‌دهد. آگاهی جایگاه مهمی در منظومه برشت دارد اما آنگاه اهمیت پیدا می‌کند که به امری ملموس بدل شود، یعنی تحقق پیدا کرده به کنشی مشخص بدل گردد. در‌حالی‌که در کافکا همه چیز حول بالقوگی یا همان جمع‌شدگی نیرو شکل می‌گیرد تا زمینه برای کنش نهایی یا آن چیزی که مدنظر کافکا است یعنی کنش واقعی فراهم شود. برشت نبوغ کافکا را ستایش می‌کند اما او را «بی‌نتیجه‌بودن امر محتوم» می‌داند و بی‌نتیجه‌گی آن چیزی است که برشت آن را برنمی‌تابد. در‌حالی‌که بی‌نتیجه‌گی در کافکا یا آنچه در ظاهر بی‌کنش تلقی می‌شود ممکن است مقدمات کنش نهایی را محقق سازد.
برشت اگرچه درباره کافکا می‌گوید اما کافکا (۱۸۸۳-۱۹۲۴) سخنی از برشت (۱۸۸۹-۱۹۵۶) نمی‌گوید. در زمان حیات کافکا ایده‌های برشت انتشار نیافته بود. علاوه بر این کافکا کمتر درباره اثر ادبی یا نویسنده‌ای سخن گفته، اما اگر کافکا می‌خواست اثری ادبی معرفی کند که موردپسندش باشد، آن اثر بی‌تردید رمان «ترجیح می‌دهم که نه»، شاهکار هرمان ملویل بود. داستان «ترجیح می‌دهم که نه» درباره نسخه‌بردار و یا محرری به نام بارتلبی است که به هر درخواستی مبنی بر رونویسی که شغل وی است جواب نه می‌دهد و ترجیح می‌دهد درخواست ارباب‌رجوع و حتی رئیس دارالوکاله خود را دائما به تعویق اندازد. در واقع بارتلبی محرری است که دست از نوشتن می‌کشد و «ترجیح می‌دهم که نکنم» به تکیه‌کلام او بدل می‌شود. این جمله می‌تواند بیانگر ایده‌های کافکا باشد، بیانگر بالقوگی منفی باشد که لازمه ورود به هرگونه بالقوگی مثبت است، جمله‌ای میان آری و نه -ترجیح می‌دهم به معنای آری و نه به معنای نه- میان ترجیح‌دادن و یا ندادن که منطقه‌ای نه مشخص بلکه نامشخص می‌گشاید.

پی‌نوشت‌ها:
* تفاوت میان کافکا و برشت تنها تفاوت میان دو نویسنده بزرگ و تأثیرگذار نیست بلکه از این نظر می‌‌تواند اهمیت داشته باشد که ایده‌های برشت در دوره‌ای، ایده‌ای کاملا هژمون بود که منتهی به تحولات سیاسی و اجتماعی گردید، اکنون برشت چه جایی دارد و کافکا چه موقعیتی؟ کدام در موقعیت هژمونی‌اند؟
۱، ۳٫ «سیاست کافکا»، بارانه عمادیان، انتشارات گام نو
۲٫ «ایده نمایش»، فردریک یوئین، مراد فرهادپور، انتشارات هرمس

منبع: شرق

اگر کافکا می‌خواست اثری ادبی را معرفی کند…

برترین‌ها