با ما همراه باشید

شعر امروز

سروده‌هایی از حافظ موسوی

سروده‌هایی از حافظ موسوی

سروده‌هایی از حافظ موسوی

کودکان نیستند

 

گردو بر درخت مانده است

کودکان نیستند

 

کنار رودخانه

شانه‌ای شکسته جا مانده است

رودخانه اما

بوی تن دختران جوان را نمی‌دهد

 

باد با دست خالی از گندم‌زاران تهی برمی‌گردد

کنار رودخانه می‌نشینم

اما هنوز نمی‌دانم

دختران

با موهای چسبیده بر گونه‌هاشان

چه وقت از مزرعه برمی‌گردند

و انحنای خستۀ اندام‌هایشان را

در آب رها می‌کنند

 

مادرم صدایم می‌کند

باغی پر از بوی بوته‌های پونه و ریحان

در صدایش سبز می‌شود

 

آه

من این نهر پریشان را چگونه مرمت خواهم کرد

تا باغ

در صدای مادرم

سبز بماند

سروده‌هایی از حافظ موسوی

مادرم رفته است

کودکان نیستند

دختران جوان به رودخانه برنمی‌گردند

و باد

در باغ‌های تهی

مویه می‌کند…

 

اول، بعد

 

اول، یکی دو کاج کوهی

بعد، آرام آرام

اضافه می‌شود بر جمعیت مازوها، نارون‌ها و سپیدارها

و تو به حیرت می‌گویی:

آه جنگل

و من به خانه‌های آن سوی جنگل فکر می‌کنم

اول، یکی_دو آغُل خراب و تک‌وتوکی خانه‌های گِلی

بعد، آرام‌آرام

اضافه می‌شود بر جمعیت گردوبُنان و خانه‌های خراب

و تو به حیرت می‌گویی:

آه، آبادی

و من به آدم‌ها فکر می‌کنم

 

اول، یکی_دو خاطره، تک‌وتوکی آدم

بعد، آرام‌آرام

اضافه می‌شود بر جمعیت مرده‌هایی که در آفتاب نشسته‌اند

و تو به حیرت می‌گویی:

آه چه مرده‌های زیبایی

و من به گریه فکر می‌کنم که مبادا…

 

اول، یکی_دو قطره اشک، تک‌وتوکی هق‌هق

بعد، آرام‌آرام

راه گلو بند می‌آید با بغض‌های بی‌شمار

و تو به حیرت می‌گویی

آه چه بارانی می‌گذرد بر خانه‌های گِلی

 

اول، هیچ نمی‌گویم

بعد، آرام‌آرام

زیر باران

خیس می‌شوم

 

[از زبان حافظ]

 

با جهانی که مرا بیگانۀ خود می‌پندارد

چه حرفی برای گفتن دارم

 

من یک شاعر انتحاری‌ام

بیت‌هایی از غزل حافظ را

با بندهایی از قطعنامۀ کورش

در ترانۀ کوچکی از خیام

جاسازی می‌کنم

و خودم را زیر شعر جاودانۀ سعدی

در مقرّ سازمان ملل

منفجر خواهم کرد

 

از دبیر کل محترم تقاضا دارم

برای برگرداندن من به پای میز مذاکره

تلاش نکند

من با زبان حافظ حرف می‌زنم

و او آن‌قدر وقت ندارد

که اندکی فارسی یاد بگیرد

منبع

پنجاه سپیدسرا

کامیار عابدی

نشر مروارید

 

 

برترین‌ها