داستان/ رمان ایرانی
تأملی در رمان شهری که زیر درختان سدر مرد
تأملی در رمان شهری که زیر درختان سدر مرد
پویا رفویی: با گذشت بیش از پانزده سال از زمان انتشار شهری که زیر درختان سدر مرد، به قلم خسرو حمزوی، در کنار همهی تحسینها و تقبیحها، علاقهمندیها و بیعلاقگیها، مسئلهی آن همچنان لاینحل و حتی نامطرح باقی میماند. این مسئله که ظاهر سهل و ممتنعی هم دارد، وجه تسمیهی رمان است: شهری که زیر درختان سدر مرد. در قریب به ششصد صفحه رمان، مخاطب با هیچ شهری روبهرو نمیشود. حتی سیر روایت هم درست بر خلاف وجه تسمیهی آن است. کیان-شخصیت اصلی رمان- از شهری به نام شادیاخ به معلمی در روستا آمده است. ضمن ماجراهایی که برای او پیش میآید، به روستاهای اطراف و اکناف نیز سرک میکشد و در کشوقوس رمان پای شخصیتهای دیگری نیز به روایت باز میشود. با این همه، جز در شعر سرلوحه و سطر آخر رمان هیچ اشارهای به هیچ شهری نمیشود. پس طرح این سوال چندان بی جا نیست اگر با اندکی خامدستی یا سادهلوحی بپرسیم این کدام شهر است که زیر درختان سدر مرده است؟
در سرلوحهی کتاب و همین طور در متن از شاعری به نام پ. مهریز سخن به میان آمده است و تعبیر «شهر مرده زیر درختان سدر» نیز منتسب به همین شاعر است. و البته در پایان رمان هم جمعبندی همهی وقایع را از زبان پ. مهریز میشنویم. با این همه در روایت با هیچ شهری سروکار نداریم. آیا میتوان به طرح این فرضیه پرداخت که شهرهای شعر در زبان نثر به چندپارچه آبادی به همپیوسته و فسادزده و منفعل بدل شدهاند؟ در این صورت، خسرو حمزوی در شهری که زیر درختان سدر مرد فضای روایی خلاقهای را رقم زده است که از شعر و نثر دو صورتبندی (غیرساختاری) به دست میدهد. اهمیت چنین فرضی در این است که صرف واقعیت وجودی این رمان ناقض نگرهای انتقادی است که نثر را منحصراً امکان بیانگری شهر تلقی میکند. کلیشهی عقل سلیمی دو دههی اخیر مدام به مخاطبان جدی ادبیات گوشزد کرده است که «سخن شهر» نثری است که در برابر سخن شاعرانه مقاومت از خود نشان میدهد و از رئالیسم در برابر روایت شاعرانه صیانت میکند. حتی برخی به این نتیجه رسیدهاند که خشت بوف کور باعث شده بنای داستاننویسی تا ثریا کج بالا برود و چارهای نمانده جز امتدادبخشیدن به تجربهی نویسندگان آثاری مثل اسماعیل فصیح یا حتی حسینقلی مستعان. با خواندن شهری که زیر درختان سدر مرد در مییابیم که اتفاقاً شهرهای شعر طی فرآیند شگفتی به روستاهای نکبتزده و فلج روایتِ نثر قلب ماهیت مییابند.
منبع cinemavaadabiat
مطالب بیشتر
1. بریدههایی از یک عاشقانۀ آرام نوشته نادر ابراهیمی
2. نگاهی به رمان اشراق درخت گوجه سبز نوشته شکوفه آذر
3. فایل صوتی داستان شرق بنفشه نوشتۀ شهریار مندنیپور
4. تأملی در داستان چرا دریا توفانی شده بود نوشتۀ چوبک
5. نگاهی به دارالمجانین نوشته سید محمدعلی جمالزاده
تأملی در رمان شهری که زیر درختان سدر مرد
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند