تحلیل نقاشی
واکاوی نقاشی دختری با گوشواره ی مروارید
«دختری با گوشوارهی مروارید» اثر «یوهانس ورمیر»
نقاش هلندی سبک باروک است.
وی به کشیدن تصویرهای خودمانی معروف است
و در اکثر کارهایش به امور روزمره میپردازد.
در این پرتره، دختری را میبینیم که پوشش او
با تمام زنهایی که وی در نقاشیهای دیگرش کشیده فرق دارد.
سر او با پارچهای پوشانده شده اما وی راهب نیست
و پوشش سر و تن او معمول راهبان آن دوره نیست.
اولین سوال او متعلق به کدام دوره است،کیست؟
نقاشی سکوت میکند.
نکتهی دوم این نقاشی در فضایی اتفاق میافتد
که هیچ اطلاعی به ما نمیدهد.
او کجاست؟
یک زن با لباس غیرمتعارف در یک جای نامشخص!
این دومین سکوت نقاشی است.
اتفاق اصلی در صورت او میافتد.
ابرو و مژههای او بیحالتی و بینشان بودن او را تأیید میکند.
اما برجستهترین نکته را شاید بتوان در چشمان او یافت.
پرتره دارد با حالتی خاص به چشمان مخاطب،
به چشمان تمام آیندگان نگاه میکند.
گویی نقاشی میخواهد از بین تمام قرون و اعصار راه خود را باز کند.
دهان نیمهباز دختر نیز خبر از آن میدهد که انگار او میخواهد چیزی بگوید.
شاید میخواهد راز خود را فاش کند.
ورمیر دختری را در لحظهای که میخواسته خودش را افشا کند،
ترسیم نموده است.
او میخواهد به سوال ما پاسخ دهد یا شاید درخواستمان را رد کند
و رویش را برگرداند.
تمام نقاشی همین یک لحظه است.
نکتهی دیگر در این پرتره گوشوارهی مروارید درشت اوست.
مروارید نماد چیست؟
در ادبیات فارسی مروارید نمادی از پاکی،باکرگی،
سپیدی بیغل و غش و زلالی است.
در اینجا میتوان تمام اینها را برای دختر در نظر گرفت.
شاید او رو به جهان مدرن دارد
که با وجود خفقانی که تمام وجود او را گرفته(اشاره به پوشش)
گوشوارهی درشت خود را به نمایش گذاشته تا دیده شود.
آیا راز او این است که این مروارید را صدف تنگ آمده است؟!
حافظ میگوید:
غزل گفتی و دُر سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
دُر سفتن به معنی سوراخ کردن مروارید برای گردنبند
معنای نهانی دارد که آن برداشتن بکارت است.
آیا دختر دارد خودش را به جهان عرضه میکند
تا از خفقان بکارت در بیاید؟ آیا تمنای نهانی او این است؟
آیا این تابلو درخواستی برای رهایی از تعصبات است؟
آیا دختر میخواهد پشت ظاهر ساده،
مروارید روح و تلألو زیبایی و شکوه روح او را درک کنند؟
اینها سوالاتی است که ایجاد میشود
و هرگز بدان پاسخی داده نخواهد شد.
این پرتره میتواند زندگی خود نقاش باشد
او شاهکاری در لباسی نامعلوم است
که کسی مروارید درشت او را نمیبیند
در نهایت ارزش این اثر به سوالاتی است که ایجاد میکند
نه پاسخی که میدهد.
به قول حافظ:
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند