با ما همراه باشید

شاعران جهان

نسترن خسور: اوکتاویو پاز و فردیت

نسترن خسور: اوکتاویو پاز و فردیت

نسترن خسور: اوکتاویو پاز و فردیت

یکی از موضوعاتی که اوکتاویو پاز در کتاب «دیالکتیک تنهایی» به طور ضمنی بدان اشاره کرده است، فردیت، اهمیت آن و تلاش آگاهانه جوامع در جهت حذف و نادیده گرفتن آن است. جوامع به طرزی زیر پوستی و نامرئی و به تدریج با دست گذاشتن روی غرایز و احتیاجات فردی انسان اعم از خوراک، پوشاک، نیاز جنسی، نیاز به ابراز و دریافت عشق و محبت، نیاز به امنیت زیستی و ایجاد ترس در آن‌ها و القای بیم به خطر افتادن این نیازها یا به وجود آمدن مانعی در آینده برای رسیدن به آن‌ها، تامین این نیازها را در گرو گردن نهادن به برنامه‌ها، قراردادهای اجتماعی و هنجارهای اخلاقی می‌دانند.

درست از همین نقطه است که آدمی در تله از خود بیگانگی می‌افتد، ارتباطش را با “خود” خویش از دست می‌دهد. زن در این مهلکه تنها خود را به عنوا‌ن” شی”‌ای می‌شناساند که توسط مردان مورد استفاده قرار می‌گیرد. از طرفی به مردان هم به گونه‌ای ظریف بهره‌برداری از زنان و صرفا ًرفع نیازهای جنسی جنس خود دیکته شده است. همینطور برای فروکش کردن نیازهای جنسی، “ازدواج” تنها راهکار و علاج ممکن پیشنهاد می‌شود.

تولید مثل نیز در ظاهر به عنوان راهی برای ارضای میل جاودانگی انسان و در واقع با هدف تولید نیروی کار تعریف می‌شود. جوامع درایجاد این ورطه برای انسان کاملا هوشیار و حساب شده عمل کرده‌اند؛ زیرا در صورتی که انسان به درک اهمیت و ارزش تنهایی پویا و فعال خود می‌رسید، دیگر از “جمع” منفعل و قوانین عقب مانده و خرافات و توتم‌هایی که با نقاب علم و آگاهی در افکار انسان ها تردد می‌کند، تبعیت نمی‌کرد و جامعه را به سود مادی یا معنوی از این بازی نمی‌رساند.

جوامع از هر ابزاری استفاده می‌کنند تا انسان‌ها هیچ حدی از کمال را تجربه نکنند. جامعه با زیرکی به پریشانی انسان در کشمکش با تنهایی خویش و میل باطنی او برای پیوستن به “دیگری” پی برده است. اما به جای هدایت کردن “فرد” به سمت “خود” او را به جمعی پراکنده سوق داده که در آن هیچ فردی از اراده مستقل برخوردار نیست. جامعه دریافته که می‌تواند با گرفتن حق انتخاب و قدرت اختیار انسان از او _البته نه با تهدید و مجازات بلکه با اغوا و فریفتن او به اینکه منافع و مصالح فردی‌اش فقط در چارچوب‌های خط‌کشی شده جامعه تامین می‌گردد_  به هدایت او در این سراشیبی دست یازد.

از همین نقطه است که تمایل افراطی انسان برای شرکت در اعیاد مذهبی، انجمن‌ها، جمعیت‌ها و سازمان آغاز می‌شود و فرد تبدیل به شی‌ای وابسته، مقلد و زائد می‌گردد و برای “او” که دیگر از باور به وجود مستقل خود تهی شده، جمع دیگر صرفاً یک نقاب نیست، بلکه تماماً خود اوست.

جامعه می‌داند که قدرت آفرینندگی عشق، شعر و هنر می‌تواند حد کافی از کمال و فردیت را در انسان بارور سازد و او را به “خودش” برساند؛ اما خرافات و محصول آفت‌زده آن یعنی ” احساس گناه” به عنوان دست ساخته‌ای از “جمع” چون چماقی مانع رشد و بالندگی آن خواهد شد. همان انسانی که اگر قطره‌ای از دریای عشق و شعر هم نصیبش شود، با جنبه‌های متضاد احساس خود آشتی می‌کند و به جای بیگانگی به ” یگانگی” با خویشتن خواهد رسید.

نسترن خسور: اوکتاویو پاز و فردیت

 

برترین‌ها