تحلیل شعر
تباین و تنش در ساختار شعر ِ نشانی نوشتۀ دکتر حسین پاینده
تباین و تنش در ساختار شعر ِ نشانی نوشتۀ دکتر حسین پاینده
شعر کوتاه «نشانی» در زمرۀ معروفترین سرودههای سهراب سپهری است و از بسیاری جهات میتوان آن را در زمرۀ شعرهای شاخص و خصیصهنمای این شاعر نامدار معاصر دانست. این شعر نخستین بار در سال 1346 در مجموعهای با عنوان حجم سبز منتشر گردید که مجلد هفتم (ماقبل آخر) از هشت کتاب سپهری است. همچون اکثر شاعران، سپهری با گذشت زمان اشعار پختهتری نوشت که هم به لحاظ پیچیدگی اندیشههای مطرح شده در آنها و هم از نظر فُرم و صناعات ادبی، در مقایسه با شعرهای اولیۀ او (مثلا در مجموعۀ مرگ رنگ یا زندگی خوابها) در مرتبهای عالیتر قرار دارند. لذا «نشانی» را باید حاصل مرحلهای از شعر سپهری دانست که او به مقام شاعری صاحبسبک نائل شدهبود.
از جمله به دلیلی که ذکر شد، بسیاری از منتقدان ادبی و محققان شعر معاصر «نشانی» را در زمرۀ اشعار مهم سپهری دانستهاند و بعضاً قرائتهای نقادانهای از آن به دست دادهاند. برای مثال، رضا براهنی در کتاب طلا در مس به منظور ارزیابی جایگاه سپهری در شعر معاصر ایران از «نشانی» با عبارت «بهترین شعر کوتاه سپهری» یاد میکند و در تحلیل نقادانۀ آن به منزلۀ «یک اسطورۀ جست و جو» مینویسد: «”نشانی” از نظر تصویرگری و از نظر نشان دادن روح جویندۀ بشر، یک شاهکار است.» ایضاً سیروس شمیسا هم در کتاب نقد شعر سهراب سپهری اشاره میکند که: «یکی از شعرهای سپهری که شهرت بسیار یافته، شعر “نشانی” از کتاب حجم سبز است که برخی آن را بهترین شعر او دانستهاند.»، هرچند که شمیسا خود با این انتخاب موافق نیست.
صرفنظر از دلایل متفاوتی که منتقدان و محققان برای برگزیدن «نشانی» به عنوان بهترین شعر سپهری برشمردهاند، نکتۀ مهمتر این است که همگی ایشان تفسیری عرفانی (یا متکی به مفاهیم عرفانی) از این شعر به دست دادهاند. هم براهنی و هم شمیسا فهم معنای شعر را در گرو دانستن اصول و مفاهیمی فلسفی میدانند که خارج از متن این شعر و از راه تحقیقی تاریخی در کتب عرفان باید جست. قصد من اعمال رهیافت متفاوتی برای فهم این شعر است. در این رهیافت فرمالیستی (یا شکل مبنایانه)، اُس اساس نقد را خود متن شعر تشکیل میدهد و لاغیر.
لذا در اینجا ابتدا آراء فرمالیستها («منتقدان نو») را دربارۀ اهمیت شکل در شعر به اجمال مرور خواهم کرد و در پایان قرائت نقادانهای از «نشانی» به دست خواهم داد _که برخلاف تفسیرهایی که اشاره شد_ متن شعر سپهری را یگانه شالودۀ بحث دربارۀ آن محسوب میکند، با این هدف که از این طریق نمونهای از توانمندیهای نقد فرمالیستی در ادبیات ارائه کرده باشم.
الف
نحلهای موسوم به «نقد نو» در دهۀ 1930 توسط محققان برجستهای پایهگذاری شد که برخی از مشهورترین آنها عبارت بودند از کلینت بروکس، جان کرو رنسم، ویلیام ک. ویمست، الن تیت و رابرت پن وارن. شالودۀ آراء این نظریهپردازان این بود که ادبیات را نباید محمل تبیین مکاتب فلسفی یا راهی برای شناخت رویدادهای تاریخی یا بازتاب زندگینامۀ مؤلف پنداشت. دیدگاه غالب در نقد ادبی تا آن زمان، آثار ادبی را واجد موجودیتی قائم به ذات نمیدانست. ادبیات مجموعهای از متون محسوب میگردید که امکان شناخت امری دیگر را فراهم میساخت. این «امر دیگر» میتوانست یک نظام اخلاقی باشد و لذا استدلال میشد که عمدهترین فایدۀ خواندن ادبیات، تهذیب اخلاق است. از نظر گروهی دیگر از منتقدان سنتی که ادبیات را آینۀ تمامنمای ذهنیت مؤلف میدانستند، خواندن هر اثر ادبی حقایقی را دربارۀ احوال شخصی نویسنده بر خواننده معلوم میکرد. پیداست که در همۀ این رویکردها، آنچه اهمیت مییافت محتوای آثار ادبی بود، اما خود آن محتوا نیز در نهایت تابعی از عوامب تعیینکنندۀ بیرونی محسوب میگردید، عواملی مانند مکاتب فلسفی یا نظامهای اخلاقی یا روانشناسی نویسنده. خدمت بزرگ فرمالیستها به مطالعات نقادانۀ ادبی این بود که با محوری ساختن جایگاه شکل در نقد ادبی، ادبیات را به حوزهای قائم به ذات تبدیل کردند و آن را از جایگاهی برخوردار ساختند که تا پیش از آن زمان نداشت.
بنابراین دیدگاه فرمالیستها، شکل ترجمان یا تجلی محتواست. لذا نقد فرمالیستی به معنای بیاعتنایی به محتوا یا حتی ثانوی پنداشتن اهمیت محتوا نیست، بلکه فرمالیستها برای راه بردن به محتوا شیوۀ متفاوتی را در پیش میگیرند، شیوهای که عوامل برونمتنی (تاریخ، زندگینامه و امثال آن) را در تفسیر متن نامربوط محسوب میکند.
کانون توجه منتقدان فرمالیست صناعات و فنونی هستند که در خود متن شعر به کار رفتهاند. این صناعات صبغهای عینی دارند، حال آنکه «نیّت» شاعر یا تأثیر شعر در خواننده صبغهای ذهنی دارد. نقد ادبی از نظر «منتقدان نو» باید عینیتمبنا باشد نه ذهنیت مبنا.
از جمله محوریترین مفاهیم در نقد فرمالیستی، مفهوم «تنش» است. نظریهپردازان فرمالیست نیز در نوشتههای خود به این موضوع پرداختند و استدلال کردند که دنیای واقعی مشحون از انواع تنش است و زندگی روالی بینظم دارد.
در برابر این واقعیتِ بینظم، شعر کلیتی منسجم است. شعر از دل تقابل و تنش، همسازی و هماهنگی به وجود میآورد و لذا بدیلی در برابر دنیای پر تنش واقعی است.
در زندگی واقعی تنشها بیهیچ انتظامی وجود دارند و انسان را متحیر میکنند. اما تنش در شعر مایۀ انسجام و همپیوستگیِ دنیایی است که شاعر از راه تخیل برمیسازد.
به اعتقاد کولریج، زبان شعر زبانی است که کیفیات متناقض یا متضاد را با هم آشتی میدهد و بین آنها تعادل برقرار میکند. به اعتقاد فرمالیستها، شاعر صرفاً با توسل به زبانی متناقضنمایانه قادر است حقیقتی را که مطمح نظرش است بیان کند. از اینرو، وجه تمایز زبان شعر از زبان غیر شعری، همین تباینها و تنشهایی است که شکل شعر را به کلیتی ساختارمند تبدیل میسازند.
به پیروی از روش منتقدان فرمالیست که به منظور کماهمیت جلوه دادن زندگینامۀ مؤلف از ذکر نام شاعر خودداری میکردند، من نیز در اینجا برای عطف توجه به موضوع اصلی (تباین نور و تاریکی در شعر «نشانی»)، متن این شعر را بدون نام سپهری عیناً نقل میکنم. مواجهۀ بصری با شکل بیرونیِ شعر (نحوۀ قرار گرفتن واژهها بر روی صفحۀ کاغذ)، نخستین گام در تحلیل شکل درونی شعر (وحدت انداموار اجزاء آن) است.
نشانی
«خانهی دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخهی نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
«نرسیده به درخت،
کوچهباغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر بدر میآرد،
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانهی نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست.»
شعر «نشانی» از دو بند تشکیل شده است. دو قسمتی بودن این شعر تناسب دارد با اینکه دو صدای جداگانه در آن میشنویم: در بند نخست، صدای «سوار» را که نشانی خانۀ دوست را میپرسد، و در بند دوم صدای «رهگذر» را که راه رسیدن به مقصد را میگوید. شکل بیرونی و مشهود این شعر بر روی صفحۀ کاغذ، اولین تنش را در آن به وجود میآورد که تعارضی بین نادانستگی و دانستگی، و نیز تباینی بین اختصار و تطویل است.
متناقضنمای بزرگ این شعر این است که گرچه «رهگذر» پرسش «سوار» را پاسخ میگوید و نشانی خانۀ «دوست» را میدهد، اما این نشانی چندان هم راه رسیدن به مقصد را روشن نمیکند. سخن «رهگذر» که قرار است رفع ابهام کند، خود مشحون از ابهام است. بخش بزرگی از این ابهام ناشی از پیوند امر متعین و امر انتزاعی است. برای مثال، «سپیدار» و «کوچهباغ» ذواتی متعین و لذا ملموس و تصویرپذیرند، حال آنکه «سبز» بودنِ «خواب خدا» یا «آبی» بودن «پرهای صداقت» مفاهیمی تجریدی و تصویرناپذیرند. به همین منوال، ترکیبهایی مانند «گل تنهایی» یا «فوارۀ اساطیری» یا «لانۀ نور» به مشهودترین شکل تنش بین امر انتزاعی و امر متعین را بازمینمایانند، زیرا در هریک از این ترکیبها یک جزء کاملاً عینی است و جزء دیگر کیفیتی کاملاً ذهنی دارد.
از شبکۀ تصاویر این شعر و ساختار آن که مبتنی بر تنش و تناقض و آیرونی است، تلویحاً چنین برمیآید که تلاش برای رسیدن به یقین در خصوص بعضی مفاهیم (مثلاً حقیقت عشق، یا ذات خداوند) عبث است؛ کوشش انسان برای نیل به عشق راستین یا تقرب به خداوند و رمزگشایی از نظام هستی در بهترین حالت به رجعت سرشت حقیقتجوی انسان و یگانگی با طبیعت منتهی میشود. آدمی میکوشد تا از تاریکی به نور برسد، اما این تلاش هرگز او را بهطور کامل از تاریکی بیرون نمیآورد. آنچه اهمیت دارد، خودِ این تلاش است، نه رسیدن به مقصد. تباین و تنش بین نور و تاریکی عاملی است که ساختار این شعر را منسجم کرده و به اجزاء آن وحدتی انداموار بخشیده است.
آی.ای. ریچاردز در کتاب اصول نقد ادبی بین شعر کهتر و شعر ارزشمند اینگونه تمایز میگذارد که شعرهای کهتر احساساتی از قبیل اندوه و شعف را به نحوی منتظم و در گسترهای محدود بیان میکنند، اما شعرهای ارزشمند مجموعۀ متنوعتری از عناصر متباین را در خود ملحوظ میکنند. به زعم او، «بارزترین جنبۀ شعرهای ارزشمند، ناهمگونی چشمگیر سائقهای تمایزناپذیر است. لیکن باید افزود که این سائقها صرفاً ناهمگون نیستند، بلکه متضادند. ارزش شعر سپهری در همین ناهمگونی نهفته است. تاریکی و نور، یا به عبارتی ابهام و یقین، در «نشانی» در تضادی دائمی و حل ناشدنیاند. این حقیقت متناقضنمایانه را که هیچ نشانیای نمیتواند با پرتوافشانی بر مسیر ما را به مقصد برساند و نهایتاً باید به سرشت درونی خود بازگردیم، میتوان همسو با این باورِ بنیانی فرمالیستها دانست که هیچ عامل برونمتنیای نمیتواند معنای یک متن را با قطعیت معین کند. برای یافتن آن معنا باید به ساختار درونی آن متن بازگشت و آن را تحلیل کرد.
منبع
نقد ادبی و دموکراسی
دکتر حسین پاینده
نشر نیلوفر
چاپ دوم
خلاصهای از صص41-57
تباین و تنش در ساختار شعر ِ نشانی نوشتۀ دکتر حسین پاینده
مطالب بیشتر
- سیمین دانشور شهرزاد پسامدرن
- نقد مبتنی بر واکنش خواننده
- معناباختگی در نمایشنامۀ خلأ
- نقد به معنی انتقاد نیست
- نقد دکتر پاینده و سناپور بر سووشون
تباین و تنش در ساختار شعر ِ نشانی نوشتۀ دکتر حسین پاینده
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند