با ما همراه باشید

نامه‌‌های خواندنی

نگاهی به کتابِ شور زندگی اثرِ ایروینگ استون

نگاهی به کتابِ شور زندگی اثرِ ایروینگ استون

نگاهی به کتابِ شور زندگی اثرِ ایروینگ استون

شور زندگی اثر ایروینگ استون داستان زندگی ونسان ون گوگ نقاش هلندی را از ۲۱ سالگی تا ۳۷ سالگی روایت می کند. ون گوگ ای که در زمان حیاتش تنها یکی از تابلوهایش به فروش رفت و هرگز پیش از مرگ به شهرت نرسید، ون گوگ ای که در سن ۳۷ سالگی به دلیل مشکلات روحی و جسمی خودکشی می‌کند. راز معروفیت امروز او به دلیل نقاشی های ارزشمندش نیست بلکه بیشتر بخاطر بزرگی شخصیت اش بوده است. مردم او را فوقو (دیوانه مو سرخ) می نامیدند و خانواده اش او را بیکار و علاف می دانست و هرکجا که می‌رفت همه او را طرد می‌کردند و در این بین تعداد کمی از دوستانش و مهم‌تر از همه برادرش «تئو» پشتیبان او بود. ون گوگ به برادرش تئو نامه‌های زیادی می‌نویسد که منبع نویسنده برای نوشتن این کتاب بوده است.

تأملی در کتابِ شور زندگی

خلاصۀ کتاب

لندن:

او در لندن ابتدا در یک شرکت فروش نقاشی کار می‌کرد اما خیلی زود آنجا را ترک کرد چرا که او برای این کار ساخته نشده بود. او پس از این کار، به پیروی از پدرش کشیش می‌شود و لندن را به دلی شکسته به قصد بوریناژ ترک می‌کند.

بوریناژ:

بوریناژ محله‌ای فقیر نشین بود که شغل مردمانش کار در معدن زغال سنگ بود. او به عنوان کشیش به آنجا فرستاده شده بود تا آن ها را موعظه کند. او همانند مردمان آنجا در فقر زندگی می‌کرد، همانند آن‌ها لباس می‌پوشید، همانند آن‌ها غذا می‌خورد و قیافه خود را همانند آن ها می‌کرد، اما پس از مدت زمان کوتاهی فهمید چیزی که مردمان آنجا به آن احتیاج دارند دین و کتاب مقدس و دعا نیست، به زودی فهمید کتاب مقدس برای انها حکم کالای لوکسی را داشت که فقط کشیش شان می‌توانست داشته باشد پس او دیگر برایشان موعظه نمی‌کرد و بجای آن سعی می‌کرد به آن ها کمک کند با آن‌ها احساس همدردی کند و همانند آنها زندگی کند ولی کمی بعد برادرش تئو پی برد که او چگونه به سختی زندگی می‌کند و او را از آنجا برد. او همچنان که در بوریناژ کشیش بود نیرویی او را به سمت نقاشی می‌کشید.

آتن:

او در آتن سخت مشغول نقاشی شد هرچند که خیلی‌ها نقاشی‌های او را مبتدی و غیر حرفه‌ای می‌خواندند. وی سرانجام برای دومین بار با شکست عشقی آتن را به قصد لاهه ترک می‌کند. چرا که آنجا برای او ساخته نشده بود تا نقاشی کند.

لاهه:

ون گوگ در لاهه با نقاشان زیادی آشنا می‌شود، تمام وقت نقاشی می‌کرد و برای نقاشی هایش مدل می‌گرفت. اما خیلی زود دیگر نمی‌توانست معمولی زندگی کند چرا که منبع درآمدی جز پولی که برادرش می‌فرستاد نداشت و مجبور بود در آنجا با فقر زندگی کند. لاهه جایی بود که احساس تنهایی باز هم به سراغش آمده بود. ون گوگ به عشقش فکر می‌کرد. در یکی از روزهایی که در قهوه خانه نشسته بود با زنی هرزه آشنا می شود و با او زندگی می‌کند که همین کارش باعث می شود از طرف خیلی از آشنایان طرد شود. نهایتا به دلیل دلتنگی و فقر شدید تصمیم می‌گیرد نزد خانواده اش بازگردد و از آنجا به نونن می‌رود.

نونن:

در نونن به نزد خانواده‌اش بازگشت اما در آنجا هم زیاد نتوانست زندگی کند. اهالی دهکده او را طرد می‌کردند ولی او نه به دلیل رفتار اهالی دهکده بلکه بخاطر توصیه برادرش تئو به پاریس می‌رود.(نقاشی معروف سیب زمینی‌خورها هم در نونن کشیده است)

پاریس:

ون گوگ در پاریس نزد برادرش، با نقاشان و سبک‌های جدیدی از نقاشی آشنا می‌شود، اما مدت زمان زیادی نمی‌گذرد که او پاریس را ترک می‌کند چرا که زندگی در پاریس او را اقناع نمی‌کند و به توصیه یکی از دوستانش به ارل می‌رود.

ارل:

او در ارل هر روز سوژه‌ی جدیدی برای نقاشی میافت. ون گوگ ارل را بخاطر طبیعتش، بخاطر گرمای بیش از حدش و بخاطر آن خانه‌ی کوچکی که بعدها اجاره می‌کند دوست داشت اما او در انجا به بیماری صرع دچار می‌شود و خیلی زود بخاطر کارهای غیر معمولی اش از طرف اهالی از آنجا بیرون رانده می‌شود و توسط پزشکی به تیمارستان سن رومی فرستاده می‌شود.

سن رومی:

مدت کوتاهی در آنجا زندگی می‌کند و سپس به کمک برادرش و به امید بهبودی بیشتر، از آنجا به نزد پزشک نقاش‌دوستی به شهر اوور می‌رود. (نقاشی معروف شب پرستاره را در تیمارستان سن رومی کشیده است).

اوور:

ون گوگ به امید ادامه‌ی زندگی و بهبودی بیشتر نزد یک پزشک می‌رود اما خیلی زود می‌فهمد که بیماری‌اش قابل درمان نیست و در نهایت خودکشی می‌کند، کمی بعد از آن تئو هم به دلیل شدت ناراحتی از خود بی‌خود می‌شود و توسط همسرش به تیمارستان فرستاده میشود و کمی بعد در آنجا فوت می‌کند.

قسمت‌هایی از کتاب

ببین ونسان، هیچ وقت در مورد هیچ چیز نمی تونی کاملا مطمئن باشی. فقط باید شجاعتشو داشته باشی تا اون کاری رو که فکر می کنی درسته انجام بدی. ممکنه بعدها بفهمی که اشتباه کردی ولی لااقل آن چه را که فکر می کردی درسته انجام دادی و این مهمه.

ناگهان متوجه چیزی شد که مدت ها بود آن را دریافته بود. تمامی این حرف ها در مورد خداوند تنها عذر و بهانه ای بچه گانه بود. حیله هایی از روی استیصال که انسانی تنها و ترسیده در یک شب سرد، تاریک و بی انتها، آن ها را برای خود زمزمه می کند. خدایی وجود نداشت. به همین سادگی، خدایی وجود نداشت. تنها چیزی که وجود داشت سرگشتگی و ابهام بود و بس؛ ابهامی رقت بار، عذاب آور، ظالم، فریب کارانه، کور و بی پایان.

مزرعه‌ای که گندم را می رویاند، آبی که در نهر می‌خروشد، شیره‌ی انگور، زندگی بشر همه‌ی اینها یک چیز و از همند. در دنیا تنها وحدت وجود دارد. وحدت وزن، وحدتی که همه ما به آهنگ آن رقصانیم: مردم، سیب‌ها، رودخانه، مزارع کشت شده، ارابه های گندم کش، خانه ها، اسب‌ها، خورشید … ماده‌ای که تو را تشکیل داده، فردا در خوشه‌ی انگور راه خواهد یافت، چراکه تو و خوشه‌ی انگور از یک جنسید. وقتی من دهقانی را که زمین خود را می‌کارد نقاشی می‌کنم می خواهم این طور احساس شود که این دهقان به زمین پیوسته است مانند خوشه‌ای که از آن می‌روید. من می‌خواهم که مردم تابش خورشید را بر او، بر کشتزار، بر گندم، بر خیش و اسب احساس کنند.

وقتی تو به این توازن کیهانی که دنیا را بخود می‌کشاند، پی بردی آن وقت به شناختن زندگی آغاز خواهی کرد. تنها این خداست.”

تواشتباه می‌کنی پسرم. اثر یک هنرمند یا خوبه یا بد. و اگر بده پس اسم اون کس رو نمیشه هنرمند گذاشت خود اون شخص باید از همان ابتدا این مسئله را در مورد خودش تشخیص بدهد نه اینکه همه وقت و نیروی خودش را بیهوده تلف کنه.

– حالا اگر اون شخص از زندگی راضیه و زندگی بر وفق مرادشه ولی هنری که از خودش ارائه میده تعریفی نداره. اون موقع چی؟

تئودروس در آموزه‌های الهی خود به دنبال جواب گشت ولی نتوانست برای این سئوال او پاسخی پیدا کند.

منبع weare

نگاهی به کتابِ شور زندگی اثرِ ایروینگ استون

مطالب بیشتر

  1. انیمیشنی از زندگی ون‌گوگ
  2. تأملاتی در نقاشی تراس کافه در شب اثر ون گوگ
  3. نگاهی به نقاشی مزرعه گندم با کلاغ‌ها اثر ون گوگ
  4. دیداری با ون گوگ
  5. بهار به روایت چند نقاشی ماندگار

برترین‌ها