شعر کلاسیک
سرودههایی از شاعر آینهها بیدل دهلوی
سرودههایی از شاعر آینهها بیدل دهلوی
1)
باز، وحشی جلوهای در دیده جولان کرد و رفت از غبارم دست برهم سوده سامان کرد و رفت
پرتو حسنی چراغ خلوت اندیشه شد در دل هر ذره صد خورشید پنهان کرد و رفت
نیستم آگه ز نقش هستی موهوم خویش اینقدر دانم که بر آیینه بهتان کرد و رفت
سعی بیرون تازیت، زین بحر، پُر دشوار نیست میتوان، چون موج گوهر، ترک جولان کرد و رفت
خاکِ غارتپرور بنیاد این ویرانهایم هر که آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت
ص 144
2)
میدهد دل را نَفَس آخر به سیل ِ اضطراب خانۀ آیینهای داریم و میگردد خراب
در محیط عشق تا سر در گریبان بردهایم نیست، چون گرداب، رزق ما بغیر از پیچ و تاب
پیش روی او که آتش رنگ میبازد ز شرم آینه از سادهلوحی میزند نقشی بر آب
در دبستان تماشای جمالت هر سحر دارد، از خطّ شعاعی، مشق حیرت آفتاب
ناقصان را بیدل! آسان نیست تعلیم کمال تا دمد یک دانه چندین آبرو ریزد سحاب
ص 135
3)
ای پرفشان، چون بوی گل، پیرنگی از پیراهنت عنقا شوم تا گَردِ من یابد سراغ دامنت
با صد حدوث کیف و کم، از مزرعِ نازِ قدم یک ریشه بر شوخی نزد تخمِ دو عالم خرمنت
تنزیه صد شبنم حیا، پروردۀ تشبیه تو جان صد عرق آب بقا گل کردۀ لطف تنت
تجدید ناز آشفتۀ رنگ لباس آرائیت بیپردگی، دیوانۀ طرح نقاب افکندنت
در نوبهار لَم یَزَل جوشیده از باغ ازل نُه آسمان گُل در بغل یک برگ سبز گلشنت
دل را به حیرت کرد خون، بر عقل زد برق جنون شور دو عالم کاف و نون، یک لب به حرف آوردنت
هرجا برون جوشیدهای خود را بخود پوشیدهای در نور شمعت مضمحل فانوسیِ پیراهنت
جوش محیط کبریا، بر قطره زد آئینهها ما را به ما کرد آشنا هنگامۀ ما و منت
حُسن حقیقت روبرو، سعی فضول آئینهجو بیدل چه پردازد، بگو، ای یافتن ناجستنت!
ص 137
4)
ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک فردوس به چشمی که تو را دید مبارک
ژولیدگیِ موی سرم چتر فراغیست مجنون مرا سایۀ این بید مبارک
بر بام هلال ابروی من قبلهنما شد کز هر طرف آمد خبر عید مبارک
دل قانع شوقیست به هررنگ که باشد داغ تو، به ما، جام به جمشید مبارک
در عشق، یکی بود غم و شادی بیدل بگریست سعادت شد و خندید مبارک
منبع
شاعر آینهها
بررسی سبک هندی و شعر بیدل
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
نشر آگاه
چاپ پنجم
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…