شاعران ایران
عشق عمیق دکتر شفیعی کدکنی به مهدی اخوان ثالث
عشق عمیق دکتر شفیعی کدکنی به مهدی اخوان ثالث
«حالات و مقامات م.امید» عنوان کتابیست که بهنام دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی چند سال پیش منتشر شد. این کتاب شامل مجموعه مقالات و یادداشتهاییست که در طی سالهای دهه ۴۰ تا ۶۰ خورشیدی نوشته شده بود و بهکوشش دانشجویان ایشان گردآوری و منتشر شد. هفته اول شهریور از سال ۶۹ بهاین سو حامل یک خاطره تلخ برای علاقمندان شعر ِ استخواندار فارسیست.
مطالبی که در ادامه میخوانید مبین ارادت وافر دکتر شفیعی کدکنی به مقام شامخ یکی از بزرگترین شاعران معاصر ایران است:
« شهری که هر شاعری در مجموعه آثار خویش میسازد، حاصل معماریِ اوست در برخوردِ خودش با تاریخ (گذشته و معاصر) و با جوانبِ گوناگونِ حیات. همانگونه که معماریهای باشکوه داریم و معماریهای زیبا، در جهانِ شعر نیز شعرهایِ زیبا داریم و شعرهای باشکوه. در این لحظه بههیچ روی قصدِ ورود به این بحثِ دیرینهسال درباره رابطه زیبایی و شکوه را ندارم. هرگونه تصوری که شما از این دو مفهوم دارید میتواند مورد قبولِ من باشد. میدانیم که بسیاری از نظریهپردازان «جمال» و فلاسفه حوزه استهتیک بر این عقیدهاند که زیبایی همان شکوه است و شکوه همان زیبایی. میتواند چنین باشد و میتواند نباشد. این بستگی به این دارد که واژه عاطفیِ «زیبایی» و واژه عاطفیِ «شکوه» در ذهنِ شما چه نسبتی با یکدیگر داشته باشند، همسایه دیوار به دیوار هم باشند یا در کمال وحدت و یگانگی با هم یا دور از یکدیگر. قدر مسلم این است که در بعضی از آثار معماری جهان، ما با مفهوم زیبایی بیشتر روبروییم و در بعضی دیگر با مفهوم شکوه. آیا عظمت را میتوان با معیارِ بزرگی و حجمِ بسیار معنی کرد؟ تصور نمیکنم که هر بنای پُرحجم و کلانی مصداقِ عظمت باشد.
بازگردیم به شعر.
قدر مسلم این است که شاهنامه فردوسی و هر کدام از داستانهای مستقلِ آن، از قبیلِ رستم و سهراب یا سیاوش یا رستم و اسفندیار، معماری باشکوهِ جهانِ شعر است و غزلهای حافظ اوجِ زیبایی در معماری شعر. ما بهراحتی میگوییم رستم و اسفندیار باشکوه است و به راحتی میگوییم فلان غزل حافظ زیباست. آیا بهراحتی میتوانیم جای این دو صفت را در موردِ اثرِ فردوسی و اثرِ حافظ بدَل کنیم و هیچکس بدان اعتراض نکند یا در دلِ خودمان رضایت کامل از این تغییر داشته باشیم؟ تصور نمیکنم که چنین باشد. شکوه با کار فردوسی تناسبِ بیشتری دارد تا با غزل حافظ و زیبایی با غزلِ حافظ بیشتر مناسب است تا اثرِ فردوسی. پس میپذیریم که تلّقیِ ما از «شکوه» با تلقّی ما از «زیبایی» قدری تفاوت دارد.
در قصایدِ ناصرخسرو، حقاً، ما بیشتر با مفهوم شکوه سر و کار داریم تا زیبایی. نمیخواهم بگویم در قصاید ناصرخسرو زیبایی وجود ندارد اما اطلاقِ کلمه شکوه بر قصایدی از نوعِ:
بگذر ای بادِ دلافروزِ خراسانی
بر یکی مانده به یمگاندره زندانی
یا:
خواهم که حال و کار دگرسان کنم
هرچ آن به است قصد سوی آن کنم
بسیار مناسبتر است تا اطلاقِ کلمه زیبایی.
ممکن است تصور شود که حجم این قصاید ما را به طرفِ مفهومِ «شکوه» میبرَد تا زیبایی؛ ولی چنین نیست. میتوان در حجمهای مشابه و بسیار اندک به دو مفهوم شکوه و زیبایی اندیشید. اگر بگوییم در دو بیتیِ:
نسیمی کز بُنِ آن کاکُل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گُل آیو
و این رباعیِ خیام:
جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
وین کوزهگرِ دهر چنین جامِ لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
اوّلی زیباست ولی باشکوه نیست و دومی بیشتر باشکوه است تا زیبا؛ تصور نمیکنم کسی بر مخالفت، پایداری کند. در رباعیِ خیام زیبایی حضور دارد ولی بیشتر مسحورِ شکوهِ آن هستیم تا زیباییاش و در دوبیتیِ باباطاهر فقط زیبایی است که ما را مجذوبِ خود میکند.
تمام این مسائل و مباحث را بدینجهت مطرح کردم تا نتیجه اصلی را بگیرم و آن این است که گویا «شکوه» بیشتر آنجا جلوه میکند که با مسائل ازلی و ابدی و دنیای بیرون از اختیار انسان مرتبط میشود ولی زیبایی چندان هم بدین مسائل، ضرورتاً، وابسته نیست.
در شعرِ معاصر ایران، اخوان صاحبِ شعرهای باشکوه است و فروغ، خداوندِ شعرهای زیباست. سپهری شاعرِ شعرهای زیباست. «کتیبه» یک شعرِ باشکوه است ولی «تولدی دیگر» یک شعرِ زیباست، «آنگاه پس از تندر» یک شعرِ باشکوه است ولی «صدای پای آب»، فقط یک شعرِ زیباست، «آخر شاهنامه» یک شعر باشکوه است ولی «پریا»ی شاملو فقط زیباست. از همین چند نمونه میتوان نتیجه گرفت که «شکوه» با نگاهِ تراژیک گرهخوردگی دارد. در شاهکارهای اخوان همیشه آن نگاهِ تراژیک عنصرِ چشمگیر و وجهِ غالب است. هنوز هم تعریف جامع و مانعی پیرامونِ نگاهِ تراژیک، ظاهراً، وجود ندارد امّا هرکدام از تعاریفِ شناختهشده نگاهِ تراژیک را که در نظر داشته باشید با این سخن که درباره شکوهمندی شعر اخوان گفتیم انطباق کامل خواهد داشت.»
سئوالات امتحانی اخوان ثالث در دانشگاه تهران
عشق عمیق دکتر شفیعی کدکنی به مهدی اخوان ثالث
بعد از سقوط سلطنت، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، از زندهیاد مهدی اخوانثالث دعوت کرد که درس «ادبیات معاصر» را در این دانشکده، عهدهدار شود و او هم پذیرفت. اینک نمونۀ سئوالهای امتحانی او که هم نگاه او را به شعر معاصر نشان میدهد و هم اسلوب طرح سئوال او را که مثل تمام وجوه شخصیت او، با همگان، متفاوت است.
محمدرضا شفیعیکدکنی
۱) از شعر،تعاریفِ گوناگونی کردهاند، شما چه تعریفی از شعر را درست و رسا و جامع میدانید؟ [۲]
۲) روشِ نقد اجتماعی چیست و چه هدفهایی را دنبال میکند؟ [۴]
۳) اینکه ناقد میکوشد برای این سئوال جواب پیدا کند که «آیا مُزدِ هنر و حرفه شاعر را چه کسی میدهد و شاعر از چه ممرّی، چه راهی معاش و زندگی خود را اداره میکند» در کدام روش از روشهای نقد ادبی مطرح میشود و چرا این سئوال از نظر ناقد اهمیّت دارد؟ [۲]
۴) روشِ «نقدِ التقاطی» چیست و از مجموعه چه روشهایی تشکیل شده و آیا میتوانید بگویید چرا بسیاری از ناقدان این روش را بهترین روشِ نقد شناختهاند؟ [۴]
۵) آیا روشِ نقدِ فنّی و صوری، که بسیاری ادبایِ کهنگرا و قدماییاندیش تنها همین روشِ نقد را معتبر شناختهاند و غالباً به دیگر شیوهها و نظرگاهها توجهی ندارند، بهنظر شما میتواند روش کافی و کاملی در نقد باشد، و اگر نه چرا؟ [۳]
۶) تفاوتهای کُلّی و عمده شعر پیش از مشروطیت و پس از مشروطیت را از جهاتِ مختلف چهگونه ارزیابی و فهرست میکنید؟ [۴]
۷) غزلهای عارف دارای چه خصوصیّت بارزی است (نسبت به غزلِ قدیم) و آیا بهنظر شما غزلهای او واجدِ ارزش و تأثیر بیشتری بوده است و هست، یا ترانههای او؟ [۲]
۸) کدام شعر را بهترین و مشهورترین شعرِ دهخدا میدانید؟ غیر از آن یک شعرِ دیگر او را هم نام ببرید. [۱]
۹) بهنظر شما شعرِ لاهوتی (چه پیش از هجرتش به روسیّه شوروی، راستی علّتِ هجرت او چه بود؟ و چه پس از آن) بیشتر دارای چه ارزش و اهمیّتی است و آیا روحِ غربت و یاد از وطنِ مألوف در شعرِ او تأثیری گذاشته است؟ یک شعر از او را که دارای چنین روحیهای است میتوانید ذکر کنید؟ و راستی لاهوتی اهلِ چه شهری از ایران بوده است؟ [۳]
۱۰) اغراضِ شعری و هدفهای معنوی و اجتماعی را در میراثِ شعریِ ایرج میرزا در چه جهاتی برمیشمارید؟ و جنبه بهقولِ معروف اخلاقاً «بدِ» شعرِ ایرج کدام است؟ [۳]
۱۱) زن و حقوق اجتماعیِ زن (و مسأله حجاب مثلاً) در شعر شاعرانِ پس از مشروطیت چه تأثیری گذاشته است و کدام شاعران بیشتر به این موضوع پرداختهاند؟ آیا اصلاً مسأله حجاب، بهنظر شما، مسأله عمقی و اصیل و مهمّی است؟
۱۲) میدانیم که زندگیِ فرّخی یزدی با کارِ سیاسی و روزنامهنگاریِ و شعرش آمیخته بوده است و اصل، برای او، مبارزاتِ اجتماعی بوده است. آیا میتوانید طرحی از زندگی و مبارزات این شاعر بهدست بدهید و عمدهترین هدفهای معنوی و اجتماعیِ او را در شعرش برشمارید و احیاناً به شعرش هم استناد کنید؟ [۴]
۱۳) ملکالشعراءِ بهار را شاعرِ ستایشگر آزادی خواندهاند. آیا بهنظرِ شما ستایش آزادی در شعرِ بهار بیشتر دیده میشود یا فرخی یزدی؟ [۲]
۱۴) آیا میتوانید سه شعر از مشهورترین و بهترین شعرهای ملکالشعراءِ بهار را نام ببرید؟ [۱]
۱۵) طبیعت را در شعرِ نیما یوشیج چهگونه میبینید و اُنس و الفتِ این شاعر را با طبیعت چهگونه توصیف میکنید؟ [۲]
۱۶) مهمترین ارزش و تأثیر نیما در شعرِ معاصر بهنظرِ شما در چه جهاتی است و چهکسانی از او بیشتر تأثیر پذیرفته و راه او را دنبال کردهاند؟ [۳]
۱۷) از کتابها و شعرهای نیما چهها را میتوانید نام ببرید؟ [۱]
۱۸) فروغ فرّخزاد بهنظرِ شما چهگونه شاعری است و چرا او دفتر و دیوانی از شعرهای خود را تولدی دیگر نامیده است؟ [۲]
۱۹) شعر فروغ فرّخزاد را پیش از تولدی دیگر و پس از آن چهگونه میشناسید و توصیف میکنید و آیا اینکه او زنی شاعر است نه مرد، در شعرش هیچ تأثیری گذاشته است؟ [۳]
۲۰) آیا میتوانید بگویید این کتابها از چه کسانی است: ماخ اولا، ناقوس هوای تازه، ابراهیم در آتش آخر شاهنامه، از این اوستا آب انگور، دخترِ جام در کوچهباغهای نشابور، بوی جوی مولیان؟ [۳] (در این سئوال یک نام انحرافی است، کدام است؟)
مهدی اخوان ثالث (م. امید)
از زرتشت اخوان ثالث سپاسگزاریم که
سروده منتشرنشده پدر را به بخارا سپرد
کلید در چاه
اینک کلید صبحِ چه روشن
در چاه ویل و وای فتادهست
وانگه کلید نام، یکی سیمِ دزدباب فنر تاب
ــ یعنی وجود خود سپری کُن به هر هنر که تو خواهی
تسلیم و عجز و میل و تباهی ــ
نزدیک در سرای فتادهست
دشنام به چه خواهی و دشوار
کار تو با خدای فتادهست
حلّاج را بنازم و گُردیش
و آن عالم بزرگی و خُردیش
کهش آن طناب بافته با دست
در این زمان که وقت عروج است
بر گرد حلق و نای فتادهست
و آن کشتی اناالحق مُنجیش
ــ در آن نه هیچ استر و نی خر ــ
در عمق لوش و لای فتادهست
امّا
دردا
گویا کلید صبح سعادت
در چاه ویل و وای فتادهست
تهران، دیماه ۱۳۶۵
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»