تحلیل شعر
جایگاه زن در شعر و اندیشه احمد شاملو و نزار قبانی
جایگاه زن در شعر و اندیشه احمد شاملو و نزار قبانی
(دکتر نسرین شکیبیممتاز)
چکیده
این مقاله پیرامون نقش و جایگاه زن در زمینه های ذهنی و آثار دو شاعر بزرگ در عرصه های ادبیات فارسی و عربی می باشد . در حقیقت زن همواره در شعر این دو شاعر دارای نقشی محوری و تعیین کننده بوده است ، آن چنان که بسیاری از تفکرات سیاسی ، اجتماعی ،ادبی و زیبایی شناسی این شاعران در خطاب به همسران خود که در واقع معشوق های آنان نیز بوده اند تجلی می یابد .
« آیدا » و « بلقیس » دو زنی هستند که در زندگی « احمد شاملو » و « نزار قبانی » بسیار تأثیر نهاده اند تا آنجا که این شاعران بسیاری از مکنونات و منویات خود را از راه عشق به این دو زن بیان می کنند .
حضور و ظهور این زنان در کلیت آثار شاعران این نکته را بیش از پیش مبرهن می سازد که هر کدام از آنها برای شاعر خود دارای ارزش و اهمیتی خاص هستند .
احمد شاملو بهترین عاشقانه های زبان فارسی را برای همسر و معشوقش آیدا سروده است و نزار قبانی در شعری که پس از مرگ همسرش و در رثای او می نویسد ارزش های پنهان زنی را برای آیندگان برملا می سازد که تنها شاعر قادر به درک آنها بوده است .
صاحب این قلم کوشیده است تا گوشه هایی از رابطه تنگاتنگ عشق به معشوقی که در جایگاه همسر نیز هست را با ذکر شواهدی از اشعار این دو شاعر بزرگ آشکار نماید .
جایگاه زن در شعر و اندیشه « احمد شاملو » و « نزار قبانی »
واژگان کلیدی :
احمد شاملو . نزار قبانی . آیدا . بلقیس . معشوق . همسر .
بررسی جایگاه زن و سیر تطور و تثبیت او در ادبیات جهان این نتیجه را به دست می دهد که در طول تاریخی هزاران ساله او دارای کارکردها و ویژگی های مشترک و مشابهی در عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی بوده است . ادبیات به عنوان وسیله ای موثق و معتبر برای حفظ ارزش ها و آرمان های جوامع بشری چهره چندگانه این موجود آسیب پذیر و شکستنی را به خوبی در خود حفظ کرده است .
در واقع ادبیات هر ملتی به نوعی مبین تغییرات زیربنایی و روبنایی جامعه ای است که در مسیری طولانی و پر پیچ و خم برای رسیدن به یک هدف متعالی حرکت می کند . موقعیت زن در هر جامعه ای در مسیر این حرکت است که این امکان را برای آیندگان فراهم می سازد تا با درک و فهم نظام های گذشته به تعریفی صحیح و بدون شائبه از مراحل تدریجی تکامل او بپردازد .
ادبیات فارسی و عرب دارای پیشینه ای طولانی و مستمر از حضور زنانی هستند که همواره در هر شرایط و موقعیتی تنها به یک وظیفه تعریف شده پرداخته اند . در واقع زن باید در خدمت تحقق آرمان ها و ارزش های مردی قرار بگیرد که حتی گاهی از نظر فکری و فرهنگی برتری خاصی بر او ندارد و تنها به دلیل سیاست های سیاه جهان مردانه و مرد محورانه است که با او همواره همچون کالایی برخورد شده است که در نهایت می تواند مورد توصیف شاعران و گویندگان سرزمینش قرار بگیرد .
در عرصه ادبیات فارسی از همان ابتدا تا دوره مشروطه تغییر و تحولی در توصیف این زن هزاران ساله دیده نمی شود . او همواره با قامتی چون سرو و صورتی چون ماه در ادبیات کلاسیک ایران حضور خود را اعلام می کند .
بررسی این جایگاه در تمامی ادبیات سبک خراسانی و بخشی از ادبیات سبک عراقی و هندی مؤید این مطلب است که با وجود پیشینه های اساطیری زن محور و ساز و کارهایمادر سالارانه در ایران ، در زمینه ادبیات این زن که زمانی در قالب ایزد بانوهای مقدسی چون آناهیتا و اسپندارمز جلوه می نمود ، موجودی منفعل و منفک از پیشبرد روابط انسانی و اجتماعی در ایران است .
در واقع عدم حضور او در متن وبطن اجتماع هرگز فرصتی برای رشد و بروز توانایی های خاص و ذاتیش فراهم نیاورده است . این حرکت یکنواخت و کند به دلیل ایستایی سیستم های سیاسی – اجتماعی در ایران تا آنجا پیش می رود که در دوران مشروطه و با تلاش نیما یوشیج این مؤلفه نیز همچون بسیاری از مؤلفه های دیگر این فرصت را می یابد تا به نوعی حضور خود را اعلام کرده و در نتیجه تعریفی تازه و روشن پیدا کند اما حضور پررنگ وغلبه مسایل سیاسی در این دوره نیز باعث می شود که این موجود آنچنان که باید دیده و درک نشود . اگرچه در این دوره زن از چارچوب معشوق خارج شده و دیگر وظیفه ی او تنها برآوردن خواسته های مردان و به دنیا آوردن فرزندان پسر نیست اما هنوز موجودیتی مستقل و اصالتی راستین ندارد. به عنوان مثال ، می توان به موقعیت او در آثار « نیما یوشیج » اشاره کرد . در شعر نیما عشق به زن برای نخستین بار در ادبیات شعری ایران از حد برخورد با جنس دوم به در می آید و به معشوق همچون « دوکفه نارنج بریده » نگریسته می شود که نیمه گمشده و پنهان شاعر است . اگرچه این مسأله آغاز شکل گیری اندیشه برابری با زن را نوید می دهد اما شاعران این دوره عمدتاً چنان درگیر مسایل اجتماعی هستند که کمتر در آثارشان به شعرهایی بر میخوریم که مستقیماً در ارتباط با زن و مسایل او باشد . در این گونه شعرها مخاطب انسانی کسی است که می تواند زن را هم شامل می شود.
جایگاه زن در شعر و اندیشه « احمد شاملو » و « نزار قبانی »
با بررسی و مطالعه ادبیات کلاسیک عرب تصویری که از زن در این اجتماع به دست می آید تقریباً همان تصویری است که ادبیات ایران از او ارائه می دهد . در واقع زن در ادبیات عرب دارای اصالت انسانی نبوده و در حرکتی نابرابر دوش به دوش مردانی راه می رود که غالباً به او تنها به عنوان وسیله می نگرند . نگاهی به برخوردها و رفتارهای اجتماعی این جوامع تصویر تکان دهنده ای از زنانی به دست می دهد که اگر چه دیگر به جرم زن بودن زنده به گور نمی شوند اما ارزش های انسانی و حقیقی آنها آن چنان در گرد و غبار تاریخ پنهان شده است که امیدی به تنفس در دنیایی بدون تبعیض میان زن و مرد ندارد :
« زنان در روایات و توصیف های شاعران و گویندگان متقدم ، موجودی ضعیف و ذلیل هستند که بدون
احساس استقلال همواره محتاج و نیازمند مردانند . در واقع این زنان بدون حمایت نیروی برتر مرد
توان زیستن در این جهان را ندارند . 1 »
زن در چنین جامعه بسته ای هرگز نمی تواند به اعلام موجودیت خود بپردازد و آنچنان در اقتدار مستبدانه مردان عرب مسخ شده است که گویی این اسارت و خفت را خاصیت جنسیتی خود می داند .ادبیات عرب از همان دوره ادب موسوم به جاهلی از نظر ویژگی های صوری ، قدرت تصویرسازی و استفاده از معانی متنوع در قالب الفاظی فاخر و فخیم دارای جایگاهی منحصر به فرد و ویژه است اما جایگاه زن در ادبیاتی با چنین قدمت و پیشینه ی در خور توجهی ، جایگاه متزلزل و فاقد ارزش های والای انسانی است .
با نگاهی گذرا به شعر شاعران بزرگ دوره جاهلی و سردمداران شعر عرب تنها با تصویرهایی تکراری و لزوماً زیبایی شناسانه از زنانی مواجه می شویم که گویی جز قامتی بلند ، پوستی سفید ، میانی باریک و سینه هایی درخشان هیچ نبوده اند :
وَ جیـدٍ کَجِیدٍ الرِئم لَیسَ بِفاحِشٍ إذا هِـیَ نَصّتهٌ وَ لا بِمٌعَطَّل
وَ فَرعٍ یَزینٌ المَتنَ أسـوَدَ فاحِمٍ أثیثٍ کقِنوِ النَخلَۀِ المٌتَعَثکِلٍ
غداً ئرهٌ مستشرراتٌ إلی العٌلا تَضِلٌ العِقاصٌ فی مٌثنَی وَ مٌرسَل
وَ کَشحٍ لَطیفٍ کالجَدیل مٌخَصَرٍ وَ ساقٍ کأنبوبِ السقیَ المٌذلَل 2
چنانکه از این شعر معروف « امرؤ القیس » پیداست ، ظهور و حضور زن در اجتماع مردانه آن روزعرب و سنت های فکری و فرهنگی او تنها توصیفی زیبایی شناسانه است که فاقد هرگونه توصیف های ارزشی و انسان مآبانه می باشد . در واقع توصیفی که این شاعر وشاعران مشابه او در این دوره از زن ارائه می دهند را می توان به عنوان الگویی تثبیت شده و خلل ناپذیر در سراسر ادبیات عرب مشاهده کرد . با توجه به ارزش های حقیر و سخیف چنین نظامی است که حتی آب دهان معشوق موضوع توصیف زیباترین وصف های شاعرانه قرار می گیرد و این در حالی است که انسانیت این موجود به فراموشی سپرده می شود :
تجلو عوارِضَ ذی ظَلمٍ إذا إبتسَمَت کأنَه مٌنهَلٌ بِالراح مَعلولٌ
شٌجَت بِذی شبَمٍ مِـن ماءٍ محنیهٍ صافٍ بأبطَعَ أضحـَی وَ هـٌوَ مَشمولٌ 3
عشقی که در این گونه آثار مشاهده می شود ، شهوتی است که شاعر از طریق شعر به عنوان یکی از بهترین ابزارهای بیان مکنونات درونی به ابراز آن پرداخته است که با مقوله اروتیزم فاصله زیادی دارد؛ در واقع با توجه به تعریف فروید از این قوه و اصالت مسأله « لیبیدو » در عرصه روانکاوی او می توان اینگونه اذعان کرد که اشعار با آنکه با تعاریف و موازین هنر شعری منطبقند اما از صمیمیت عاطفی که نسبت به زن برانگیخته می شود ، بسیار دور هستند .
با توجه به آنچه از پیشینه ادبیات فارسی و عربی در مورد جایگاه و موقعیت زن گذشت می توان حوزه ادبیات معاصر را در این زمینه حوزه ای متفاوت و انسانی قلمداد کرد چرا که در این دوره زمانی ما با شاعره هایی همچون « فروغ فرحزاد » ، « پروین اعتصامی » ، « غاده سمان » و « نازک الملائکه » روبرو هستیم که هرکدام با توجه به جهان بینی خاص خود به نوعی ارزش های زنانه را به منصه ظهور نهاده و جهان مردانه را که با استبدادی تاریخی در جهت اهداف نظام سرمایه داری حرکت می کند ، نقد کرده اند .
جایگاه زن در شعر و اندیشه « احمد شاملو » و « نزار قبانی »
از میان این شاعران که حضور زن در افکار و آثارشان به نوعی تعالی و تکامل رسیده است می توان به « احمد شاملو » و « نزار قبانی » اشاره کرد . در واقع عشق به زن در آثار و اشعار این دو شاعر عشقی است که حتی از مرحله عشق رمانتیک ( Eros ) پا را فراتر نهاده و به نوعی محبت محض ( Philia ) رسیده است . این عشق در اصطلاح « اریک فروم » همان وابستگی پاک میان عاشق و معشوق است که در آن زن به عنوان بخشی از وجود مرد ، هویت و اصالت ارزشمندی پیدا می کند . در واقع این عشق ، عشقی جامع و کامل است که شاعر را در فراسوی مرزهای تن به پیوند با ابدیت و دریافت رسالتی نایل می سازد که در آن سوی رسالت اندام ها انجام می پذیرد .
در زمینه رویکرد جدید به شعر در ادبیات معاصر ایران و عرب ، احمد شاملو و نزار قبانی بیش از دیگران به عشق و تبعات آن در زندگی فردی و اجتماعی پرداخته اند . در واقع در این دیدار تازه است که با عشق به زنانی روبرو می شویم که زیباترین تصاویر شعری را به وجود آورده اند .در اشعار این شاعران زن چهره مشخصی دارد و به همین دلیل است که زیباترین شعرهای آنان ، آنهایی هستند که در پیوند با عشق به زن سروده شده اند . آنجا که هر کدام از اینان از مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه خود سرخورده شده اند و عشق به جامعه را متوجه عشق به زن می کنند ، شعرشان نمودی برجسته می یابد ؛ یعنی عشق ، باعث صلابت شعرشان شده و همچون آغازی دیگر به آثارشان غنا و شفافیت می بخشد .
حضور واقعی زن و توجه به ویژگی های او به عنوان انسانی برابر و محق اتفاق مهمی است که برای نخستین بار در شعر این شاعران به وقوع می پیوندد . به همین دلیل است که ستایش زن یا معشوق وارد قلمروی تازه ای شده و با رابطه های ژرف انسانی همراه می گردد.
در اینگونه آثار رابطه مرد یا شاعر با زن یا معشوق ، رابطه انسان با انسان است که در هیأتی یگانه و ملموس تجلی می یابد ، بدین معنا که زن در آثار آنان زنی است که در اجتماعی پر رنج و آشوب حضور دارد که دغدغه های روابط انسانی از مهمترین و محوری ترین مسایل آن به شمار می رود . چنین زنی در هاله آرمان ها و ایده های ذهنی شاعر پنهان نیست ، بلکه « همسر » اوست و دوش به دوش او برای تحقق ارزش ها و مؤلفه های انسانی حرکت می کند .
« آیدا » و « بلقیس » هرکدام زنانی هستند که با درک مسایل اجتماعی زمان خود و مشکلات پیرامون آن با مردانی زیسته اند که نگاهشان در افقی فراتر از محدودیت های جنسی و جسمی به روابط انسانی عمق ومعنا بخشیده است . در واقع وجود و موقعیت این دو زن را در ذهنیت و شعر این دو شاعر می توان در سه حوزه مورد بررسی و مداقه قرار داد :
- سنت شکنی در توصیف زیبایی معشوق
- نگاه تازه به جایگاه معشوق به عنوان همسر
- بیان مسایل سیاسی- اجتماعی از راه معشوق
سنت شکنی در توصیف زیبایی معشوق
احمد شاملو و نزار قبانی با در دست داشتن سنتی دیرینه از اصول زیبایی شناسیک کلاسیک معیارها و ملاک های زیبایی را وارد مرحله ای ساختند که پس از آنها به نوعی جزو اصول زیبایی شناسی جامعه شعری و ادبی تلقی گردید .
در این اصول دیگر صحبت از « زلف دراز » ، « سیب زنخدان » ، « چشمان مخمور » و « تن سیمگون » نیست:
ببین که سیب زنخدان تو چه می گوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه پخت پریشان و دست کوته ماست4
کسی که در لحظه لحظه زندگی و در گیر و دار هزاران مساله و مشکل اجتماعی همواره در کنار شاعر است دیگر آن معشوق دیرینه ای نیست که تنها در لحظات عشق و مستی بر او ظاهر گردد و پس از گذشت این زمان دیگر اثری از او دیده نشود :
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست 5
جایگاه زن در شعر و اندیشه « احمد شاملو » و « نزار قبانی »
سالها و قرن ها بر شعر فارسی و عربی گذشت تا اصولی برای تعیین معیارهای زیبایی به وجود آمد که در ذهن و اندیشه شاعران بزرگی چون شاملوها وقبانی ها درک نوینی شکل گرفت که « شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد . » 6 .با توجه به این رویکرد مهم است که در زمینه فکری و شعر این شاعران با برخوردی متفاوت و در عین حال عظیم و استوار با معشوقی مواجه می شویم که گویی وامدار همه خوبی هاو همه زیبایی های جهان است :
بلقیس …..
کانَت أجمَل المَلکاتِ فی التاریخ بابل
بلقیسُ ……
کانَت أطولَ النخلات فی أرض العراق
کانَت ءاذا تَمشی
ترافقُها طواویس ….
وَ تتبعهُا أیائل …… 7
این زیبایی و شکوه دامنه دار را شاملو نیز به معشوق خود آیدا نسبت داده و او را با ملاک و معیارهایی می سنجد که کمتر می توان در شعر هیچ شاعری یافت .
میان خورشید های همیشه
زیبایی تو
لنگری است
خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند . 8
در واقع معشوق این شاعران درد را می فهمد و با آن زندگی می کند . هرکدام از آنها در برهه ای از زمان و در موقعیتی مشابه تکیه گاه فکری و مامن عاطفی مردانی بوده اند که محیط و جامعه به ارزش و مرتبه شان پی نبرده و در مسیر شکست و ناکامی های سیاسی راه شعر و سرود را برگزیده اند . قبانی برای بلقیس زیبایش که همه جامعه عرب را در مرگ او مقصر می داند توصیفاتی دارد که تنها خاص اوست :
بلقیسُ …..
یا نینوی الخضراء …..
یا غجریَّتی الشعراء ……..
یا أمواج دجله ………..
تلبسُ فی الربیع بساقِها
احلی الخلاخل
قتلوکِ……. یا بلقیسُ …..
أیه أمه عربیه ……. 9
شاملو نیز آنگاه که از دردهای اجتماعی به ستوه آمده و نیرنگ و نابرابری او را در مقابل ارزش ها و آرمان هایش قرار می دهد ، با ذکر و توصیف زیبایی معشوق به ذکر آلام و مسایل خود می پردازد :
و تو ای جاذبه لطیف عطش که دشت خشک را دریا می کنی ،
حقیقتی فریبنده تر از دروغ ،
با زیبایی ات – باکره تر از فریب – که اندیشه مرا
از تمامی آفرینش ها باور می کند !
در کنار تو خود را
من
کودکانه در جامه نو دوز نوروزی خویش می یابم
در آن سالیان گم ، که زشت اند
چرا که خطوط اندام تو را به یاد ندارند ! 10
آیدا و بلقیس زنانی هستند که دارای ویژگی های رئال بوده و در مقام معشوق در موقعیت همسر نیز با شاعر زندگی می کنند . هرکدام از این ها در بافت ارزشی و نظم آرمانی ای که جامعه آن زمان دارد دارای ویژگی های برتر هستند که آنان را از هم جنسان خود متمایز می سازد به همین دلیل است که گاهی با توصیف ها و ویژگی هایی برخورد می کنیم که ازلی و اساطیری به نظر می رسند :
بلقیسُ …..
یا کنزاً خُرافیاً ……
و یا رُمحاً عِراقیاً …..
و غابه خیزُرانَ……
یا من تَحدّیتِ النُجومَ ترفعاً
مِن أین جِئتِ بکلّ هذا العُنفوان ؟
بلقیسُ …..
أیتها الصدیقهُ …… و الرضیقَهُ …..
و الرقیقه مثلَ زهرهِ أقحوان
ضاقَت بنا بیروتُ ….. ضاقَ البحرُ
ضاقَ بنا المکان ….. 11
شاملو نیز در توصیفی بسیار زیبا معشوق مدام خود را که در هر سروری از او به نحوی تداوم می یابد اینگونه وصف می کند :
بوسه های تو
گنجشکان پرگوی باغ اند
و پستان های ات کندوی کوهستان هاست
و تن ات
رازی است جاودانه
که در خلوتی عظیم
با من اش در میان می گذارند .
تن تو آهنگی است
و تن من کلمه ایی که در آن می نشیند
تا نغمه هایی در وجود آید :
سرودی که تداوم را می تپد .
در نگاه ات همه مهربانی هاست :
قاصدی که زندگی را خبر می دهد .
و در سکوت ات همه صداها :
فریادی را تجربه می کند . 12
جایگاه زن در شعر و اندیشه « احمد شاملو » و « نزار قبانی »
آنچه باعث می شود شاعر به همسری را که در کنارش با سختی ها و ناهمواری های جامعه زندگی می کند چهره ای ماقبل تاریخی و حتی اساطیری ببخشد ، احساس عاطفی عمیق و هیجان سرشاری است که نسبت به او دارد . در واقع این زن به عنوان انسانی یگانه موجودی « پری وار » است که اگرچه نشانه هایی از معشوق ازلی دارد اما در زندگی مدرن امروز در جایگاهی قرار گرفته است که همه چیز شاعر تجلی یا جلوه گاه اوست و او برآورنده همان نیازهایی است که شاعر برای آن زندگی می کند :
یا صفصافَه أرخَت ضَفائرَ ها علّیَّ …..
و یا زُرافه کبریاء
البَحرُ فی بیروت
بَعدَ رَحیل عَینیکِ استقال ….
والشِعرُ ……. یسالُ عن قصیدَتهِ
التی لم تکتَمل کلماتها …….. 13
زنی که احمد شاملو نیز به توصیف او می پردازد ، زنی است که زیباییهایش تنها با معیارهای اندک خط و خال و زلف و ابرو جلوه گر نمی شود ، بلکه زنی است اندیشمند و صاحب تفکر که ویژگی های درونی اش بر مسایل ظاهری اش می چربد .
شاملو در بلندترین کلام هاو عمیق ترین سروده هایش به توصیف این زیبایی دیگرگون می پردازد ، زیبایی قابل کشفی که برآیند درون و برون معشوق است و ویژگی درونی و بیرونی او را با هم منطبق سازد . در این سازگاری فلسفی نوعی زیبایی موجود است که « آن » نام دارد :
آن دست ها
پیش از آنکه گیرنده باشد
می بخشد
آن چشم ها
پیش از آنکه نگاهی باشد
تماشایی است .
لبی
دستی و چشمی
قلبی که زیبایی را
در این گورستان خدایان
به سان مذهبی
تعلیم می کند .
امیدی
پاکی و ایمانی
زنی
که نان و رخت اش را
در این قربانگاه بی عدالت
برخی محکومی می کند که منم . 14
جایگاه زن در شعر و اندیشه « احمد شاملو » و « نزار قبانی »
شاملو در سرودی بسیار زیبا به نام « آیدا در آیینه » از کتابی به همین نام زیباترین توصیف ها و شاعرانه ترین واژه ها را برای توصیف همه زیبایی های معشوق خود به کار برده است . در این شعر همه اعضای معشوق در آمیزشی متعالی و ژرف از تو صیفاتی قرار گرفته اند که به راستی در هیچ منظومه و سروده دیگری نمی توان دید و تنها قسمت هایی از آن را می توان با « غزل غزل های سلیمان » قابل قیاس دانست .
لبان ات
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان در آید .
و گونه هایت
با دوشیار مورب ،
که غرور تو را هدایت می کند و
سرنوشت مرا .
و چشمان ات راز آتش است .
و آغوش ات
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریز ا ز شهر
که با هزاران انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند .
و ترانه ای رگهای ات
آفتاب همیشه را طالع می کند .
دستان ات آشتی است
و دوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد
برده شود .
پیشانی ات آیینه ای بلند است
تابناک و بلند ،
که خواهران هفت گانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند .
دو پرنده ی بی طاقت در سینه ات آواز می خوانند .
ای پری وار در قالب آدمی
که پیکرت جز در خلواره ی ناراستی نمی سوزد . 15
……….
با قرائت این شعر با شکوه می توان اینگونه اذعان کرد که هیچ شاعری به اندازه شاملو به معشوق خویش هویت و موجودیت نبخشیده است و او را پا به پای خود و به عنوان انسانی برابر نه صرفاً فروتن راه نبرده است .
ناگفته پیداست که او فارغ از مرزهای تن به اصالت زن و ماهیت از دسته رفته او می اندیشد . آیدای او زیباست اما این زیبایی از نوعی متعارف و همه جایی نیست . شاعر او را « در آن دور دست بعید که حتی رسالت اندام ها به پایان می رسد و شور و تپش های جسمی فرو می نشیند 16 دوست می دارد به همین دلیل است که از دل شعر او توصیفاتی یگانه و بکر بیرون می آید .
نگاه تازه به معشوق به عنوان همسر :
معشوقی که در زندگی این شاعران مشهود است نه آن زیباروی لکاته ای است که تنها به خاطر زیبایی های جسمی و جذابیت های صوری خطاب شاعر قرار می گیرد و نه آن زن اثیری که هرگز جامه دنیای واقعیت و حقیقت های بیرونی به تن نمی کند .
این معشوق زنی است که پایی محکم بر زمین و نگاهی به فراسوها دارد به همین دلیل است که با نیروی عشق و عاطفه شاعر را در بر می گیرد و او را به تحمل رنج های جهان و بشریت ترغیب می کند.
او از نظر مسایل روحی و عاطفی چنان پیش می رود که گویی در وحدتی واقعی با شاعر خویش یکی می شود :
کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام خود را با تو می گویم
کلید خانه ام را
در دستت می گذارم
نان شادی هایم را
با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم ؟ 17
جایگاه زن در شعر و اندیشه « احمد شاملو » و « نزار قبانی »
نزار قبانی آن هنگام که بانوی پرشکوه عشق خود را در خلال مسایل سیاسی عرب از دست می دهد آن چنان اندوهگین و متاثر می شود که در پی کوچکترین بهانه ها احساسات و عواطف اصیل خود را نسبت به او بیان می نماید :
بلقیسُ …..
مُشتاقونَ …… مُشتاقونَ ……
و البیت الصغیر
یسائل عن امیرته المعطره
الذیول
نصغی إلی الأخبار .. و الأخبار
غامضه
و لا تروی فضول … 18
بلقیس برای شاعر یاد آور همه خوبی های جهانی است که او را مظلومانه در خود کشید . در واقع برای نزار بلقیس خلاصه از همه زنان تاریخی است که قانون های مرد مدار عرب و دروغ و تلبیس آن ها را نادیده گرفته است . این زن اگرچه چهره ای ایده آلیستی در آثار شاعر پیدا می کند اما در حقیقت همسری است که وظیفه خویش را حتی پس از مرگ هم رها نکرده است به همین دلیل است که شاعر با او از خانه و زندگیش که برایش هیچ آب و رنگی ندارد سخن می گوید :
بلقیس ..
إن زرو عک الخضراء
ما زالت علی الحیطان باکیه
و وجهک لم یزل متنقلا
بین المرایا و السائر 19
این بیگانگی از خلق و یگانگی در انسانی که همواره امن ترین پناهگاه عاطفی شاعر است در آثار احمد شاملو نیز نسبت به آیدا دیده می شود . برای شاملو فشار و اختناق جامعه تا به حدی است که از هجوم آن به زنی پناه می آورد که عشقش ماهیت مزورانه دیگران را بر ملا می کند :
بیش ترین عشق جهان را به سوی تو می آورم
از معبر فریاد ها و حماسه ها .
چرا که هیچ چیز در کنار من
از تو عظیم تر نبوده است .
که قلبت
چون پروانه ای
ظریف و کوچک و عاشق است .
ای معشوقی که سرشار از زنانه گی هستی
وبه جنسیت خویش غره ای
به خاطر عشق ات !
ای صبور ! ای پرستار !
ای مومن !
پیروزی تو میوه حقیقت توست . 20
مرگ بلقیس به عنوان همسر آرمانی شاعر آنچنان او را دردمند و متاثر می سازد که حتی فرزندانش کنه و ماهیت این اندوه را در نمی یابند و این شاعر است که حتی مرز های مرگ را می شکند و تا انتهای خویش ، زندگی را در مسیری از امید و انتظار طی می کند :
بلقیس ….
مذبوحون حتی العظم …
والاولاد لایدرون ما یجری …
هل تقرعین الباب بعد الدقائق ؟
هل تخلعین المطعف الشتوی ؟
هل تایتن باسمهً …
و ناضره ….
و مشرقه کازهار الحقول ؟ 21
احمد شاملو تاروز های پایانی زندگی خویش با همسر و حعشوق چهل ساله اش – آیدا – زیست اما گویی تصور دوری از این زن که برای او « حضور بهشت » و « گریز از جهنم » است هم تصوری تلخ و آزار دهنده است :
چه بی تابانه می خواهمت ای دوری ات آزمون تلخ زنده به گوری !
چه بی تابانه تو را طلب می کنم !
بر پشت سمندری
گویی
نوزین
که قرارش نیست
و فاصله
تجربه ای بی هوده است . 22
جایگاه زن در شعر و اندیشه « احمد شاملو » و « نزار قبانی »
بیان مسایل اجتماعی سیاسی – اجتماعی از راه عشق
در شعر احمد شاملو و نزار قبانی منشور دیگری از رویکرد به زن یا عشق به زن نیز نمایانده می شود و آن ذکر نقصان ها و کاستی های موجود در جوامع مدرن انسانی است . ناگفته پیداست که هرکدام از این دو شاعر بزرگ دارای سیستم و دستگاه خاص فکری بوده اند که در آن آزادی و برابری انسان ها در مرکزیتی جاودانه قرار می گیرد .
در واقع نگاه به جهان ، انسان و تحمل درد ها و رنج های بشری از طریق عشق از جمله مسایلی هستند که کلیت شعر آن ها را تشکیل می دهد شاعر هنگام که در لحظه های محض و ناب سرایش شو معشوق صمیمی خود را مورد خطاب قرار داده و مهمترین مسایل فکری و عاطفی خویش را با او در میان می نهد ، از درد ها و محرومیت هایی پرده بر می دارد که اگر چه بر استمرارشان در جوامع انسانی آگاهی دارد امام با ذکر آنها وجودشان را به مردمی که غمشان را با خود و در خود دارد ، گوشنرد می کند .
حضور تاریک و مداوم ناملایمات اجتماعی و نوسانات سیاسی گاهی به اندازه ای حجیم و گسترده می گردد که شاملو را برای آن خرسند می کند که تنها یک مخاطب برای شعرش کافی است .
او نیک می داند که در « شکنجه مضاعف » زیستن که فقر « احتضار فضیلت » است و « هم جنس بازان و قصابان » بر سر تقسیم لاشه حتی خنجر بر گلوی هم می نهند ، کلامش به مثابه نفرینی تلقی می گردد که روح و روان قدرت طلبان و سود جویان جامعه را آزار می دهد ، به همین دلیل پاگریز از این همه تضاد و نفاق به وجودی وسیع و امن پناه برده و به این امر بسنده می کند که او تنها خواهان و خواننده شعرش باشد :
ای شعر های من ، سروده و نا سروده !
سلطنت شما را تردیدی نیست
اگر او به تنهایی
خواننده شما باد
چرا که او بی نیازی من است از بازرگان و از همه خلق
نیز از آن کسان که شعر مرا می خوانند
تنها بدین انگیزه که مرا به کند فهمی خویش سرزنشی کنند ! 23
حقیقت تلخی که در این انتخاب احساس می شود آنقدر درد آلود و اندوهناک است که درک و هضم آن برای خواننده دشوار می نماید اما آنچه بدیهی و معلوم است این باور است که شاملو با این انتخاب کژ فهمان و مدعیان را به چالش میطلبد که هیچگاه از حیطه « زر ، زور و ترویز » به در نیا مده اند .
نزار قبانی قصیده بلند و زیبای « بلقیس » را با حالتی خطابی نسبت به دشمنان انسان و انسانیت بیان می کند . در حقیقت این قصیده ، تلنگر معنا داری است که جامعه عرب را که در آن انسان به انسان رحم نمی کند به تفکر نسبت به عملکرد های خویش وا می دارد او برای آگاهی مردم جامعه اش بهای سنگینی می پردازد و آن جان زنی است که گناهی جز عشق به شاعر ندارد :
شکراً لکم
شکراًً لکم
فحبیبتی قتلت و صار بوسعکم
أن تشربوا کاساً علی قبر
الشهیده
و قصیدتی اغتیلت …
و هل من أمهٍ فی الأرض …
– الا نحن – تغتال القصیده ؟ 24
بلقیس برای نزار قصیده پر معنایی است که به دست عرب کشته می شود آن هم به دست کسانی که شاعر خود به آن ها درس عشق آموخته :
بلقیس … یا بلقیس
علمت من قتلوک أسرار الهوی
لکنهم … قبل انتها الشوط
قد قتلوا حصانی 25
هنگامی که بلقیس به دست عرب کشته می شود گویی همه ارزش های والای انسانی را با خود به خاک می برد ، از این رو شاعر بر حال جامعه اش متاسف شده و برای آن آینده ای تاریک و مرگ آلود پیش بینی می کند :
بلقیس
بیروت … تقتل کل یوم واحداً
منا
و تبحث کل یوم عن ضحیه
و الموت … فی فنجان قهوتنا …
و فی مفتاح شقتنا …
و فی ازهار شرفتنا
و فی ورق الجرائد
و الحروف الا بجدیه … 26
با مرگ بلقیس که نوعی مرگ آرمان ها و آرزو های روشنفکران و آزاری خواهان دنیای عرب است ، تاریخ به عقب بر گشته و عرب مجدداً به دنیای جهل و تاریکی بر می گردد:
ها نحن … یا بلقیس
ندخل مره اخری لعصر الجاهلیه …
ها نحن ندخل فی التوحش
و التخلف … و الباعشه ….
و الواعضه …
ندخل مره أخری … عصور البربریه 27
بلقیس تحقق ایده های آرمانی نزار است و فقدان او برای جامعه عرب پیام آور ورود به دورانی است که در آن دیگر از عشق و شعر اثری نیست . زنی واقعی همچون آیدا که به زعم شاملو « فسخ عزیمت جاودانه است » نیز در میان تمامی نابرابری ها و نا برادری ها طلیعه دار امید و زایندگی است :
بر چهره زندگانی من
که بر آن
هر شیار
از اندوهی جانکاه حکایتی می کند
آیدا
لبخند آمرزشی است . 28
موجودیت و حضور این « لبخند آمرزش» در نزار نیز با معشوقه اش دیده می شود ، اما این لبخند نا جوانمردانه به دست کسانی محو گردید که شاعر تصورش را هم نمی کرد :
بلقیس : ایتها الأمیره
ها انت تحترقین … فی حرب
العشیره و العشیره
ماذا ساکتب عن رحیل ملیکتی ؟
ان الکلام فضیحتی …
ها نحن نبحث بین اکوام الضحایا …
عن نجمه سقطت …
و عن جسد تناثر کالمریا ….. 29
این درد جانکاه و پر دامنه در گوشه گوشه جهان به جان انسان های اندیشمند و بین دیگر شعله می افکند و آنها را در برابر بی عدالتی ، فقر ، ظلم و گرسنگی بر آن می دارد تا در پی مفری بوده و اندوه عظیم خود را از طریق شعر به دست عشق بسپارند :
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف ،
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن ،
از انسانی که تویی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد . 30
غم تاریخی و بزرگ نان که همواره از دغدغه های اصلی جوامع شرقی و جهان سومی به شمار رفته است ، همان غم آشنایی است که در سرتا سر تاریخ این سرزمین ها مشهود و معلوم است :
یا قمری الذی طمروه ما بین الحجاره
الان ترتفع الستاره …
الان ترتفع الستاره
ساقول فی التحقیق …
انی اعرف الاسماء …
و الاشیاء … و السنجناء …
و الشهداء .. و الفقراء ..
و المستضعفین …. 31
شاملو همچون نزار از طریق عشق به معشوقی پاک و بی دلیل به ذکر پلیدی ها و پلشتی هایی می پردازد که در متن جامعه اش جریان دارد . در حقیقت عشق این دو شاعر در پایان از حالت فردیت خارج شده و به عشقی مردمی – اجتماعی تبدیل می گردد و این اتفاق بزرگ و مبارکی است که در زمینه ذهن و شعر اینان به وضوح دیده می شود :
پس پشت مردمکان ات
فریاد کدام زندانی است
که آزادی را
گل سرخی پرتاب می کند ؟
ورنه این ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهکار آفتاب نیست . 32
از نظر نزار پس از بلقیس عرب دیگر نمی داند چگونه باید در این دنیا زندگی کند زیرا دزدان و نا جوانمردان بر دنیای جامعه اش حکومت می کنند . او می داند هدف آن ها تنها مرگ بلقیس نبوده بلکه با این کار بر آن بودند تا عشق را از او بگیرد و در نتیجه دریای شگرف و متلاطم شعرش را بخشکانند اما به آن ها هستند می دهد که در این راه توصیفی نخواهد داشت :
بلقیس
انی لاعرف جیداً…
آن الذین تورطوا فی القتل ، کان
مرادهم
ان یقتلوا کلماتی !!!
نامی بحفظ الله … ایتها الجمیله
مستظل اجیال من الاطفال …
تسال عن صنفا ئرک الطویله …
و تظل اجیال من العشاق
تقرا عنک ایتها المعلمه الاصیله
و سیعرف الاعراب یوماً …
انهم قتلوا الرسوله . 33
رسالت پیامبر گونه نزار پس بلقیس همچنان ادامه می یابد و او تا پایان عمر خویش مسئولیت خود را در برابر عشق و آزادی به نیکی انجام می دهد . احمد شاملو ملویتر با توجه به این مساله در برابر همه نابرابری ها می ایستد و راه عشق را راهی بی پایان و متداوم تلقی می نماید :
و دل ات
کبوتر آتشی است ،
در خون تپیده
به نام تلخ
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی . 34
منابع :
- ترجانی زاده ؛ احمد . معلقات سبع ، با مقدمه و تعلیقات جلیل تجلیل ، سروش ، تهران : 1382
- العسکری ، ابوسعیر الحسن بن الحسین العسکری . دیوان کعب بن زهیر ، الدار القومیه للبطاعه و انشر ، القاهره : 1950
- العشماوی ، فوزیه . المراه فی ادب نجیب محفوظ ، المجلس الاعلی للثقافیه ، القاهره : 2002
- شاملو ، احمد . مجموعه آثار ( دفتر یکم ) ،نگاه ، تهران : 1385
- حافظ شمس الدین محمد . دیوان ، تصحیح غنی – قزوینی ، پارسا ، تهران :379
- قبانی ، نزار . دیوان
پی نوشت :
- « ولکن السمراء کانت تبدو دائماً فی روایتهم ضعیفه و خاضعه دائمالرجل یحمیها او یستغلها دی ان المراه لدیهم تکون دائماً تحت حمایه الرجل الرائمه : و هذه الصوره للمراه لجزها لدی کثیر من کبار الکتاب الذین کانوا یعادون المراه . » برگرفته از کتاب « المراه فی ادیب نجیب محفوظ » از فوزیه العشماوی
- این ابیات از قصیده ای معروف از « امروا القیس است که ترجمه آن چنین است : گردنی گردن بند بسته و متناسب ، که چون آن را بالا می گرفت جلوه گردن غزالان سپید اندام بیابان را داشت . و مویی بسیار پر و سیاه که موجب زیبایی کمر او بود مانند خوشه های درخت خرما که در هم فرو رفته اند .دسته موهای به هم تابیده و بلند او در میان قسمت های بازو های گیسوانش گم شده است . کمر باریک او از شدت لطافت و نازکی همچون افساری بافته شده از چرم بود و ساق های ظریفش همچون نی های « بردی » بود که درختان خرما بر آنها سایه افکنده باشند .
- این ابیات از قصیده ای معروف از « کعب بن زهیر » موسوم به « بانت سعاد » است که ترجمه آن چنین است . آب دهان معشوق همچون شراب گارایی است که بر دندان های او می نشیند و باعث تازگی و طراوت آنها می شود . گویی این شراب زلال در مسیلی پهناور به هنگام ظهر قرار دارد و باد شمالی بر آن می وزد .
- دیوان حافظ ریال تصحیح غنی – قزوینی ، پارسا ، 1379
- همان
- همان
- بلقیس زیباترین شاهبانوی تاریخ بابل و آراسته ترین و موزون ترین نخل در سرزمین عراق است . هنگامی که می خرامید طاووس ها به دنبالش می رفتند و آهوان در پی اش می دویدند .
- احمد شاملو ، مجموعه آثار ، آیدا در آیینه ، شبانه ، ص 453
- ای بلقیس ، ای نینوای سبز سپیدرویی که به امواج دجله می مانی و زیباترین زیور آلات را به خود بسته ای ، امت های عرب تو را کشتند و از بین بردند .
- احمد شاملو ، آیدا در آیینه ، سرود آن کس که از کوچه به خانه بازمیگردد ، ص 468
- بلقیس ، ای گنج اساطیر من ! ای آنکه قامتی باریک و ظریف داری و ای همه جنگلهای خیزران ، ای آنکه از ستاره ها بالاتری ، این توان را از کجا آوردی که مرا رها سازی و ترک کنی ؟ ای دوست ، ای همدم ، ای در لطافت همچون گل سرخ ، بیروت ، دریا و همه جهان در نبود تو بر ما تنگ شده است .
- احمد شاملو ، آیدا در آیینه ، سرود برای سپاس و پرستش ، ص 475
- بلقیس ، ای درختی که زلف های خود را بر من افکنده ای ، وای زرافه ظریف و زیبا ، در نبود تو دریای بیروت خشکید و شعر همواره از قصیده ای می پرسد که کلمات آن نا تمام ماند .
- احمد شاملو ، آیدا در آینه ، سرود پنجم ، ص 477
- همان ، شعر آیدا در آیینه ، ص 495- 498
- اشاره به شعر میعاد از مجموعه آیدا در آیینه ص 500
- همان ، سرود آشنایی . ص 473
- بلقیس ، خانه کوچکمان مشتاق دیدار تست و لباسهایت پیوسته از شهبانوی معطر خود می پرسد به خبرها گوش می دهم اما همه چیز مبهم است و خبری از تو به گوشم نمی رسد .
- بلقیس ، گلها و گیاهان بر در خانه ها می گریند و چهره تو پیوسته بر آیینه و پرده ها نمایان است .
- احمد شاملو ، آیدا ، درخت و خنجره و خاطره ، شبانه ص 540
- بلقیس ، اندوه مرگ تو تا اعماق وجود من حتی به میان استخوانم رسید . فرزندان ما نمی دانند من چه باری تحمل می کنم ، خود نیز نمی دانم ، با خود می گویم : آیا پس از چند دقیقه دوباره بر در خواهد کوبید ؟ آیا می آید و لباس های زمستانی اش را در می آورد ؟ آیا همچون گل های شکفته بهاری لبخند تان تازه روی فرا می رسد ؟
- احمد شاملو ، دشنه دردیس ، فراقی ، ص 778
- احمد شاملو ، لحظه ها و همیشه ها ، سرود پنجم ، ص 480
- سپاستان می گویم ، معشوق من کشته شد ، اکنون می توانید برگور او جام شراب سر کشید ، قصیده و شعر من کشته شد ، آیا جز ما هیچ امتی را توان قتل شعر هست ؟
- بلقیس ، من به آنکه تو را کشت درس عشق آموختم و او پیش از پایان درس اسب زیبای مرا کشت .
- بلقیس ، بیروت هر روز یکی از ما را می کشد زیرا همواره در جستجوی قربانی است ،و امروز مرگ در فنجان قهوه ما ، در خانه ، در گل های ایوان ، در روزنامه ها و در حروف ابجدان جاری است .
- بلقیس ، با مرگ تو ما باردیگر به عصر جاهلیت برمی گردیم و توحش ، زشتی و پلیدی دوران بربریت را از سر می گیریم .
- احمد شاملو ، آیدا : درخت و خنجر و خاطره ! شبانه ، ص 513
- بلقیس ، تو در آتش دشمنی قبیله ها علیه یکدیگر سوختی ، از فراق تو چه بنویسم ؟ همانا بین ما رازی وجود ندارد ، امروز ما از میان کومه های قربانیان به دنبال ستاره ای هستیم که افتاد و خاموش گشت و پیکری که همچون آینه تکه تکه شد .
- احمد شاملو ، آیدا : درخت و خنجر و خاطره ! غزلی در نتوانستن ، ص 549
- بلقیس ، ای ماهی که تو را در میان سنگها افکنده اند ، اکنون پرده ها بالا می روند و راز مرگ تو آشکار می گردد ، و من در بازجویی خواهم گفت که نام ها ، اشیاء و زندان ها ، شهیدان ، فقیران و مستضعفان را می شناسم .
- احمد شاملو ، ابراهیم در آتش ، شبانه ، 722
- بلقیس ، من نیک آگاهم که آنان تو را کشتند قصد شعر مرا داشتند ، آیندگان از موهای بلند تو خواهند پرسید ، ای معلم اصیل ، آیندگان درس عشق را از زندگی تو می خوانند و عرب به زودی خواهند فهمید که پیامبری را به قتل رسانده است .
- احمد شاملو ، ابراهیم در آتش ، شبانه ، ص 723
Abstrect:
This article is about the place and function of women in two great poets in Persian and Arabic literature.
In deed the women in the though and the works of these poets have special situation.
The poets express many policies, social, literary and esthetic thoughts from their feelling to their spouses.
These women are the bloved of metioned poets
Ahmad shamlu has write his best amorous poems to his spouse and his beloved Aida and nazar ghabani has write a beautiful elegy after the death of his wife Belgheis.
This article considers the close realation ship beetwin these poet and their spouse as their beloved.
Key worlds : Ahmad shamlu , nazar ghabani , Aida , belgheis , beloved and spouse .
The palace of women in Ahmad shamlu and nazar ghabani s thought and poem.
Nasrin shakibi momtaz
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند