با ما همراه باشید

یادداشت

تأملاتی در فهم موسیقیِ عمیق Her Dreams

تأملاتی در فهم موسیقیِ شگفت Her Dreams

تأملاتی در فهم موسیقیِ عمیق Her Dreams

تأملاتی در فهم موسیقیِ شگفت Her Dreams

موسیقی هنری است که بدون کلمه و از راه القا می‌کوشد مخاطب خود را تحت تأثیر قرار دهد. در سکوت گل می‌دهد و اوج می‌گیرد و می‌بارد و تو را درحالی‌که خاکستر شده‌ای برجای می‌گذارد. گاهی این موسیقی ظاهر ملایم و آرامی دارد اما به طرزی دیوانه‌وار آنچه می‌گوید باشکوه و پر غوغاست.

در موسیقی Her Dreams آنچه توجه مرا به خود جلب کرد مدام ریتم و لحن عوض کردن آن و هماهنگی این لحن‌ها با پنج دورۀ حیات انسان است. (کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری) در هر مرحله از لحن و ریتم این آهنگ حالت بخصوصی به خود می‌گیرد.

اگر به آن خوب گوش فرا دهید در ابتدا ملودی تاتی تاتی کردن را فراخاطر می‌آورد، مرحلۀ کودکی، سازهای چندانی ندارد. زیرا کودک نیازمند است و عشق در او از روی ناتوانی و نیاز است. پس از اندک زمانی ملودی‌های دیگری اضافه می‌شود. زیرا کودک با خروج از مرحله کودکی یاد می‌گیرد نباید صرفاً گیرندۀ محبت باشد بلکه باید بخشندگی هم بکند و نثار را می‌آموزد. در مرحله‌های بعدی موسیقی به سمت هیجان می‌رود و گویا دارد داستان‌های عشق و تلاش و ناکامی و مبارزه را شرح می‌دهد. اما اتفاق کجاست؟

در مرحلۀ میانسالی. در این قسمت یعنی پردۀ چهارم موسیقی به اوج غریب و وحشتناکی می‌رسد که دل را می‌لرزاند و این هماهنگ با سن کمال دانستن چهل سالگی به بعد است. این قسمت مرا یاد احمد شاملو انداخت وقتی در نامه‌هایش به آیدا نوشت من می‌خواهم تازه از چهل سالگی شروع کنم. من تازه خودم را پیدا کرده‌ام.

اگر خوب دقت کنید اوج این موسیقی در گام چهارم آن است. زیرا تا قبل از آن انسان تنها وقتش را به فراگیری و تجربه داده و هنوز در کنترل هیجاناتش مسلط نیست. تا پیش از آن زندگی دویدن برای رسیدن به قله‌ها و اهداف است نه رسیدن و به ثمره نشستن.

گام چهارم، تعادل و کمال و وقار را به تصویر می‌کشد. ناگهان آهنگ اوج می‌گیرد. سپاسگزارانه و لاهوتی می‌شود. انسان را از زمین می‌کَنَد و به عرش می‌برد. در این گام آنچه شکوه انسانی است، خلق می‌شود.

در این مرحله انسان تمام آنچه را که مصرف کرده و از جهان گرفته، در شکلی متعالی و درستکارانه به هستی می‌دهد. در این مرحله انسان پیش از خاموشی سوت و کور و حیف و میل کردن و هدر دادن استعدادها و توانایی‌های بالقوه‌اش شعله می‌کشد و زیبایی زبانه‌هایش را با کائنات در میان می‌گذارد. زندگی را سرشار از معنا می‌سازد و پُر می‌گردد. او از بودن به شدن می‌رسد. گام چهارم گام بلوغ است و وادی استغنا.

این قسمت که اوجِ موسیقی است باز هم مرا یاد اشعار شاملو می‌اندازد. زیرا او در چندین شعر خود اعلام می‌کند که زندگی گام‌هایی به سمت این نهایت و کمال باشکوه است.

نازلی بنفشه بود

گل داد و مژده داد

زمستان شکست و رفت

گل دادن و مژده دادن ِ شکست زمستان، همین گام چهارم موسیقی Her Dreams و شرح رسیدن به کمال است.

می‌توان تمام گام‌های این موسیقی بزرگ را در این شعر شاملو نیز احساس کرد. یعنی آهنگ این شعر و پیام این موسیقی با هم هماهنگند:

 

در لحظه

به تو دست می‌سایم و جهان را درمی‌یابم،

به تو می‌اندیشم

و زمان را لمس می‌کنم

معلق و بی‌انتها

عریان.

 

می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم

آسمان‌ام

ستارگان و زمین

و گندم عطرآگینی که دانه می‌بندد

رقصان

در جان سبز خویش

 

از تو عبور می‌کنم

چنان که تندری از شب

 

می‌درخشم

و فرو می‌ریزم

(مجموعه آثار/ نشر نگاه/ ص 837)

در ابتدا صحنۀ کودکی است (کودکی در برابر مسیحِ مادر و معشوقِ مادرگون)

پس از آن تلاش برای شدن است، دانه بستن و زیستنی عطرآگین. تقلای وسیع شده و همت مومنانه. اما پس از آن اوج را می‌بینیم. تندری که از شب عبور می‌کند. پایان یافتن بعد از خلق لحظاتی بزرگ و درخشان.

هنگامی که گام چهارم و ریتم چهارم آهنگ Her Dreams را گوش می‌دهیم حسی عمیق از شکرگزاری و قدردانی و سرور از بودن به ما دست می‌دهد. حسی که انسان عارف در برابر بیکرانگی جهان دارد. این حس را می‌شود در شعر «در آستانۀ» شاملو دید:

از بیرون به درون آمدم:

از منظر

به نظّاره به ناظر

نه به هیأت گیاهی نه به هیأت پروانه‌ای نه به هیأت سنگی نه به هیئت برکه‌ای

من به هیأت ما زاده شدم

به هیأت پرشکوه انسان

تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگین‌کمان پروانه بنشینم

غرور کوه را دریابم و هیبت دریا را بشنوم

تا شریطۀ خود را بشناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم

که کارستانی از این دست

از توان درخت و پرنده و صخره و آب‌شار بیرون است.

 

انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود

توان دوست داشتن و دوست داشته شدن

توان شنفتن

توان دیدن و گفتن

توان اندُه‌گین و شادمان شدن

توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از سُویدای جان

توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه‌ناک فروتنی

توان جلیل به دوش بردن بار امانت

و توان غمناک تحمل تنهائی

تنهائی

تنهائی

تنهائی‌ی‌ِ عریان

 

انسان

دشواری وظیفه بود.

در این گام حزن و اندوه سرودی جاودانه می‌سازد. سرودی که تنها از انسان برمی‌آید. انسان فروتنانه و شاکر در محضر کائنات آنچه را دریافت کرده سترگ می‌یابد و قدردانی می‌کند.

این گام مانند گام‌های قبلی نیست. لذت آن متفاوت است، لذت آن حاصل درون‌نگری، و حضور به تمامی در برابر هستی است. لحن این گام حماسی است. حماسه‌ای که تنها از وسعت افق دید و روح می‌توان انتظار داشت.

آنچه من از بخش اوج این موسیقی درک می‌کنم، قدردانی به خاطر دستاورد خاص یا موفقیت در معنای به چنگ آوردن مادیات و اهداف یکسر جاه‌طلبانه نیست. بلکه درک همین لحظه، درک عمیق هستی و کائنات، شکرگزاری از ذاتِ بودن و تجربۀ وجود است.

در این گام انسان از سهم خود راضی است و طلبکارانه به جهان نمی‌نگرد. او حضوری است که لبخند و انبساط را فهم کرده است و به شعله‌وری در شعور رسیده است. و با قلبش می‌فهمد نه با عقلش.

گام پنجم این موسیقی هرچند پیری و فرود را نشان می‌دهد اما حالت غمبار و شکست خورده ندارد. گام پنجم نیز دارای ملودی است و رستگارانه تمام می‌شود.

در واقع این موسیقی، به نظر من، روایتی است از مراحل حیات، آنگونه که باید باشد. معرفی توانایی انسان است به خودش. بی‌جهت نیست که نام آلبوم آن نیز «بی‌پایان» است.

بله انسان وجود بی‌پایانی است. که می‌تواند از زندگی خود آهنگی باشکوه، پر صلابت و عظیم بسازد. می‌تواند بر قله‌های درک و انسانیت و اشراق قرار بگیرد و ذات روحانی و معنوی خود را نشان بدهد. انسان فرصتی محدود دارد برای ساختن این حماسۀ عرفانی.

با درک زبان موسیقی‌های سنگین و عظیم انسان می‌تواند به آب حیات برسد. از همه چیز بگذرد و زلال به راهش ادامه دهد و پس از آن دریا….

این موسیقی همچنین مرا یاد شعر حافظ می‌اندازد. وقتی به آدم می‌گوید: حرص نزن، تنها به سهم خود قانع باش و دوامِ زندگی نخواه.

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو

یعنی طمع مدار وصال مدام را

انسان وجودی است که می‌تواند جاودانگی را درک کند. وقتی با کائنات متحد و یگانه می‌شود، او به تجربۀ وحدت در عین کثرت می‌رسد و نامیرایی را لمس می‌کند.

همینطور او می‌تواند در خاطرها جاودان شود اما جاودانگی ربطی به تداوم ندارد. بنابراین نباید بخاطر پایان یافتن و مرگ، تمام زندگی را زهر کرد و با افسردگی و ترس گذراند.

 

مطالب دیگر

  1. درخت زندگی/ کلینت منسل
  2. اجرای شگفت آور یانی
  3. آهنگ زیبای lili با ترجمه
  4. طلوع/ ادوارد گریگ
  5. قطعه‌ای از ریچارد واگنر
برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها