پیرامون نقد ادبی
میخائیل باختین به زبان ساده
میخائیل باختین به زبان ساده
در دنیای معاصر کم نیستند کسانی که به جامعهشناسی ادبی میپردازند. یکی از شاخصترین این چهرهها میخائیل باختین است.
تزوتان تودورف او را بزرگترین نظریهپرداز ادبیات در قرن بیستم میداند. و ژولیا کریستوا نیز به او بنیانگذار پسافرمالیسم لقب میدهد. ژان ایو تادیه نیز میگوید: «فروکاستن آثار گستردۀ باختین به جامعهشناسی ادبیات، کاری نادرست خواهد بود. اساس آثار او به نظر ما بیشتر به عرصۀ بوطیقا مربوط میشود.» (باختین، 38:1373) آرای باختین، نسبتاً پیچیده است. لحن گفتار او شبیه لحن گفتار فیلسوفان آلمان است. پژوهشهای باختین عمدتا با نام مستعار منتشر میشد. بسیاری از کتابهای باختین با نام ولوشینوف منتشر شدند.
باختین به رمان، به ویژه رمانهای داستایوفسکی توجه ویژهای داشت. او زمانی که در قزاقستان تبعید بود، پس از تحقیق روی آثار داستایفسکی و تولستوی، متوجه شد که داستایفسکی به چند صدایی و تولستوی به تک صدایی گرایش دارند. رمانهای چند صدا، مرکز معنا یا معنای مرکزی ندارند. از اینرو جهان آنان گشوده تر است و امکان تفسیر و تأویل بیشتری به مخاطب میدهد.
باختین تحقیقات مفصلی دربارۀ رمان منتشر کرد. او میگوید: « در دورههایی که رمان حاکم مطلق است، تقریباً تمامی گونههای موجود کم و بیش رمانگونه میشوند.» (باختین،38:1387) وقتی ژانر رمان قدرت و صلابت مییابد، ویژگیهای خود را به دیگر ژانرها هم سرایت و تعمیم میدهد. «رمان موجب نوسازی همۀ گونههای دیگر ادبی میشود و روحیۀ پردازش و قطعیت نداشتن خود را به سایر گونهها تسرّی میدهد.» (همان: 40)
باختین، مانند لوکاچ رمان را با حماسه مقایسه میکند و برای حماسه سه ویژگی قائل میشود:
- موضوع حماسه، گذشتۀ ملی است؛
- مرجع حماسه، سنتی ملی است؛
- دنیای حماسه از دنیای معاصر فاصله دارد (همان:46)
او برای رمان نیز چهار ویژگی قائل است:
- رمان نباید شاعرانه باشد؛
- قهرمان رمان برخلاف قهرمان حماسه و تراژدی خصوصیات منفی و مثبت توامان دارد؛
- قهرمان رمان انسانی کامل و تغییرناپذیر نیست؛
- رمان در دنیای معاصر ایفاگر نقش حماسه در دنیای قدیم است» (همان:43) «خصوصیت برجستۀ حماسه پیشگویی است در حالی که ویژگی اصلی رمان پیشبینی است»(همان:66) «جوهرۀ رمان را انعطافناپذیری تشکیل میدهد. رمان گونهای است که همواره پرسشگر است.» (همان: 76).
باختین علاوه بر رمان، به نقیصهپردازی، طنز و خنده و مکالمه نیز توجه داشت. او میگوید: « هیچ نوع گفتمان مستقیمی اعم از هنری، بلاغی، فلسفی، مذهبی و روزمره وجود نداشته است که دارای یک بدل تمسخرآمیز و طنزآلود یا یک قرینۀ کنایی_خندهدار خاص خودش نباشد(همان:96) باختین به خنده توجه ویژهای داشت. خنده از نظر باختین چه کارکردی دارد؟ او میگوید: «فقط خنده میتواند بعضی از جنبههای بینهایت مهم دنیا را دریابد.» (آدورنو و دیگران،481:1377). ارسطو زمانی گفته بود: «انسان یگانه موجودی است که میتواند بخندد». در قرون وسطا خنده ممنوع بود. کلیسا، لحن عبوس و جدی را تبلیغ میکرد. در دورۀ رنسانس خنده موضوعیت پیدا کرد.
خنده، وسیلهای شد برای خوارداشت قدرتها. با سانسور داخلی و خارجی به ستیز پرداخت و سلاحی گشت در دست مردم برای مبارزه با جهل و ترس.
باختین برای رابله مقام والایی قائل است، از نظر او رابله عمیق و نیشدار است. او معتقد است که «دوران رابله، سروانتس، و شکسپیر چرخشی اساسی را در تاریخ خنده نشان میدهد.» (همان:480) باختین معتقد است کارناوالها، جشنها و آیینهای طنزگونه اهمیت والایی دارند. «در کارناوال همه میخندند، این خنده، خندهای است عمومی و در وهلۀ دوم، خندهای است فراگیر. همۀ چیزها و افراد را دربرمیگیرد.» (همان: 507)
خنده پدیدهها را خاکی و مادی میسازد. راه انسان را سد نمیکند، بلکه آزاد میسازد و آدمها را متحد میکند. «هر آنچه به راستی عظیم است باید عنصری از خنده را دربر داشته باشد وگرنه تهدیدآمیز، ترسناک یا پرتکلف و درهرحال محدود میشود.» (باختین،116:1373)
باختین غیر از طنز و خنده، به مکالمه نیز پرداخته است. ما با متن مکالمه میکنیم. متنها نیز باهم مکالمه میکنند. مکالمهها باعث مطرح شدن پرسشهای جدید میشوند. «ما برای فرهنگ بیگانه پرسشهایی جدید مطرح میسازیم که خود از خویشتن نپرسیده است»(همان:113) پرسشها باعث پیدایی معانی مکتوم و نهفته در اثر میشوند. باختین معتقد است که «مکالمۀ دو فرهنگ به آمیزش و درهمآمیزی آنها نمیانجامد: هریک از آنها وحدت و تمامیت باز خود را حفظ میکند؛ ولی آنها به غنای متقابل همدیگر یاری میرسانند (همان: همانجا) مهمترین خاصیت و کارکرد این مکالمه این است که معانی تازهتری را خلق میکنند. «حرفی وجود ندارد که اولین یا آخرین باشد. زمینۀ مکالمه نیز مرزی ندارد. معناهای گذشته نیز ثابت و مستقر نیستند… معناهایی از نو به یاد میآیند و به صورتی جدید از نو زاده خواهند شد. هیچ چیزی نیست که دچار مرگ مطلق شود. هر معنایی روزی نوزایی خود را جشن خواهد گرفت.» (همان: 124)
منبع
موج و مرجان
رویکردهای نقد ادبی
در جهان جدید
و سرگذشت نقد ادبی
در ایران
دکتر مجتبی بشردوست
نشر سروش
ص81-79
مطالب دیگر
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 ماه پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
کارگردانان جهان1 ماه پیش
باید خشم را بشناسی بیآنکه اسیرش شوی
-
نامههای خواندنی1 ماه پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
پیرامونِ ادبیات کلاسیک3 هفته پیش
از «حکیم عمر خیام» چه میدانیم؟
-
تحلیل نقاشی4 هفته پیش
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»