با ما همراه باشید

مصاحبه‌های مؤثر

گفتگو با استاد محمود فرشچیان

گفتگو با استاد محمود فرشچیان
درست است که لا‌زم به ذکر نیست اما ما می گوییم! که مکتب محمود فرشچیان تلفیق نگارگری سنتی برگرفته از مکتب صفویه و برخی آموزه ها و شیوه های هنری اروپایی است. نکته چشمگیر قضیه این است که او با بهره گیری از مفاهیم ذهنی و مضامین ادبی اما مستقل از ادبیات و شعر، از نوآوری و پیمودن راههای قبلا‌ تجربه نشده در کار خود همواره غافل نبوده است.
محمود فرشچیان
تصاویر خلق شده‌اش، هم موزون است ،هم مخیل و چه قدر خوب که ارسطو قبلا‌ گفته بود شعر همانا کلا‌م مخیل موزون است و کار ما را بدین وسیله راحت کرد، پس این از این.دیگر این که چه دوست داشته باشیم، چه نع ، قدرت قلم او انکار ناشدنی است. چه بخواهیم، چه نخواهیم، چرخش های نرم قلم او طراحی مدوری را بنا نهاده است که دایما در پیچ و تاب بین مرز اسطوره و رویاست.چه اعتراف کنیم،چه نع، اعجاز قلم او آنجاست که قلم گیریهای قرص و قایمش گاه از هرچه قلمگیری در طول تاریخ است فراتر می‌رود،طویلتر میشود و بدون سر سوزن لرزشی رخ می نمایاند. مضامین آثارش در باغ های ایرانی-انتزاعی به طورهمیشه بهار و پر نقش و نگاری غوطه میخورد و اینهمه بدون هیچ طرح قبلی و کاملا‌ بداهه نگارانه پی ریزی شده است… بدین وسیله پای صحبتهای او نشستیم و استاد از رنجی که از جفایی که بر نقاشی امروز ایران می رود می برد گفت [!جای دکتر میرجلال الدین کزازی سبز]! دنبال مان کنید:
از چند سالگی شروع کردید؟
از پنج – شش سالگی شروع به کار کردم.
طرح‌های کودکی‌تان را دارید؟
بله، طرح‌های کودکی‌ام را دارم. در اصفهان یک نصف اتاق کوچک که اتاق کار من بود بیشتر از نصف آن پر از طراحی بود. بدون آنکه بخواهم از آنها خوب نگهداری کنم، مقداری از آنها در بنایی از بین رفت، مقداری هم در انباری هست که باید دربیاورم.
اینها را از روی کاشی‌کاری‌های اصفهان مشق کرده‌اید؟
بله، هم از کاشی‌کاری‌های اصفهان، هم از معلمان و استادهایم سرمشق گرفته‌ام. اما روی‌هم رفته زیاد از استاد تعلیم نگرفتم. شخصا جست‌وجو کردم و خودم خلق و طراحی کردم. بعد به استادم نشان می‌دادم و استاد من در کار دست نمی‌برد. می‌گفت این خوب نیست و اگر می‌پرسیدم چرا، می‌گفت کاشیکاری را باید بروی با اصلش مقایسه کنی.
اشکال کارتان را نمی‌گفتند؟
چرا، اشکال را می‌گفتند و بعد می‌گفتند با اصلش مقایسه کن. می‌رفتم مسجد شیخ‌لطف‌ا…. صبح تا عصر طراحی می‌کردم. مداد می‌زدم، زغال می‌زدم یا در عالی‌قاپو و مسجد امام کار می‌کردم. عصر که می‌بردم استاد ببیند، یکی‌یکی قلم دست نمی‌گرفت بگوید اینجا درست است. همیشه می‌گفت این خوب نیست، این بد است. فقط هم یک بار می‌گفت.
تصحیح نمی‌کردند برایتان؟
نه. این شیوه خیلی خوب بود و به مراتب بهتر از این بود که استاد بخواهد برایم تصحیح کند. آموزش من وقتی تکمیل شد که خودم رفتم و درباره حرف‌های استادم کنکاش و تحقیق کردم. استادم آقای بهادری استاد بزرگی در تاریخ هنر ایران بود و ما مثل ایشان اصلا‌ نداشتیم. اگر حرفی می‌زد کلا‌م صحیحی بود و وقتی می‌رفتم کار می‌کردم می‌دیدم که واقعا چرا درست نیست. دائما می‌آموختم و یاد می‌گرفتم. وقتی می‌آموختم در ذهنم ثبت می‌شد. به مراتب بهتر از این بود که استاد روی آن برایم قلم بگیرد.
ولی الا‌ن قلم می‌گیرند! و استادها فوت آخر را یاد نمی‌دهندو شیوه آموزش وخیم است!
بله، برای این است که به نظر من الا‌ن هنرجویان باید تحقیق کنند و قانع نباشند. من زمانی که در اصفهان بودم منابع زیادی در اختیارم نبود. فقط همین مساجد و ابنیه بود. بعد رفتم اروپا در اتریش و 7 سال در وین درس خواندم. من از بزرگ‌ترین استاد این فن، آن را یاد گرفتم و او به من آموخت باید چه کار کنم. اتفاقا من بعد‌ها آن زمانی که فرصت و مجالی بود که البته الا‌ن مجالم کم شده، به برخی از دوستان خودم که تذهیب کار می‌کردند می‌گفتم یواشکی و بدون آنکه کسی بفهمد بیایید، کارهایتان را به من نشان دهید تا بگویم اشکال کارتان کجاست. گاهی می‌بینم کتاب‌هایی چاپ شده درمورد طراحی قالی یا گل و بته که سراسر ایراد و اشکال است و وقتی نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که واقعا طرح‌های بی‌عیب در آن نیست. این به نظر من بدآموزی است و صحیح نیست هنرجوها از روی آن کار کنند. ظلم بزرگ‌تری هم که زمانی به هنرهای اصیل ایرانی کردند این بود که آن را زیر سلطه صنایع‌دستی بردند. آخر نقاشی ایرانی خودش یک هویت و شناسنامه فرهنگ ایرانی است. چطور به خود جرات دادند و آن را زیر سیطره صنایع دستی بردند؟
اعتراضی نکردید؟
من پنج تا نامه نوشتم. کتابشان را برایشان پس فرستادم و گفتم حاضر نیستم اسم من در این کتاب باشد چون کار من زیر عنوان صنایع دستی نیست و هنری مستقل است که در تمام دنیا هویت دارد. صنایع‌دستی در جای خودش بسیار ارزشمند و خوب است و ما با آن مشکلی نداریم. هر کار خوبی در نوع خودش خوب است، اما شما چطور به خود جرات می‌دهید که این هنر ایرانی را بیاورید در سیطره صنایع دستی؟ اینها مسائلی است که من به آنها گوشزد کردم و بارها گفتم اما متاسفانه مدیران صنایع دستی (حالا‌ من جاهای دیگر را نمی‌خواهم عنوان کنم) نمی‌مانند. یک مدیر دو- سه سال هست و به این مسائل آشنایی پیدا می‌کند، بعد بلا‌فاصله او را عوض می‌کنند و مدیر دیگری می‌آید و دوباره روز از نو، روزی از نو. من برای وزیرآموزش عالی (وزیر قبلی و وزیر بعدی) نامه نوشتم و گفتم سزاوار نیست شما با هنر مملکت ما اینطور رفتار می‌کنید. این نقاشی هویت مملکت ماست. ما ده هزار سال سابقه هنر نقاشی داریم. شوخی نیست. بیایید و یک دانشکده هنر برای این نقاشی تاسیس کنید.
چرا تاسیس نکردند؟
خب باید از ایشان بپرسید. کسانی هستند که متاسفانه تحت تاثیر فرهنگ هنری مخرب غرب هنرهای اصیل ایرانی را با چشم غریبه نگاه می‌کنند در صورتی که اصل این است. ما اگر بتوانیم هنرهای اصیل ایرانی را در جایگاه شایسته خودش ارائه دهیم دنیا متحیر می‌شود. در مکتب هرات و حتی در زمان صفویه همین‌طور بود چون در گذشته به آن توجه می‌کردند. حالا‌ من به هر وزیری بگویم متوجه نیست. درست است در کارهایشان انسان‌های خوب و مومنی هستند ولی توجهی نمی‌کنند.
من با نقاش مدرنیستی صحبت می‌کردم. ایشان هم گلگی می‌کردند که در ایران به نقاشی مدرن بها داده نمی‌شود و فقط به هنرهای سنتی اهمیت می‌دهند.چرا همچین است پس؟
آخر خود هنرمندهای سنتی که دارند کلنجار می‌روند و تلا‌ش می‌کنند تثبیت شوند. بحث سر این است که چه چیز را باید بها بدهند. چیزی که پنجاه سال قبل در اروپا و آمریکا منسوخ شده است؟ هنر نو به انتها رسیده است. وقتی شما مطالعه بفرمایید می‌بینید مکاتبی مثل هنر مفهومی ‌و غیره راه‌هایی است که تمام شده است. مثل این است که داخل کوچه‌ای بپیچید که ته آن به بن‌بست می‌رسد.
با ایشان هم صحبت بر سر حرکت‌هایی مثل کانسپچوال و ویدیوآرت و اینها از نوع اینجایی اش! بود که بدجوری شده است.
 دنیا در هنر نقاشی نو به بن‌بست رسیده است. هنر مفهومی ‌این است که چهار تا چاقو بگذارند و بگویند هنر است؟ یا هنر کار آن استادی است که مساجد اصفهان را ساخته با قبای بلندی که پوشیده و عرق‌چینی که به سر کرده… روزی داشتم به مدرسه عالی‌قاپو می‌رفتم که با آقای بهادری کار کنم و طراحی یاد بگیرم. 13 -14ساله بودم. من و یکی دو تا از بچه‌های دیگر بودیم که آنها هم نقاشی کار می‌کردند. چند روزی که می‌رفتم آنجا می‌دیدم کسی یک صندلی راحتی گذاشته و یک میز کوچک طراحی جلویش و به پیشخوان مدرسه امام در میدان نقش جهان نگاه می‌کند. فکر کردم نقاش است و دارد نقاشی می‌کند. گفتم بروم از او چیزی یاد بگیرم، از کوچکی تشنه آموختن بودم. رفتم بالا‌ی سرش ایستادم. نگاهی به من کرد که چرا اینجا ایستادی؟ دست و پا شکسته به انگلیسی گفتم من از این بچه‌هایی که دارند اینجا بازی می‌کنند نیستم. دانشجوی هنر هستم. این هم کتابچه‌ها وطراحی‌های من است. دیدم چند روزی هست که اینجا کار می‌کنید، علا‌قه‌مند شدم ببینم چه می‌کنید. کار‌هایم را نگاهی کرد ببیند قابلیت آن را دارم که با من حرف بزند. گفت من از آکادمی‌ لندن هستم. آمده‌ام اینجا دو – سه روزی اصفهان را تماشا کنم و بروم. اما بعد که در پیشخوان این مسجد نشستم دیدم که چقدر عظمت دارد.
می‌خواهم ببینم استاد و معماری که نشسته و این مسجد را ساخته در مغزش چه می‌گذشته چون من هر قدر حساب می‌کنم که اگر فقط کمی‌ جمع‌تر یا بازتر باشد چقدر به پوزیشن و کمپوزیسیون آنجا لطمه می‌خورد. دیدم عینا همه چیز را سر جای خودش گذاشته و این چند روز است مرا اینجا نگه داشته است. خلا‌صه علم و دانش و هنر آن روزها این بوده است ولی حالا‌ این روزها اینگونه شده است. شکر خدا تا این حد دانشکده هنری است، اینقدر زیاد. همه‌شان هم در زمینه نقاشی‌های نو کار می‌کنند. آنقدر خدا را شکر از اینجا فارغالتحصیل بیرون می‌آید که تورم ایجاد شده است. یکی از این دانشکده‌های هنری که نمی‌خواهم اسمش را بیاورم من را دعوت کردند. رفتم که البته آقای رئیس نبودند اما معاونان و همه اساتید حضور داشتند. نشستم و خیلی هم محبت کردند و لطف کردند. استاد نقاشی‌شان گفت ما هزار و پانصد تا فارغالتحصیل هنر نقاشی داریم.
گفتم از این هزار و پانصد تا، دو – سه تا یل و قدر باید بیرون آمده باشد. کجا هستند؟ دانشجویی آمد پیش من و طفلک گریه کرد گفت در یزد 70 هزار تومان از من در دانشکده‌ای شهریه ترم را می‌خواهند و من ندارم بدهم. پدرم قول داده با فروش بخشی از لوازم زندگی این پول را برایم فراهم کند ولی چیزی که مرا به گریه واداشته معلم ماست که می‌گوید برو اصفهان و کاشی‌های قدیمی ‌را بخر، ریزریز کن و کولا‌ژ درست کن. گفتم دست معلمت بشکند که دست تو را نمی‌گیرد ببرد داخل مدارس اصفهان و شیخ لطف‌ا… تا تلفیق و ترکیب رنگ یادت بدهد. یعنی چی برو کاشی را بشکن؟ یکپولی بدهی و کاشی را هم بشکنی که چه کار کنی؟!
چرا از ایران رفتید؟
من همیشه روح و ذهن و جسمم در ایران است. شاید فیزیکی آنجا باشم اما روح من اینجاست. به نظرم سرنوشت آدمی‌ دست خودش نیست. ما اسیر فرمان الهی و سرنوشت و تقدیر خودمان هستیم. من هم به حقیقت آنجا که هستم بیشتر می‌توانم به مملکت و هنرمان خدمت کنم تا اگر در اینجا باشم. در اینجا کسی گوش به حرف آدم نمی‌دهد. پس آدم باید بگوید خداحافظ شما و سرش را بیندازد و برود. ‌ باور کنید اگر نامه‌هایی که برای وزیر آموزش‌عالی نوشتم را بدهم بخوانید گریه‌تان می‌گیرد. دلتان برای من می‌سوزد که آخر به من چه مربوط است. اولیای اموری که در این کارها هستند توجه نکردند.
به اعتراض اینجا را ترک کردید؟
نه، به قربان صدقه! مگر می‌شود اعتراض کنم؟ خیلی با احترام و استدلا‌ل، دلیل و منطق برایشان آوردم و گفتم واقعا راه و رسمش این نیست. چهار – پنج تا آدم فهیم بیایند تحقیق کنند ببینند آیا من راست می‌گویم یا این وضعی که دارد پیش می‌رود درست است. نکته دیگری هم هست. این را به شما می‌گویم و تا حالا‌ برای کسی نگفته‌ام. در آمریکا نمایشگاهی بود. دو – سه روز بعد از آن بنا بود به ایران بیایم. به طرف غرفه‌ای می‌رفتم که دیدم یکی از پشت سر من را گرفت و با احترام خیلی زیادی روبوسی کرد و گفت من در آسمان دنبالتان می‌گشتم و روی زمین پیدایتان کردم، با ایران تماس گرفتم و نتوانستم پیدایتان کنم و این حرف‌ها. گفت چند وقت است اینجا هستید؟ گفتم ده – بیست روزی هست که آمدم پسرم را ببینم و بعد به ایران برگردم. گفت نه شما را به خدا این کار را نکنید.گفت من در یک شرکت طراحی ساختمان مشغول به کار هستم و فلا‌ن سمت را دارم.
برای طاق و دیوار دو ساختمان بزرگ در منهتن نیویورک می‌خواهند نقاشی درست کنند. به چند نقاش آمریکایی و ژاپنی نمونه و سفارش دادند اما هیچکدام نتوانستند این کار را انجام دهند، مطمئن هستم شما می‌توانید. با هر شرایطی که بخواهید اگر می‌شود این را برای آنها تهیه کنید. ناچار شدم و گفتم باشد. بلیتم را عقب انداختم و چند طرح برایشان تهیه کردم و اتفاقا قبول شد. چند کار نقاشی برای دیوار و طاق آنجا انجام دادم که الا‌ن هست و همه می‌روند می‌بینند. این است که دست خودم نیست و همان بود که من را نگه داشت و وقتی برگشتم، دیدم که آدم دلش می‌خواهد اینجا کاری انجام دهد، دانشکده‌های هنری اصیل ایرانی و اسلا‌می ‌برقرار شود، اما اصلا‌ کسی گوش نمی‌دهد. نه اینکه نخواهند، آن‌قدر مشغله کاری دارند و مجال فکر کردن و اندیشیدن برایشان فوق‌العاده کم است که نمی‌شود. به هر حال دلشان نمی‌خواهد بکنند یا نشده است. این است که به شما اطمینان خاطر می‌دهم که من برای خودم نمی‌خواهم کاری انجام دهم ولی برای هنر مملکتم می‌خواهم کاری بکنم. به شما صراحتا عرض می‌کنم که اگر اوضاع به این منوال پیش برود هنر ایران در آینده چنان به ابتذال کشیده خواهد شد که حدی نخواهد داشت. حالا‌ دیگر خودشان می‌دانند هر کاری می‌خواهند بکنند.
آدم فکر می‌کند شما برای خلق آثارتان از قلم‌موهای خاصی استفاده کرده‌اید و ابزار کارتان جادویی است.
نه قلم‌موهای معمولی است.
همان‌هایی که همه با آنها کار می‌کنند؟‌ 
بله همان‌ها است!
قلم‌گیری‌هاتان هم با آن قلم‌موهایکمیاب گربه است؟ از این دست سازهای اصفهانی؟
بله، با قلم‌موی گربه است. قلم‌موهایی هم در بازار آمده که خیلی روانند و اینجا هم فراوان است. قلم‌مو، رنگ و این چیزها اصلا‌ مساله نیست. در واقع همان آب کم جو تشنگی‌آور به دست تا بجوشد آب از بالا‌ و پست، است.کسی که می‌خواهد کار کند باید آنقدر آگاهی، دانش و در دستش توانایی داشته باشد که با هر چیزی بتواند به راحتی کار کند.
به نظرم یکی از شیرینی‌ها و چیزهای کیف‌آور در نقاشی ایرانی، کار با همین قلم‌موی گربه کذایی و این بازی با نازکی و ضخامت خطوط است که محک خوبی هم برای شناسایی سره از ناسره در این عالم است! لرزش دست آدم ناشی لو می‌رود.
بله، موسیقی رنگ و رقص خطوط می‌توانند تا بی‌نهایت تغییر شکل یافته و جنب و جوش خود را با توجه به تاثیرات نور و آفتاب مشرق‌زمین و با ظرافت خطوط و سایه روشن نمایان ‌کنند. آنجا که انحنای اشیا است و سایه‌روشن حرکت بیشتری دارد نقاش از خطوط ضخیم‌تر یاری می‌گیرد و آنجا که بازتاب نور در سطح مستقیم است خطوطی نازک‌تر به کار می‌آید و نیازمند قلم‌گیری محکم و بی‌لرزش است.
رسیدن به این قلم‌گیری پرصلا‌بت چقدر سخت بود؟
شروع‌اش مسلما خیلی سخت بود. همان‌طور که گفتم خیلی کار کردم. باید تمرین کرد. هنر حاصل مطالعه، تمرین، ممارست و نوعی ریاضت شیرین عاشقانه است که باید آن را تحمل کرد. راضی نبودن مهم است. من پانزده سال پیش تابلو فروخته‌ام، مثلا‌ در سوئیس بوده یا در یک کلکسیون انگلیسی بوده است. باور کنید به هزینه خودم تابلو برایم برمی‌گردد و من عیبش را رفع می‌کنم. کار هنری متعلق به زمان حال نیست. 300 سال و شاید تا بی‌نهایت و مدت‌های زیادی بماند، پس باید بی‌عیب باشد. این دقایقی که من صرف می‌کنم برای ترمیم و یا تصحیح کارم، زودگذر است اما آن چیزی که می‌ماند اثری است که در کارهایم به وجود می‌آید.
نقطه‌پرداز زدن هم خیلی کیف دارد!
این ظرافت و ریزه‌کاری این سبک نقاشی است و البته نقطه‌پردازی که برای زیبا ساختن اثر به کار می‌رود در مکاتب مختلف نقاشی مشرق‌زمین و ایران سابقه طولا‌نی دارد.
نقاشی ایرانی به طبیعت ربط دارد یا بی‌ربط است؟
نقاش ایرانی بیش از آنکه به طبیعت وابسته باشد دلبسته گسترش اندیشه است که بی‌نهایت خیال را به حالتی دلپذیر شکل می‌دهد.
حیف‌ترین اثر هنری ایران که به یغما رفته کدام است؟
کار خیلی خوبی اینجا انجام شد که فوق‌العاده عالی بود و من آن را تحسین می‌کنم.کاری که آقایان مهندس حجت و دکتر حبیبی اقدام کردند، برگرداندن شاهنامه شاه طهماسبی که به هیچ زبانی نمی‌شود سپاسگزاری کرد. خیلی‌خیلی کار بزرگ و شایسته‌ای کردند.
قدیمی‌ترین نقاشی ایرانی که خودتان در موزه‌های دنیا دیدید کدام بود؟
در موزه‌هایی که دیده ام از قدیمی‌ترین نقاش‌ها و حتی از مانی کار هست. بعد از مانی هم هست و همین‌طور به تدریج جلو آمده است. ما دههزار سال سابقه هنری داریم. نقاشی ایرانی هنری نیست که از جایی به ایران صادر شده باشد. در خود ایران غارهای توابع لرستان غربی، نقاشی دیواره‌هایش دههزارسال قدمت دارد. در موزه لوورآثاری از پنجهزارسال پیش نقاشی ایران موجود است.
چه نقاش‌هایی در دنیا از نقاشی ایرانی یاد گرفته‌اند؟! و چرا خودمان یاد نگیریم؟
سزان، ماتیس و خیلی‌های دیگر. نقاشی ایرانی مثل سعدی و حافظ است که هنوز دنیا آن را نشناخته است. مولوی که به فارسی شعر گفته را می‌خواهند به خودشان نسبت بدهند. صدام ملعون کتابی چاپ کرده بود به نام عروبه العلماء العجم. در این کتاب تمام بزرگان ادب ایرانی، سعدی، حافظ، مولوی، خوارزمی‌، ابوعلی سینا و همه را گفته بود عرب هستند! اخیرا کتابی چاپ شده بود در لبنان که یک عربی آن را نوشته بود به نام نقوش هندسیه‌العربیه که کتاب قطوریست و متاسفانه به زبان‌های مختلف دنیا چاپ شده است و تمام نقوش کاشیکاری اصیل ایرانی را نوشته نقوش عربی. این کتاب را خریدم آوردم و به موزه آستان قدس رضوی بردم و به آقای مهندس عزیزیان که بسیار مرد علا‌قه‌مندی به هنر ایرانی هستند، گفتم جوابیه‌ای برای این کتاب بنویسید. نقوشی که از 700 سال پیش متعلق به ایران بوده و در کتاب‌های دنیا ثبت شده، اینها به خودشان منسوب می‌کنند. انواع و اقسام حیله‌ها و غارت‌های فرهنگی را می‌کنند تا ما را از آنچه داریم تهی کنند. متاسفانه خودمان هم کمک می‌کنیم فرهنگ هنری‌مان به این مصیبت دچار شود. من برای کتاب اخیرم که در ایتالیا چاپ شد چهارماه در فلورانس مطالعه می‌کردم.
آنجا زندگی کردم. گذارم به موزه‌ای جغرافیایی به نام ویچیو افتاد که در سال 1547 یا 1543 میلا‌دی ساخته شده است یعنی حدود چهارصد و سی – چهل سال پیش. رزومه اش را که می‌خواندم دیدم نوشته شده سازنده این بنا شاهزاده‌ای بوده که به مسائل جغرافیایی علا‌قه‌مند بوده است. چند سالن بزرگ بود که تمام دور تا دور و اطراف آن را در آن زمان نقشه جغرافیایی کشیده بودند. چون عاشق ایران هستم طبیعتا به قسمتی رفتم که مربوط به ایران بود دیدم خلیج فارس را نقاشی کرده و نوشته است پرشین‌گلف. بعد رفتم و نقشه کلی جغرافیایی را دیدم و دیدم که آنجا هم نوشته خلیج فارس. آمدم به آقای دکتر قاسمی ‌که سفیرکبیر و اتفاقا مردی شریف و ایران دوست است گفتم تو را به خدا هرچه زودتر تعدادی خبرنگار و روزنامه‌نگار بیاورید تا از این نقشه‌ها عکس و فیلم تهیه کنند و این سندیت تاریخی را ثبت کنند. ایشان هم فرستادند و اتفاقا در یک سالنامه‌ای هم چاپ کردند و بعد هم در اسناد وزارت خارجه آمد. این قدمت ایران است.
آنهایی که نسبت به هنر ایرانی بی‌نظر هستند این توجه را به هنر ایران دارند. حالا‌ آیا هموطنان ما یا آنهایی که در راس کار هستند واقعا این کار را می‌کنند؟ هنرمندانی هستند که نقاشی ایرانی کار می‌کنند یا نقش قالی خوب کار می‌کنند و اغلب خیلی سفارش دارند و مجال اینکه به این مقولا‌ت توجه کنند برایشان نیست. حالا‌ آن دوست عزیز که گفتند به نقاشی نو توجه نمی‌شود، باید خیلی در این مورد تامل کرد.
شاید یکی از علت‌های آن مقوله‌ای که گفتید این باشد که بیشترین تحقیق را روی آثار نقاشی‌های ایرانی، غربی‌ها انجام داده‌اند و ما رفرنس ایرانی کمتر داریم و در واقع کاری نکرده‌ایم!
بله، غربی‌ها تحقیق کرده‌اند وما رفرنس کمتری داریم و جای تاسف است. ولی ایران خودش منبع است. همین مساجدی که هستند، کاشیکاری‌ها و همین نقوش بهترین و ارزشمندترین جایی است که می‌شود تحقیق کرد.
آثار جدیدتان کدامند؟
آثار جدیدی که اخیرا اینجا آورده‌ام ابراهیم است که دیدید. آن را به آستان قدس رضوی موزه حضرت رضا(ع) تقدیم کردم. کاری هم ساخته‌ام به نام توفان مقدس که مربوط به حضرت مسیح(ع) است. کار غدیرخم را ساخته‌ام و تابلوهای زیاد دیگر.
(منبع: روزنامه اعتماد ملی)

برترین‌ها