تحلیل داستان و نمایشنامه
تأملی در داستان آبشوران نوشتۀ علی اشرف درویشیان
تأملی در داستان آبشوران نوشتۀ علی اشرف درویشیان
“آبشوران” یا به زبان محلی “آشورا” نام رودی است در کرمانشاه که از دو شاخه، یکی از سراب قنبر و شاخه دیگر اسلام آباد غرب سرچشمه گرفته و به سمت کرمانشاه آمده است تا مایه آبادانی این دیار باشد. دو شاخه سرچشمه این رودخانه در کرمانشاه یکی شده و از جنوب تا شمال آن گسترش یافته و در مجموع تبدیل به رودخانه ای به نام رودخانه آبشوران در شهر کرمانشاه شده است که در نزدیکی کمربندی شرقی کرمانشاه و موازی با کمربندی شرقی وارد رودخانه قره سو در کرمانشاه می شود (به نقل از خبرگزاری مهر).
– آبشوران که وجه تسمیه اش در بالا گفته شد مجموع 12 داستان به هم پیوسته است از خانواده ای که در پایین دست این رود زندگی می کند و بیغوله نشین شهر کرمانشاه است. ناقل داستان ها علی اشرفِ جوان است در سنینی کمتر از حد دبیرستان. داستان اول با عنوان خانه ی ما موقعیت اجتماعی، جغرافیایی و حال و اوضاع این خانواده را حکایت می کند.
“آشورا جای مردن سگ های پیر بود. جای عشق بازی مرغابی ها بود. جای پرت کردن بچه گربه هایی بود که خواب را به مردم حرام کرده بودند. آشورا جای بازی ما بود.”
“سیل می آمد، آشورا پر می شد و آب از مستراح ها فواره و از بالا می زد. حیاط را پر می کرد. چاه را پر می کرد. چوب های پوسیده و کاه ها و دسته گل های پلاسیده ی بالای شهری ها را روی دستش می گرفت و می آورد تو اتاق ما و به ما تقدیم می کرد. فقط زبان نداشت که سلام کند.”
داستان های بعدی نیز حکایت هایی از خانواده ی علی اشرف درویشیان است و دست و پنجه نرم کردن فرزندان و پدر و مادر با فقر و بهتر بگویم فلاکت و بدبختی. اشرف دارای دو برادر است که در حین داستان ها یک خواهر و در انتها یک برادر هم به خانواده اضافه می شود. ننه یا مادر بچه ها شخصی دلسوز است که شب و روز کار می کند و تمام غم و غصه ی بزرگ کردن بچه ها پای اوست. یک تنه و علی رغم مخالفت پدر و اطرافیان بچه ها را به مدرسه می فرستد تا با سواد شوند.
“از مدرسه که می آمدیم، آهسته در حالی که کتاب هامان را پشت سر پنهان می کردیم از گوشه ی در به اتاق می خزیدیم. سرایدار بدش می آمد که درس می خواندیم . یک روز کتاب اکبر را پاره کرد و به بابام گفت: کتاب بچه هات را کافر می کنه. بابا می خواست نگذارد ما به مدرسه برویم. اما ننه گریه و زاری کرد و به بابام گفت: من خودم کلفتی می کنم تا اینا درس بخوانن . . . “
پدر عموماً بی کار است و با بی رحمی با اعضای خانواده رفتار می کند.
“بابا بیکار بود، کرایه ی چند ماه را نداده بود. شب ها تا دیروقت توی کوچه ها پرسه می زد تا سرایدار بخوابد. آنوقت مثل آفتابه دزدها آهسته از لای در می سرید و از پله ها بالا می آمد. جواب سلاممان را نمی داد. هیچ نمی خورد. می خوابید و صبح که بلند می شدیم، او را نمی دیدیم.”
– بیشتر داستان های مجموعه ی آبشوران، اتفاقاتی است که در عالم شیطنت های بچگی میان برادران رخ می دهد و به نوعی توسط دیگران سرکوب شده و احساس همدردی و تاسف خواننده را به بار می آورد. دو ماهی در نقلدان، بیالون، ماهی ها و غازها، باغچه ی کوچک و بِی از این جمله اند. با خواندن این داستان ها وضعیت فلاکت بار این خانواده به عینه و در خلال قصه هایی واقعی به تصویر کشیده می شود.
– “راستی کی بزرگ میشیم؟
می گفتم
– آدم باید چیز زیاد بخوره تا زود بزرگ بشه.
اکبر با ناامیدی می گفت
– پس ما هیچوقت بزرگ نمیشیم. ای داد و بیداد.”
آنچه در این داستان ها به چشم می خورد یا بهتر بگویم توی چشم می زند آن است که مردم آن دوران بیشتر از آن که درگیر فقر و فلاکت باشند دچار جهل و بی خبری اند. فقر می تواند انسان ساز باشد اما جهل حتما انسان سوز است. در داستان ها نمونه های مختلفی از جهالت اعتقادی و ظلم به زنان مشاهده می گردد:
“تابستان بود، روی پشت بام می خوابیدیم. عمو بزرگه هم تازه عروسش را به پشت بام آورده بود. روی پشت بام، تخت چوبی شق و شیری با پشه بند زده بود. دو روز و دو شب فقط. روز سوم چون زنش لباسش را با صابون شسته بود، بدون کتک کاری با اوقات تلخی طلاقش داد: لباس ها را باید با چوبک بشوری. من صابون و از این قرتی بازی ها لازم ندارم.”
– “بیا ااالوووون !!!
عمو پیره خواست بیرونش بیاورد ولی پشیمان شد شاید فکر کرد که دستش نجس می شود . . . عمو پیره گفت: بیچاره شدیم فرشته ها همه از دور بالابان فرار کردند. بابا گفت: نانمان برید. دایی موسی گفت: خودمان شدیم اسباب بدبختی خودمان. بی بی گفت: مورچه خودش خاک میکنه تو سر خودش. الان خانه مان پر از جن شده.”
– داستان های آبشوران در فضای قبل از انقلاب نوشته شده در دهه ی 1350. درون مایه های اعتراض سیاسی-اجتماعی را هم می توان در آن ها مشاهده کرد. داستان صلح که آخرین داستان این مجموعه است نمونه ی بارز این مسئله می تواند باشد. همچنین فراز زیر در داستان “ننه جان چه شده”:
“جیغ های دلخراش اصغر همیشه در گوشم خواهد بود (اصغر نوزادی است که تازه به دنیا آمده). این جیغ ها تا ابد مرا بیدار نگه خواهد داشت و مرا بر ضد آنکه همیشه خرجیش آماده است، آنکه شکمش مثل زالو پر است و کاری نمی کند که همه خرجی داشته باشند، خواهد شوراند. بر ضد آنکه گوشش کر است و جیغ های اصغر را نمی شوند، ناله های ننه را نمی شنود. و بر ضد آنکه نفهمید و ندانست و نخواست بداند که چرا همیشه زیر چشم ننه ام از درد کبود بود، همیشه گیسویش شانه نزده و آشفته و پر درد و همیشه گرسنه بود تا ما نیم سیر باشیم.”
– علی اشرف درویشیان را در ادبیات ایران می توان با “مو یان” در ادبیات چین یا بهتر بگویم ادبیات جهان مقایسه کرد (مو یان به خاطر داستان ها یا به قول خودش قصه گویی هایش برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات شده است. داستان های هر دو بی شیله و پیله و برخواسته از واقعیت تجربه شده ی نویسنده هاست (هرچند که واقعیت های مو یان به دلیل جنس قصه های فولکلور چینی رنگ خیال هم می گیرد اما روایتش در بستری واقعی شکل می گیرد). هر دو تجربه هایی تلخ از فقر و جهالت را پشت سر گذاشته اند و حال آن تجربه های واقعی بستری شده است برای خلق موقعیت های داستانی. زبان هر دو ساده، بی تکلف و عاری از بازی های کلامی است. آن چه در داستان های این دو اهمیت دارد نقل حکایت های رخ داده از واقعیت زندگی صعب و سخت آن هاست.
شش- یکی دیگر و به نظر من مهم ترین کارکرد این نوع داستان ها و به طور کلی تر بگویم این نوع ادبیات، بهره گیری از آن برای دستیابی به فرهنگ و آداب و رسوم تاریخی یک قوم از لحاظ زمانی و جغرافیایی است که دانستن آن و به دست آوردن سیر تحولات فکری فرهنگی می تواند کمک های بسیاری به تحلیل های جامعه شناختی و تاریخی بکند. فکر می کنم ارزش این گونه متن ها اگر همچین متن هایی از زمان های دورتر تاریخی وجود داشته باشد از ارزش کتاب های اصطلاحا تاریخی بسیار بیشتر است. بیشتر تاریخ نویسان گذشته ی ما (تا زمانی که با متدهای غربی آشنا شویم) تنها تاریخ سلاطین و جنگ ها را جزو تاریخ به حساب می آوردند غافل از این که سیر تحولات فرهنگی و رسومی و اعتقادی توده ی مردم از نظر مورخ امروزی شاید بسی مهم تر باشد.
– الان که خبرگزاری های را بررسی می کنم با این تیترها مواجه می شوم:
رودخانه آبشوران کرمانشاه، بستر فاضلاب و آبهای سطحی-ایسنا- 12 مهر 1391
دغدغه ناتمام آبشوران کرمانشاه/ پروژه ای که 14 ساله شد-مهر-28 مرداد 1392
توقف یک پروژه پشت حصار بیپولی/ آبشوران کرمانشاه ۱۶ ساله شد- مهر- 16 خرداد 1394
آهنگ ساماندهی “آبشوران” بهناچارکنداست-اخبار مرکز کرمانشاه- 14 بهمن 1394
و این روند همچنان ادامه دارد، وضعیت این منطقه همچنان نابسامان بوده و محل دفن انواع زباله است. مطمئنا علی اشرف های دیگری هم هنوز در این منطقه زندگی می کنند . . .
(منبع: پکپا)
مطالب دیگر
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند