روانشناسی_روانکاوی
دکتر «نسرین شکیبی ممتاز»: «اسطورۀ تولد قهرمان»
چکیده
تحلیل روانکاوانه و اسطوره شناسانه خویشکاریهای قهرمانان در داستانها بیانگر حقایق تازه ای درباره ی نهاد بشر و علایق و آرزوهای وی است. نخستین مرحله ی اغلب داستانها، فرایند تولد قهرمان است. اتو رانک (شاگرد فروید) در دو کتاب«اسطوره ی تولد قهرمان» و «جراحت تولد» بیش از هر کسی به مقوله ی نحوه ی تولد قهرمان و ابعاد گسترده ی اسطوره ای آن پرداخته و برای اثبات اندیشه های خود از بیش از سی داستان اسطوره ای با تمرکز بر قهرمانان مشابه که همگی دارای چشم اندازهای اساطیری مشترکی نیز هستند، سود برده است. تولد قهرمان در باورهای اسطورهای، و با توجه به آرای «میرچا الیاده» و «جوزف کمپبل» تولدی نمادین از بطن زمین است که بر میل بشر برای بازگشت دوباره به «زهدان نخستین» صحه مینهد و آرزوی اتحاد او با «مادر اعظم» را محقق می سازد. مسأله ی این پژوهش تحلیل روانشناسانه و اسطوره شناسانه ی تولد قهرمان در داستانهای اساطیری و مقایسه ی آن با روایتهای عامیانه با تکیه بر آرای فروید و شاگردش اتو رانک و همچنین نظریه های اسطورهشناسانه ی راگلن، یونگ و الیاده است. روش این پژوهش تحلیلی تطبیقی است و حوزه ی مورد مطالعه دستهای از داستانهای اسطوره ای یونانی و ایرانی و همچنین گزیده ای از قصه های عامیانه میباشد. در کنار تحلیلهای اسطورهای و روانشناسانه، بررسی نمادشناسانه ی “سبد” در روایتهای تولد مطالعه جانبی دیگر این پژوهش است. با توجه به چنین نگرشی میتوان درونمایهی اصلی و پیرنگ بنیادین بسیاری از داستانها و روایتهای اسطوره ای را بازگشت نمادین کودک به طرق مختلف به زادگاه اولیه ی خود قلمداد کرد که از ویژگیهای مابعدالطبیعی بسیاری بهره می برد.
واژگان کلیدی: اسطوره. روانکاوی. قهرمان. اسطوره ی تولد قهرمان. اتو رانک.
مقدمه
در اسطوره، حماسه و افسانههای ملل، قهرمان چهره ای شناخته شده و مشهور است که یا خود خداست، یا برکردهی خدایان است و در مواردی نیز حاصل آمیزش یکی از ایزدان و ایزد بانوان یا شاه و ملکهای خاص به شمار میرود. بدیهی است که شخصیتی اینچنین که در حوزهی عملکرد اسطوره، قهرمان نام دارد، با ویژگیهایی خاص و در موقعیتی منحصر به فرد، تولدی پیدا میکند که اغلب اسطورهای بوده و بار سنگینی از نمادهای اساطیری و کهن نمونهای را به دوش میکشد. بدین ترتیب تعداد زیادی از شخصیتهای اسطورهای یا قهرمانان اساطیری، با الگوهای تکرار شوندهی تولد به دنیا میآیند. با نگاهی به این الگوها و بررسی موقعیتهای سمبلیک و مشترک میان آنها میتوان به این نتیجهی کلی رسید که همواره یک خدا و الهه، شاه و ملکه و یا والدینی با سطح برتری از نظر نژاد و موقعیت اجتماعی برای بهدنیا آوردن کودکی انتخاب میشوند که در جهت تبیین اهداف اسطوره، تولدی از پیش تعیین شده و الگومند دارد. در این راستا یک خواب معنادار یا یک پیشگویی تعیینکننده سرنوشت جنین را به سمتی سوق میدهد که چشم اندازهای اسطوره خواهان آن است. معنای این خواب و تفسیر این پیشگویی احساس خطری در پدر یا پدر بزرگ تولید میکند که در آن تهدید به مرگ و اضمحلال قدرت وجود دارد. از این رو برای جلوگیری از وقوع فاجعهای که در خواب دیده شده است، کودک بطور پنهانی به دنیا میآید و توسط مادر به آب یا کوه سپرده میشود و بدین ترتیب مجالی برای تحقق آرمانهای اسطوره میسر میگردد. او توسط حیوانات یا مردمی فقیر نجات مییابد، پرورش پیدا میکند و پس از آگاهی ازهویت اصلی خود، در فرایندی نظاممند نزد خانواده اش بازمیگردد. در موارد متعددی نیز از پدر یا پدربزرگ انتقام میگیرد و به جایگاهی که در خور وی است، دست مییابد.
توجه به این نکته ضروری است که تمامی قهرمانان اسطورهای در چارچوب الگویی که بدان عمل میکنند، در کودکی با جدایی ناگزیراز پدر و مادر خود مواجه میشوند؛ زیرا این قهرمانان آنچنانکه «جوزف کمپبل»[1] در کتاب «قهرمان هزار چهره»[2] نشان میدهد، از بدو تولد در درون خویش دارای نیروی خود به خود خلاقِ جهان طبیعی هستند. در حقیقت از لحظه ی تولد قهرمان و یا از لحظهای که او در زهدان مادر جای میگیرد، نیروهای شگفت و خارقالعاده به او عطا میشود و کل زندگی او به صورت نمایشی با شکوه از معجزات تصویر میشود که نقطهی اوجش ماجرای بزرگ و مرکزی آن است.(کمپبل، 1389: 324) کمپبل با این تمهید بر آن است که قهرمان از پیش، تعیین میشود و در راستای آن قهرمانی عملی غیر اکتسابی قلمداد میگردد.(همان) با توجه به آنچه گذشت میتوان اذعان کرد که به حقیقت پیوستن چنین تولدی، باعث میشود که قهرمان از مسیر سنت خانوادگی خویش خارج شده و با تکیه بر نیروهای ذاتی و درونی خود قدم در راهی نو بگذارد؛ لذا تربیت او، خارج از سنت خانواده صورت میگیرد و بر اساس اصول قهرمانی که در ذات او موجود است، پرورش می یابد. او از آنجا که به قلمرو خدایان نزدیک است نیازی به راهنماییهای پدر ندارد و حتی در مواردی به وسیله ی والدینی فرودست بزرگ میشود. مطابق با نمونههای جامع افسانه یکی از دو خانوادهای که در زندگی کودک نقش مهمی بر عهده دارند، خانوادهی اشرافی و سلطنتی است. خانوادهی دوم که او را نگهداری و سرپرستی میکند، بر حسب اوضاع و شرایط تفسیر، خانوادهی کوچک یا مستمند به شمار میرود. لازم به ذکر است که از منظر روانکاوی و با توجه به آنچه فروید بدان باور دارد، این دو خانواده یکی هستند که به مقتضای اسطوره یکی اشرافی و دیگری فرودست میباشد.(فروید، 1348: 8)
تولد قهرمان از منظر روانکاوی
اسطوره ها در کلیت خود دارای چنان تنوعی هستند که نمیتوان به سادگی میان آنان پیرنگ مشترکی یافت. اسطوره های قهرمانی نیز از این اصل مستثنی نیستند اما نسبت به سایر فراورده های اسطورهای از وجوه مشابه بیشتری برخوردارند. در تمامی اسطوره ها رابطه ی قهرمان با والدین خود رابطه ای اصلاح ناپذیر است. یافتن دلیلی برای این مسأله کار چندان دشواری نیست زیرا وی بر اساس طبیعت قهرمانانه ی خود عمل میکند. این کودکان آنچنان که روانکاوان اذعان دارند، با چنین موقعیتهایی در معرض اندوه و عقده یا حسادت و بهتان دیگران قرار میگیرند. بسیاری از چالش ها آنجا به وجود می آید که ما بر آن میشویم تا بدانیم دلالیلی که یک قهرمان را به جدایی از والدین خود وادار میکند، چیست.( Rank, 2011:62)
«زیگموند فروید» با همطراز دانستن اسطوره ها و رویاها به بررسی اسطوره های زیادی میپردازد اما تحلیل اصلی خود از مهمترین اسطوره، یعنی اسطوره ی ادیپوس را به نحو فراخوری در کتاب «تفسیر رویاها»[3] مطرح مینماید. او در این کتاب ارتباط قصه ی ادیپوس را با دو خوابی که در مورد مرگ پدر و ازدواج با مادر دیده میشود، تفسیر و تأویل میکند. به نظر فروید اگر ادیپوس شهریار، خواننده ی مدرن را کمتر از خواننده ی یونانی آن زمان تحت تأثیر قرار نمیدهد، تنها به این دلیل است که تأثیر تراژدی یونانی را نباید در تضاد میان تقدیر و اراده ی آزاد آدمی بلکه باید در طبیعت خاص او جست و جو کرد که در آن، این تضاد متبلور میشود.(فروید، 1385: 281) او بر آن است که بایستی در درون ما ندایی نهانی وجود داشته باشد که آماده است تا نیروی قهار تقدیر را در ادیپوس تشخیص دهد. این قهرمان که پدرش لائوس[4] را کشت و با مادرش یوکاست[5] ازدواج کرد، تحقق آرزوهای کودکی ما را به ما نشان میدهد. ولی ما که خوشبخت تر از او هستیم، در این میان موفق شده ایم تا آنجا که دچار روانپریشی نشده باشیم، انگیزه های جنسی مان را از مادر جدا و حسادتمان را نسبت به پدر فراموش کنیم. (همان)
داستان ادیپوس در سطح ظاهر یا آشکار، داستان قهرمانی را روایت میکند که بیهوده میکوشد تا از تقدیری که بر او تحمیل شده است، بگریزد. اما در سطح پنهان، ادیپوس همان چیزی را میخواهد که در سطح آشکار تلاش میکند بیش از همه از آن احتراز جوید. او میخواهد عقده ی ادیپش را تجربه کند. سطح آشکار و ظاهری اسطوره، سطح پنهان یا همان معنای نمادین آن را مخفی میسازد. او در سطح آشکار، قربانی بیگناه تقدیر و در سطح پنهان، یک جنایتکار است. این اسطوره، اگر درست فهمیده شود، ناکامی ادیپوس در گریختن از تقدیر محتوم را ترسیم نمیکند، بلکه کامیابی او در ارضای دست نیافتنی ترین غرایزش را به تصویر میکشد.[6]
«ادوارد تایلور»[7] از جمله کسانی است که اگرچه به اسطوره های خدایان توجهی ندارد اما تمام توجه خود را به اساطیر قهرمانی معطوف کرده است. او بر آن است که در تعداد قابل توجهی از اسطوره های قهرمانی، قهرمان متولد میشود و با کمک انسانها و حیوانات دیگر نجات و پرورش می یابد و در نهایت به یک قهرمان ملی تبدیل میشود. تایلور در «فرهنگ بدوی»[8] بر آن بود تا با این کار به الگوهای مشترکی در مورد قهرمانان مختلف دست یابد و نظریه ی خود را پیرامون خاستگاه، کارکرد و موضوع اسطوره ها روشن سازد. او همواره به یکسان بودن این الگو توسل میجوید تا ادعا کند که مبدأ، کارکرد یا موضوع اسطوره های قهرمان هر چه که باشد، باید لزوماً در تمام اسطوره های قهرمانان یکی باشد تا یکنواختی را در پیرنگ توجیه نماید. به زعم او چنانچه اسطوره های مشابه از نواحی مختلف را در نظر بگیریم و آنها را در گروه های بزرگتری برای مقایسه کردن قرار دهیم، در این صورت در اسطوره ها نشانه های عملکرد فرایندهای تخیل را مییابیم که همراه با نظم آشکار قانون ذهنی تکرار میگردد.Taylor, 1871, vol1: 282) )
خاستگاه اسطوره از نظر تایلور از قوه ی خیال سر بر می آورد و این منشأ همان چیزی است که «اتو رانک»[9]، روان پزشک مشهور اتریشی، در کتاب «اسطوره ی تولد قهرمان»[10] نیز به آن اشاره میکند. به زعم او اسطوره ها ساختارهایی از قوه ی ذهنی و تخیلات انسانی هستند که در برخی موارد بر اساس برخی دلایل آسمانی پیش بینی شده اند و محتمل است که در مراحل بعدی به شکل جسمهای آسمانی ـ با پدیده های مبهم شان ـ در آمده باشند.Rank, 2011:8) ( او در مورد قهرمان و مسأله ی تولدش با توجه به دو موضع فرویدی و پسافرویدی خود، دو نظریه دارد که آنها را در دو کتاب «اسطوره ی تولد قهرمان» و «جراحت تولد»[11] بیان مینماید. او در دوره ی نخست از تفکرات روانکاوانه ی خود به تحلیل اسطوره ها در سنت فروید میپردازد و به تأسی از او اسطوره ها را معادل رویاها قلمداد میکند؛ لذا رویاها و اسطوره ها را آرزوهای سرکوبشده ی ادیپی میداند که به نحو نمادین و پنهانی ارضا شده اند. او در اسطوره ی تولد قهرمان، اسطوره های بیشتری را بررسی میکند و با جزئیات بیشتری به تحلیل آنها میپردازد.
قهرمانگرایی [12] نزد رانک به پیروی از فروید به نیمه ی نخست زندگی که شامل تولد، کودکی، نوجوانی و اوایل بزرگسالی است، محدود میباشد. از این رو در تفکر او، تولد و بقا به کارهای بزرگ قهرمانی تبدیل میشود و الگوی او که در مورد بیش از سی قهرمان اسطورهای است، در این مرحله رُخ میدهد. او در این کتاب همچون تایلور بر آن است که معمولا قهرمانان از والدینی برجسته متولد میشوند و در مواردی نیز شاهزاده هستند. به وجود آمدن آنان با مشکلات بسیاری همچون خویشتنداری والدین، نازایی آنها یا وجود موانع و محدودیت هایی در آمیزش شان وجود دارد. در دوران بارداری هشدارهایی مبنی بر احتیاط در برابر تولد این کودک در قالب خواب یا پیشگویی دیده میشود. گاهی خطراتی پدر یا نماینده ی او را تهدید میکند. این کودک در موارد مکرر در حالیکه درون یک سبد یا جعبه تعبیه میگردد، به آب سپرده میشود. گاهی به وسیله ی حیوانات نجات می یابد و گاهی نیز از طریق والدینی فرودست و از طبقات پایینتر (مانند چوپانها) پرورش می یابد. در مواردی حیوانی ماده یا زنی گمنام به آنها شیر میدهد. او پس از آنکه بزرگ میشود، به شیوه های مختلفی والدین نامدار خود را پیدا میکند و از یک سو از پدرش انتقام میگیرد و از دیگر سو از اصل داستان آگاه گردیده و به افتخارات و موقعیتهای بینظیری دست می یابد. (Rank, 2011:61)
آرای رانک در این دوره، پدر محور است و با مرکزیت عقده ی ادیپ تبیین میگردد. او مانند فروید بر آن است که قهرمان در سطح ظاهری یا آگاهانه شخصیتی مانند ادیپ دارد زیرا با طی کردن الگویی که او ارائه میدهد، به تاج و تخت سلطنت میرسد. اما در سطح نمادین یا ناآگاهانه قهرمانی قهرمان به دلیل آن نیست که او برای رسیدن به تاج و تخت با شهامت تلاش میکند بلکه علت قهرمانی او در جسارت کشتن پدر است. عمل کشتن قطعاً آگاهانه رُخ میدهد، اما انگیزه ی آن انتقام نیست، بلکه بر عقیم کردن جنسی تأکید دارد. او انگیزه ی اصلی بیزاری پسر از پدر یا دو برادر را از هم در رقابت بر سر جلب کردن توجه مهرآمیز مادر و عشق به او میداند.(همان : 66)
رانک در مرحله ی دوم از تفکرات روانکاونه ی خود به بیان آرایی میپردازد که اندیشه های پسافرویدی او را نمایان میسازد. فروید فعل تولد را نخستین تجربه ی اضطراب و تشویش میدانست در حالیکه رانک هرگز تولد را منشأ اصلی یا تنها منشأ اضطراب و روان پریشی قلمداد نمیکند. او همواره از فرع دانستن عقده ی ادیپ ـ که ضرورتاً پدر محور است ـ بر ضربه ی روحی تولد ـ که ضرورتاً مادر محور است ـ اجتناب میورزید.(سگال، 1389: 172) در این مرحله رانک از آرای فروید فاصله گرفته و مادر در مرکز اندیشه هایش قرار میگیرد. به زعم او اضطراب جنین به هنگام تولد، منشأ تمامی اضطرابهای بعدی اوست. نزاع با پدر بر سر این درمیگیرد که پدر مانع از آن میشود که پسر بتواند به زهدان مادر بازگردد و نه به این دلیل که پدر تمایلات ادیپی پسر را سد میکند. او در کتاب جراحت تولد، به نحو نظاممندی زندگی انسان را چنان تفسیر میکند تا با ضربه ی روحی تولد سازگار گردد.
«کارل گوستاو یونگ»[13] نیز مانند فروید اسطوره ها را هم ردیف با رویاها میداند اما برخلاف او و رانک قهرمانی را به نیمه ی نخست زندگی محدود نمیسازد. غایت نیمه ی دوم زندگی که تنها نزد یونگ موضوعیت دارد، آگاهی[14] از ناخودآگاه[15] است. او هدف از این کار را گسلاندن پیوند با عالم خارج نمیداند بلکه از دیدگاه او، هدف کماکان بازگشت به عالم خارج است. وضعیت آرمانی انسان همانا برقراری تعادل میان آگاهی عالم خارج و آگاهی امر ناخودآگاه است. او هدف نیم هی دوم زندگی را تکمیل دستاوردهای نیمه ی نخست زندگی میداند.(سگال، 1389: 175) به نظر یونگ آدمی باید به ناخودآگاهی بازگردد که پیوسته خود را از آن جدا کرده است. فروید و رانک بر این عقیده بودند که قهرمانی متضمن پیوندهایی با والدین و غرایز است اما از نظر یونگ این مقوله نسبتی با ناخودآگاه دارد. فروید ناخودآگاه را محصول سرکوبی غرایز میداند اما یونگ قدمی فراتر نهاده و بر آن است که ناخودآگاه بیش از آنکه ساخته ی ما باشد، موروثی است و چیزی بیش از غرایز سرکوب شده را در بر میگیرد.
مقوله ی تولد قهرمان در آرای یونگ نسبت به نظریه های فروید و رانک کمتر مطرح شده است زیرا او با تعریف قهرمان و چارچوب اعمال قهرمانی در فرایندی موسوم به «فرایند فردانیت»[16] بیشتر به مسأله ی «تولد دوباره»[17] که پس از گذراندن مراحلی خاص به دست میآید، توجه دارد. از نظر او قهرمان تولدی معجزه آسا و ساده دارد و قدرت فوق العادهای از خود نشان میدهد که باعث ترقی او در جامعه می گردد. او در حالیکه دارای خطاهای انسانی مانند غرور است، با بدی ها می جنگد و سرانجام از طریق نوعی خیانت میمیرد. (اسنودن، 1389، 104)
«لرد راگلن»[18] در ارائه ی نظریه اش پیرامون قهرمان و اعمال قهرمانی به اسطوره ی مناسک گرای «فریزر» توجه خاص دارد. فریزر با متمرکز شدن بر جایگاه خدایان شهید شونده ی نباتی، بر مرگ آنان و تولد دوباره شان تأکید میکند. اگرچه او در خصوص رُخ دادن این امر تبیینی ارائه نمیکند اما بر آن است که در باور انسانهای باستانی و بدوی، حاصلخیزی زمین منوط به باروری پادشاهی است که در او خدای نباتی سکنی دارد.(فریزر، 317: 1387) از این رو کشتن پادشاه و ریخته شدن خون او بر زمین مقدمه ای برای حاصلخیزی طبیعت فراهم می آورد. همانطور که در «دایره المعارف دین»[19] نیز آمده است، راگلن به تبع فریزر به ارتباط اسطوره، مناسک و آیین توجه دارد و بر آن است که اسطوره ها الگویی برای آیین ها ارائه می دهند.Segal,1998: 193) ( او با تمرکز بر روایت دوم اسطوره مناسک گرای او، از الگوی او در مورد اسطوره های قهرمانی استفاده میکند. فریزر پادشاه را با خدای نباتات یکی میگیرد و راگلن او را همان قهرمان تلقی میکند. از نظر فریزر ممکن است که میل و رغبت پادشاه برای مُردن به خاطر مردمان قومش، اقدامی قهرمانانه باشد اما راگلن این عمل را کاملاً قهرمانانه دانسته و پادشاه را به عنوان یک قهرمان تعریف مینماید. به نظر فریزر اجرای مناسک نه اسطوره ی مرگ و تولد دوباره ی یک خدا بود بلکه صرف انتقال روح خدا از یک پادشاه به پادشاه دیگر است. راگلن نقطه ی مرکزی اسطوره ی قهرمان را نه در به دست آوردن تاج و تخت، بلکه در از دست دادن آن می بیند.
راگلن قهرمان اسطوره را با خدای مناسک یکی میداند. نخست اینکه پادشاه قهرمان را به خدا متصل میسازد؛ قهرمانان، پادشاهان هستند و پادشاهان، خدایان اند. دوم آنکه بسیاری از حوادث در زندگی قهرمان فرا انسانی است. به زعم او درست است که قهرمان باید بمیرد اما مرگ او معجزه ای شبه خدایی را تحقق میبخشد که همان رویش دوباره ی نباتات است. سوم اینکه در اسطوره و مناسک، عزل یک پادشاه بقای افراد آن قوم را تضمین میکند که در غیر این صورت از گرسنگی میمیرند؛ لذا هم در اسطوره و هم در مناسک، پادشاه در نقش یک ناجی عمل میکند. بطور کلی می توان گفت راگلن برای اسطوره ی قهرمان الگویی بیست و دو مرحله ای تنظیم میکند و آن را در خصوص بیست و یک اسطوره ی مشهور به کار میبرد.
با توجه به آنچه گذشت، میتوان به این نتیجه رسید که اتو رانک بیش از دیگران به مسأله ی تولد قهرمان و تأثیر آن بر اعمال قهرمانی اشاره دارد. به زعم او تولد یک ضربه ی عمیق بر جنین است و او را از منظر فیزیولوژیکی و روانی سخت تحت تأثیر قرار میدهد. او اضطراب سخت لحظه ی تولد را منشأ تمام اضطراب هایی میداند که در مراحل بعدی زندگی کودک رُخ مینمایند.(بلوم، 1352: 56) نزد فروید اعمال قهرمانی بر چگونگی تولد غالب است و یونگ نیز تولد قهرمان را تولدی ساده و طبیعی قلمداد میکند زیرا در آرای او اعمال قهرمانی در دوره ی بلوغ و پس از آن است که اهمیت مییابد. الگوی راگلن برخلاف الگوی تایلور و حتی برخلاف رانک و آنچنانکه بررسی خواهیم کرد، کمپبل کل زندگی قهرمان را پوشش میدهد. بدیهی است که او به مسألهی تولد توجه دارد اما آنگونه که مورد نظر رانک است، به بررسی آن نمیپردازد زیرا پیوسته به محوریت پیرنگ در الگویش اهمیت میدهد و معنای اسطوره های قهرمانی را در همین پیرنگ پنهان میبیند. اسطوره ـ مناسک گرایی او، صرفاً پیرنگ را طرحی برای مناسک نمیسازد بلکه مناسک را از دریچه ی پیرنگ تبیین مینماید.
تولد قهرمان از منظر اسطوره پژوهی
پژوهشگران اسطوره برآنند که درک ساختمان اسطوره مستلزم درک خاستگاههای اولیه ی آن یعنی قدرت ذهن و تخیل انسانی میباشد. این حقیقت به این نکته نیز اشاره دارد که قوه ی تخیل و نیروی ذهنی به صورتی گسترده و مهار ناپذیر در دوره ی کودکی فعال است. از این رو لازم است که پیشتر، زندگی خیالین کودک برای تسهیل در درک عقده ها، اسطوره ها و تخیلات هنری مورد مطالعه قرار گیرد. قوه ی تخیل به ندرت از دوره ی نوجوانی آغاز میشود، از سوی دیگر در این دوره، پیشرفت چشمگیری برای توضیح فعالیت های روانی پیچیده وجود دارد. (Rank, 2011:62) اسطوره ها عرصه ی مناسبی برای تولید و رشد نمادهایی ایجاد مینمایند که عمری به درازای تاریخ زندگی بشر در هستی دارند که یونگ از آنها به عنوان نمونه های نخستین یا کهن الگوها[20] یاد میکند. این پیش نمونه های ازلی همانگونه که یونگ معتقد است، محتویات ناخودآگاه جمعی انسان را تشکیل میدهند. قهرمان، تولد، تجدید تولد، مرگ و بسیاری دیگر از سنخ های باستانی، پروتوتایپ هایی هستند که در این قسمت از ضمیر بشر جای گرفته اند. بدیهی است که مقوله ی تولد قهرمان با چنین نگرشی، مفهومی نوین که لاجرم اسطوره ای نیز هست، مییابد و موقعیت معنایی ثانوی و ویژه ای پیدا میکند.
نمادپردازی آنچنانکه «جلال ستاری» در کتاب «اسطوره و رمز» اشاره میکند، به معنای نمایش چیزی است که توسط نماد، از تداعی معانی و پیوستگی تصورات و تصاویر ذهنی و احساسات منتج میگردد و از این لحاظ فرایند روان شناختی ویژهای است که همه ی فعالیتهای عقلانی و بخشی از زندگانی عاطفی انسان را در بر میگیرد.(ستاری، 1374، 14) رمزپردازی، الهام بخش همه ی تجلیات روانی آدمی است و به تمام شاخه های دانش انسان مربوط میشود. اندیشه که با تصاویر خیال و رمز، واقعیت و تحقق مییابد، از طریق نمادهایی متفاوت به دیگری منتقل میگردد. با توجه به چنین استنباطی از کیهان و نظام رمزوار هستی، حجم قابل توجهی از گزاره هایی به دست می آید که تنها با در نظر گرفتن یک رشته ی متصل و مرتبط از معانی سمبلیک محمل های معنایی پیدا میکنند.
در اینجا توجه به این نکته لازم است که تولد قهرمانان اساطیری و حماسی ایرانی آنگونه که در اسطوره های ملل دیده میشود، دارای وجوه اسطورهای و روانشناسانه نیست و بیشتر اعمال قهرمانی آنها در حوزه ی مطالعات روانشناسی قابل بررسی میباشد. به عنوان مثال میتوان به زاده شدن فراطبیعی «رستم» اشاره کرد که اگرچه با روندی متفاوت تولد مییابد اما در سرتاسر شاهنامه اعمال قهرمانی اوست که وقایع حماسی را پیش میبرد. از میان دیگر قهرمان محورین حماسه میتوان به «اسفندیار» اشاره کرد. حضور او در گزارش فردوسی و «یادگار زریران» از هنگامی دیده میشود که «گشتاسب» به جنگ با «ارجاسب تورانی» مشغول است. تولد «سیاوش» با ابهاماتی که از سوی مادر دارد، از این تمهیدات خالی نیست. از این رو پیدایش این قهرمان در الگوی قهرمانی رانک نگنجیده و بیشتر به آرای کمپبل در کتاب قهرمان هزار چهره نزدیک است. کمپبل مانند یونگ قهرمانی را متعلق به نیمه ی دوم زندگی میداند و مانند او بر آن است که قهرمانی که در جست وجوی حقیقت وجودی خویش است، الزامی در بازگشت به آن بخش از ناخودآگاهی دارد که از آن جدا افتاده است.(کمپبل، 1389: 324) با توجه به نامعلوم بودن چگونگی تولد اسفندیار در شاهنامه میتوان به پیروی از یونگ و کمپبل سیر قهرمانی او را به نیمهی دوم زندگی و دوران بلوغ نسبت داد. «فریدون»، «زال» و «داراب» در شاهنامه و متون اساطیری و همچنین «زرتشت» در متنهای اوستایی، آنگونه که رانک نیز در اثر مشهور خود اشاره میکند دارای تولدهایی خاص هستند که در موارد زیادی به تولد قهرمانان در الگوهای اسطورهای مشابهت دارد.
از آنجا که در فرهنگ ایرانی و در بسیاری از قصه های پریان، داستانهای عامیانه و روایتهای شفاهی نیز شاخصه ها و معیارهای چشمگیری درباره ی تولد قهرمان وجود ندارد، میتوان گفت که در اینگونه آثار هم اعمال قهرمانی که غالباً در محدوده ی خویشکاریهای پراپ به پیش میرود، از ارزش بیشتری برخوردار است. با توجه به چنین تمهیدی میتوان گفت که در حجم قابل توجهی از حکایتهای «هزار و یک شب»، «جامع الحکایات» و داستانهای فولکلور همواره اعمال قهرمانی در جریان قصه یا داستان بر تولد قهرمان و چگونگی زایش او میچربد. در حقیقت در این آثار خبری از نحوه ی تولد و روند رشد قهرمان نیست و آنچنانکه یونگ اذعان دارد، اعمال پس از دورهی بلوغ یا همان نیمه ی دوم زندگی قهرمان است که در مرکزیت و محوریت داستان اهمیت پیدا میکند. در این قبیل داستانها وقایع پیش از تولد کودک از قبیل نازایی مادر یا عقیم بودن پدر، تحقق ازدواجی خاص برای به دنیا آمدن قهرمان، ازدواج پدر با دوشیزه ای از تبار پریان، سفر پدر برای یافتن دختری خاص جهت همسر گزینی و موارد دیگر اهمیتی افزون بر تولد و چگونگی آن دارد. در حقیقت با طی شدن فرایند خاصی که بخشی از آن ریشه در الگوهای اسطوره ای برای به دنیا آمدن قهرمان دارد، تولدی ساده و به دور از شاخصههایی که پیش از این به آنها اشاره کردیم، صورت میگیرد. کودک مراحل رشد جسمانی و روانی خود را با کیفیتی که بر جهان قصه آشکار نیست، طی میکند و به سن بلوغ میرسد تا توانایی خود را برای آغاز مرحله ای جدید که در عین حال مهمترین مرحله ی زندگی او نیز هست، اعلام نماید.[21]
تولد نمادین از زمین مادر
در بسیاری از زبان ها، انسان «زمین زاده» نامیده میشود. عقیده بر این است که نوزادان از ژرفنای زمین، از غارها، مغاک ها، شکاف ها و نیز مرداب ها و رودخانه ها متولد میشوند. هر کدام از این رستنگاه ها که در آرای کمپبل و در سیر قهرمان او «شکم نهنگ» نام دارد، موقعیتی برای تولد دوباره ی او از رحم نمادین جهان فراهم می آورد. بدین ترتیب این کهن الگوی مثالی با پرورش مرگ و زایش در باطن خود در میان کهن الگوهای بشری مرکزیتی روحانی از آن خود کرده است. این حکایت بدین معناست که کسی که به چنین غاری که همه در خود دارند و یا به تاریکی که در پشت خودآگاهی نهفته است گام نهد، در ابتدا خود را جزئی از فرایند ناخودآگاه دگرگونی می یابد و از طریق نفوذ در ضمیر ناخودآگاه با محتویات آن رابطه برقرار می نماید.(یونگ، 1368: 90) با چنین تمهیدی میتوان به پیامبری رسیدن حضرت محمد در غار حراء، بیرون آمدن سامسون از معبد، خروج یوسف از چاهی که برادران او را در آن افکندند، بیرون آمدن یونس از شکم ماهی و برخاستن مسیح از گور را نمادهایی از تولد دوباره به شمار آورد. بیرون آمدن از چنین غاری مانند خروج از زهدان مادر، نشانهی ولادت مجدد است که زندگی ماورای زمان قهرمان در آن فرصتی برای رشد و پرورش می یابد.
تجربه ی رازآلود بومیت،[22] به معنای احساس ژرف زاده شدن از زمین و بیرون آمدن از آن، نوعی باروری فرسوده ناشدنی را برای بشر تبیین می نماید که به همه ی جلوه های هستی، نیروی زیستن می بخشد. از این رو انسان ها احساس می کنند که مردم جایی هستند و این احساسِ خویشیِ کیهانی آنچنان که الیاده اشاره می کند، ژرف تر از پیوندهای خانوادگی و همبستگی های نژادی است.(الیاده، 1382: 160) بنا به باورهای بی شمار، هرگاه زنان به اماکنی معین مانند صخره، غار، درخت یا رودی نزدیک می شدند، باردار می گردیدند. در این زمان جان کودک وارد بدنشان می شد و آنان آبستن می شدند. صرف نظر از شرایط این کودک ـ جان کودک ـ که گاهی جان های نیاکان یا غیر از آن بود، این اصل به دست می آمد که آنها برای تناسخ یافتن خود، در جایی، شکاف یا سوراخی، در برکه یا جنگلی، انتظار می کشیدند. آنها نوعی از زندگی جنینیِ خود را در زهدان مادر واقعی خود، زمین، می گذراندند. از این رو انسان همواره خود را دارای مادر بلافصلی می داند که دورتر از او در غار یا رودی زندگی می کند.(همان) این مادر که بنا به آرای کمپبل «مادر کیهان» نامیده می شود، در درجه ای از بکرزایی، روح جهان را که همان قهرمان است به دنیا می آورد. روح پدر که زندگی بخش جهان است که طریق واسطه ای دگرگون کننده که همان مادر جهان است، قدم به عالم کثرت می گذارد و شروع به چشیدن تجربه های زمینی می کند. در این چشم انداز مادر، تجسم عنصر اولیه ای است که در آیه ی دوم از کتاب آفرینش به آن اشاره شده است. در اسطوره ی هندو، او صورت زنانه ای است که خویشتنSelf)) از طریق او همه ی جانداران را به دنیا می آورد. در حقیقت او قالب محدود کننده ی جهان از سه بُعد «مکان، زمان و علیت» است که همان پوسته ی تخم کیهانی می باشد.(کمپبل، 1389: 303)
بنابر آنچه گذشت، مادر کاری جز تکمیل آفرینش زمین ـ مادر نکرده است و تنها نماینده ی مادر اعظم زمین به شمار می رود. مادر تنها مقلد و تکرار کننده ی آن عمل خاستگاهی است که از طریق آن زندگی در زهدان زمین پایدار شده است. از این رو هر مادری باید خود را در تماس مستقیم با زاینده ی اعظم قرار دهد و بگذارد توسط او در مسیر دستیابی به راز زاده شدن یک زندگیِ جدید هدایت گردد تا در انرژی های سودمند و حفاظت مادرانه اش سهیم گردد.
بازگشت به زهدان نخستین و اتحاد با مادرِ اعظم
زن با جنبه های مختلف وجودی خود از جمله مادر، در زبان تصویری اسطوره نمایانگر تمامیت آن چیزی است که می توان شناخت و قهرمان کسی است که به قصد شناخت، سیر قهرمانی خود را آغاز می سازد. در حقیقت آنگونه که کمپبل در قهرمان هزار چهره اذعان دارد، ملاقات با «خدابانو» آخرین آزمون های قهرمان برای به دست آوردن موهبت عشق یا مهر و محبتی[23] است که خود نمونه ای کوچک از جاودانگی به شمار می رود. (کمپبل، 1389: 126) از دیدگاه فروید و رانک، وابستگی به مادر در هر مرحله ای از زندگی به معنای وابستگی به مادر واقعی یا فرد جانشین مادر می باشد؛ لذا ناکامی در رها ساختن خویش به معنای وابستگی همیشگی به مادر است. از نظر یونگ، وابستگی به مادر به معنای وابستگی به کهن الگوی مادر است. او مادر واقعی یا شخص جانشین مادر را تنها جلوه ای از آن کهن الگو می داند.
الیاده در کتاب «اسطوره و واقعیت» به این نکته اشاره می کند که در هند، حتی در روزگار ما نیز، در طب سنتی برای دوباره جوان سازی سالخوردگان و احیا و بهبود بیماران رو به موت، آنها را در گوری به شکل زهدان مادر دفن می کنند.(الیاده،1390: 107) نماد پردازی تولد نو و میل به بازگشت به زهدان نخستین که همان زهدان زمین می باشد، آشکار است. در این نمادپردازی، بیماران را دفن می کنند تا بتوانند دوباره از زهدان زمین مادر متولد شوند. رانک می گوید ادیپوس پس از آنکه متوجه می شود که با مادر خود مرتکب عمل زنا شده است، با دستان خود چشمانش را کور می کند. این عمل او حاکی از احساس گناه به خاطر اعمال ادیپی اش آنگونه که فروید اذعان دارد، نیست بلکه در حکم نمادی برای بازگشت به درون ظلمت زهدان مادر تعریف می شود. او با این کار محو شدن نهایی در درون جهان زیرین را که مبین همین آرزو برای بازگشت دوباره به مادر زمین است، تجربه می کند. (Rank, 1929: 43) او اسطوره را برآورنده ی آرزو می داند، اما آرزویی که اکنون باید برآورده شود و تمامی فرهنگ ها نیز به نحوی متضمن آن هستند، در این است که یا باید تولد انجام نپذیرد یا زهدان دومی ایجاد شود. از این رو تعداد قابل توجهی از قهرمانان مورد نظر او پس از تولد به وسیله ی مادر در یک سبد یا جعبه که استعاره ای از زهدان نخستین است، تعبیه می گردند.
نمادپردازی سبد و اسطوره ی تولد قهرمان
آنچنانکه رانک در کتاب اسطوره ی تولد قهرمان اشاره می کند، بسیاری از قهرمانان اسطوره ای پس از تولدی که نمی باید صورت می گرفت، توسط مادر در یک سبد، جعبه یا قایق تعبیه شده و به آب سپرده می شوند. ترس از پدر یا یک پادشاه ستمگر که درصدد نابودی کودک می باشد، مادر را بر آن می دارد تا با عملی که خود ریشه در اسطوره ها دارد، به نجات فرزند بپردازد. پیش از داستان موسی، افسانه ی کهن سومری در مورد پادشاهی به نام «سارگون»[24] موجود است.
تولد از مادری باکره که روسپی مقدس نیز هست در روایات «مهابهاراتا» در مورد قهرمانی به نام «کارنا»[25] نیز ذکر شده است.[26] در این روایت «پرینسس پریتا» که او را «کونتی» می نامند در باکرگی فرزند پسری به دنیا می آورد که پدرش خدای خورشید سوریا بود. عدم ازدواج کونتی و به دنیا آوردن این کودک، ترس از تهمت مردم را در او به وجود آورد. برای پرهیز از این مسأله، مادر کودک را در بدو تولد به یاری ندیمه اش در سبدی نهاد و در رودخانه ی اشوا که به گنگ منتهی می شد به آب داد.[27]
داستان دیگری که یادآور روایت کارناست، حماسه ی تولد «یون»[28] می باشد. اوریپید در نمایشنامه ای داستان زندگی وی را منظوم کرده است. آپولو در غاری در صخره های آکروپولیس آتن با کرئوزا دختر یکی از اشراف شهر درمی آمیزد و حاصل این معاشقه پسری به نام یون است. پسر در همین غار از مادر زاده می شود و مادر او را در سبدی بافته می گذارد. آپولو همان شب کودک را توسط هرمس به معبد دلفی منتقل می کند.(Rank, 1929: 17)
در داستان مشهور تولد «اودیپوس» هم آمده است که وی سه روز پس از تولد در حالی که برهنه است به آب افکنده می شود تا بمیرد اما او بر سیاق اسطوره و با توجه به اصول و معیارهای تراژدی نجات می یابد. خط سیر اسطوره ای افکنده شدن کودک در آب در حالیکه در سبد یا جعبه ای قرار دارد درونمایه ی داستان های زیادی را رقم زده است. «یهودا»، «داراب»، «پرسئوس»، «زیگفرید»، «لوهنگرین» و «بیوولف» همه کودکانی هستند که با توجه به موقعیت خطرناکی که زندگی شان را تهدید می کرد، به آب انداخته شده اند و سرنوشت های مشابه و همانندی پیدا می کنند. در داستان زندگی «حی بن یقظان» که در آن مادر قهرمان از سوی پادشاه که برادر اوست، برای ازدواج و بارگرفتن منع شده است، در خفا با یکی از خویشان خود به نام «یقظان» می آمیزد و حاصل آن کودکی است که به دلیل ترس از آسیب شاه، در صندوقی قرار گرفته و به دریا انداخته می شود. جزر و مدّ دریا صندوق حاوی کودک را به ساحل می رساند و ماده آهویی با شنیدن صدای گریه ی او به او شیر می دهد و بدین ترتیب، قهرمان در روندی که بخش اعظم آن اسطوره ای است، پرورش می یابد.(ابن طفیل، 1334: 43 ـ 45) در داستان تولد این کودکان سبد یا جعبه آنگونه که « سرلو » در کتاب «فرهنگ نمادها» به نقل از یونگ اشاره می کند، نشانه ای از تن مادر است.(سرلو، 1389: 467)به بیان دیگر، کودک همواره نیازمند آرامشی است که پیش از تولد در زهدان مادر تجربه کرده است. او پس از بیرون آمدن از درخت در جعبه ای قرار می گیرد و از سوی الهگانی که نمادهایی از مادر هستند، مراقبت می گردد. بدین ترتیب و با توجه به نظر فروید در کتاب «موسی و آیین یکتاپرستی»، قرار دادن کودک در سبد، نمایش استعاری تولد است زیرا سبد بطور مجازی در حکم شکم یا زهدان مادر و آب دریا نیز به مثابه ی آب جنینی قلمداد می گردد.(فروید، 1348: 5) در بسیاری از این داستان های اسطوره ای، روابط میان پدر و مادر و فرزندان با عمل بیرون کشیدن از آب یا نجات دادن آنان، نشان داده شده است. زندگی هر کدام از این قهرمانان، درون مایه ی تبعید نوزاد و بازگشت او را به طرق مختلف نشان می دهد. این درون مایه، یکی از ویژگی های اصلی تمام اسطوره ها، افسانه ها و قصه های بومی به شمار می رود و با الگوی زندگی قهرمان مطابق می باشد. لازم به ذکر است که تعدادی از این قهرمانان پس از تولد از سوی والدین، به ویژه مادر، در کوه رها می شوند. در اینجا نجات کودک با توجه به همان الگو و شاخصه های آن، از طریق جلوه ای دیگر از جلوه های طبیعت و توسط والدین فرودست کودک که همان پدر و مادر رضاعی او هستند، صورت می گیرد. اتو رانک در اسطوره ی تولد قهرمان به تعدادی از این کودکان مانند «گیلگمش»، «تلفوس»، «کوروش»، «کیخسرو»، «تریستان» و دیگران اشاره می کند. لازم به ذکر است که کودکانی که پس از تولد در کوه رها می شوند، معمولاً توسط حیوانی که از ابعاد اساطیری و افسانه ای نیز برخوردار است، بزرگ می شود. در تولد زئوس به عنوان بزرگترین خدای یونان باستان، نیز یاریگری یک حیوان دیده می شود. آن هنگام که کورونوس(پدر زئوس) از طریق پدر و مادر خود (اورانوس و گایا) از این مسأله آگاه می شود که سلطنتش از طریق یکی از فرزندانش اضمحلال می یابد، بر آن می شود تا همه ی فرزندان خود را از بین ببرد. او پنج فرزند خود به نام های «هستیا»، «دمتر»، «هرا»، «پلوتون» و «پوزئیدون» را می بلعد. اما همسرش، رئا، از این مسأله سخت اندوهگین شده، به کرت می رود و زئوس را دور از چشم پدر به دنیا می آورد. رئا قطعه سنگی را در پارچه ای می پیچد و برای کورونوس می فرستد. او این سنگ را نیز به جای فرزند می بلعد.(گریمال، 1356ج 1: 357) هنگامی که زئوس به مرحله ی بلوغ می رسد، با کمک یکی از دختران اقیانوس، معجونی را به پدر می دهد و او همه ی کودکان خود را که سابق بلعیده بود، مجدداً به دنیا می آورد. بنا به گزارش «ژوئل اسمیت» مادر زئوس، پس از تولد فرزند او را به ماده بزی به نام «آمالته» می سپارد. علاوه بر ماده بز، از میان حیوانات یاریگر می توان به «عقاب»، «سیمرغ»، «گاو»، «گرگ»، «قو»،«خرس» و «گوزن» اشاره کرد که نقش های مهمی در تولد قهرمان و پرورش او بر عهده دارند.
نیروهای یاریگر در اسطوره ها، افسانه ها و قصه های پریان از موقعیت چشمگیری برخوردار هستند. کمپبل بر آن است که این نیروها نشانگر قدرت محافظ و مهربان سرنوشت قهرمان می باشند. به زعم او آرامش از دست رفته ی بهشت که در گذشته ها در زهدان مادر به تجربه رسیده است، هنوز از بین نرفته بلکه حامی حال است و در آینده نیز دوباره به دست خواهد آمد.(کمپبل، 1389: 77) نیروی حمایتگر همواره از قهرمان مواظبت می کند و درون یا پشت هیئت های ناشناس زندگی پنهان می گردد. در حقیقت در زندگی این قهرمانان طبیعت، اعم از دریا یا کوه، همچون مادری مهربان عمل کرده و وظیفه ی خطیر حمایت از آنان را به انجام می رساند. تولد قهرمانان اسطوره ای با توجه به شاکله ای که رانک برای آنان در کتاب اسطوره ی تولد قهرمان تنظیم می نماید به قرار زیر می باشد.
جدول تولد و پرورش قهرمان در اسطوره
به مقام بالا رسیدن | انتقام از پدر یا پدربزرگ | انتقام پدر | بازگشت به زادگاه اصلی | پرورش از طریق یک حیوان | حضور دایه یا والدین فرودست در زندگی کودک | رها کردن کودک در کوه یا بیابان | گذاشتن کودک در سبد و به آب سپردن او | تلاش مادر برای نابودی کودک | بارداری مادر از یک خدا | بارداری مادر در خفا | منع از بارداری مادر | قهرمان |
* | * | * | * | * | * | موسی | ||||||
* | * | * | * | * | * | سارگون | ||||||
* | * | * | * | کارنا | ||||||||
* | * | * | * | یون | ||||||||
*ازدواج با مادر | * | * | * | * | ادیپوس | |||||||
*ازدواج با مادر | * | * | * | * | * | * | * | یهودا | ||||
* | * | * | داراب | |||||||||
* | * | * | * | * | * | * | پرسئوس | |||||
* | * | * | * | * | زیگفرید | |||||||
* | * | * | * | لوهنگرین | ||||||||
* | * | * | * | * | بیوولف | |||||||
* | * | * | * | * | * | گیلگمش | ||||||
* | * | * | * | * | تلفوس | |||||||
* | * | * | * | * | پاریس | |||||||
* | * | * | * | زال | ||||||||
* | * | کوروش | ||||||||||
* | * | * | * | * | * | * | کیخسرو | |||||
* | * | * | * | * | * | * | * | فریدون | ||||
* | * | * | * | تریستان | ||||||||
* | * | * | * | * | * | * | * | رومولوس | ||||
* | * | * | هرکول | |||||||||
* | * | کریشنا | ||||||||||
* | * | عیسی | ||||||||||
* | * | * | زرتشت |
نتیجهگیری
قهرمان و اعمال قهرمانانه وی محور داستان های اسطوره ای ست. لذا شاخصه های متعددی از جمله نحوه ی تولد و چگونگی رشد و تکامل جسمی و روانی قهرمان اهمیت ویژه ای پیدا می کند. قهرمانان داستان های اسطوره ای اغلب با تولدی خاص که حاوی وقایعی شگفت انگیز در پیش و پس از خود است، به دنیا می آیند. کودک با توجه به شرایط ناهمواری که در آن زاده می شود و نیز با در نظر گرفتن الزاماتی که جهان اسطوره بر او غالب می نماید، پس از تولدی که خود ریشه در جهان نمادها و اسطوره های نماد محور دارد، از خانواده ی خود جدا می گردد و با طی کردن فرایندهایی پس از دوره ی بلوغ، از گذشته ی خود آگاه شده و به سوی خانواده و زادگاه خود بازمی گردد.
در حقیقت تولد قهرمان که رانک آن را عملی قهرمانانه قلمداد می نماید، تمهیدی است برای رفتارهای الگومند و اسطوره مداری که پس از تولد و در دوران بزرگسالی از او سر می زند. از این رو خاستگاه ها و کارکردهای مشترکی میان قهرمانان مختلف، آنان را در گستره ای از روابط اسطوره ای و آیینی به یکدیگر متصل می سازد که رانک نیز مانند تایلور منشأ آن را قوه ی ذهن و نیروی تخیل بشر تلقی می کند. در حقیقت شاکله ی نظریه های مختلف پیرامون تولد قهرمان را آرای رانک با دو بینش متأثر از فروید و پسافرویدی او رقم می زند.
قهرمان گرایی به زعم او و به پیروی از فروید در نیمه ی نخست زندگی قهرمان روی می دهد و حال آنکه یونگ و به طبع او جوزف کمپبل آن را متعلق به نیمه ی دوم زندگی و دوران پس از بلوغ قهرمان می دانند. راگلن نیز با توجه به تأثیراتی که از اسطوره ی مناسک گرای فریزر می گیرد، کلیت زندگی قهرمان را در بیست و دو مرحله خلاصه می کند که بخش هایی از آن به دوران پیش از تولد قهرمان مربوط می شود. این تولد در آرای روانکاوان اسطوره از ابعاد سمبلیک بالایی است و در ارتباطی معنادار و نمادین زهدان مادر را با زهدان زمین هم پیوند می سازد.
منابع
ـ ابن طفیل اندلسی (1334) زنده ی بیدار، ترجمه ی بدیع الزمان فروزانفر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ـ اسنودن، روت (1389). خودآموز یونگ، ترجمه ی نورالدین رحمانیان، تهران : آشیان.
ـ اسمیت، ژوئل (1384) فرهنگ اساطیر یونان و رم، ترجمه ی شهلا برادران خسروشاهی، تهران، فرهنگ معاصر و روزبهان.
ـ الیاده، میرچا (1382). اسطوره، رویا، راز، ترجمه ی رویا منجم،، تهران، نشر علم.
ـ الیاده، میرچا (1390). اسطوره و واقعیت، ترجمه ی مانی صالحی علامه، تهران، نشر پارسه.
ـ بلوم، جرالد اس (1352). نظریه های روانکاوی شخصیت، ترجمه ی هوشنگ حق نویس، تهران، امیرکبیر.
ـ سرلو، خوان ادواردو (1389). فرهنگ نمادها، ترجمه ی مهرانگیز اوحدی، تهران، دستان.
ـ ستاری، جلال (1374) اسطوره و رمز، مجموعه مقالات، تهران،سروش.
ـ سگال، رابرت آلن (1389). اسطوره، ترجمه ی فریده فرنود فر، تهران، بصیرت.
ـ فروید، زیگموند (1348). موسی و آیین یکتاپرستی، ترجمه ی قاسم خاتمی، تهران، پیروز.
ـ فروید، زیگموند (1385). تفسیر خواب، ترجمه ی شیوا رویگریان، تهران، مرکز.
ـ فریزر، جیمز جرج (1387). شاخه ی زرین، راز، ترجمه ی کاظم فیروزمند، تهران، آگاه.
ـ کمپبل، جوزف (1389). قهرمان هزار چهره، ترجمه ی شادی خسروپناه، تهران، گل آفتاب.
ـ گریمال، پیر (1356) فرهنگ اساطیر یونان و رم، ترجمه ی احمد بهمنش، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
ـ یونگ، کارل گوستاو (1368). چهار صورت مثالی، ترجمه ی پروین فرامرزی، مشهد، آستان قدس رضوی.
ـRaglan, Lord. The Hero, London, Methuen, 1936
ـRank, Otto. The trauma of birth, London, Kegan Paul, New York, Harcourt Brace, 1929
ـRank, Otto. The myth of birth of the hero (A psychological interpretation of mythology) Martino Publishing, 2011
ـSegal, Robert. The Myth and Ritual Theory an Anthology (first published) Blackwell publisher, 1998
Taylor, Edward B. Primitive culture, vol 1, London, 1871
The myth of the birth of the hero
Abstract
According to psychoanalytic and mythical analysis, function of heroes in stories determines new facts about humanity and wishes.
The first steps in majority of the stories, is the process of birth of the hero.
Otto Rank (Freud’s pupil) in his books: “The birth of the hero” and “Trauma of the birth”, more than others discusses about the process of the birth of the hero and its wide range of mythical aspects and as proof of his thoughts he has worked on almost more than 30 mythical stories in which all of them include similar heroes with common mythical perspective.
In according to Mircea Eliade (mythologist) and Joseph Campbell the birth of the hero among mythical beliefs, is a sort of symbolic birth of the womb of earth that confirms the desire of mankind to return back to initial womb and bring his wish of union with great mother to reality.
The aim of this research is psychological and mythological analysis of the birth of the hero and compares it with folk stories relying on Freud and his pupil, Rank, ideas and also Raglan, Yung and Eliade’s mythical theory.
The method which is used in this research is comparative analysis and the area of study is upon the group of Greek and Persian mythology stories and also a selection of folk stories.
The other aspect of this research, beside of the mythological and psychological analysis is symbolic analysis of ‘basket’ through the stories of birth.
According to such a view could see that the main theme and essential plot of mythological stories are symbolic return of a baby to his primary home in different ways that use metaphysical characteristics a lot.
Key words: Myth, Psychoanalysis, Hero, The myth of the birth of the hero, Otto Rank.
[1] Joseph Campbell
[2] The Hero with a thousand faces
[3] The Interpretation of Dreams
[4] Laous
[5] Jocasta
6.«اتو رانک» در کتاب «اسطوره ی تولد قهرمان» تفسیر دیگری از داستان ادیپوس به دست می دهد. او بر آن است که ادیپ که پدر را کشت و متعاقباً با مادر ازدواج کرد و به صورت فردی پیر و کور از دنیا رفت، یک قهرمان خورشیدی است زیرا به وجود آورنده ی خود ـ پدر ـ را از بین می برد (= تاریکی) و تخت خود را با مادر قمست می کند (= تاریکی و روشنایی). او آنجا را که در آن به دنیا آمد، با کوری ترک می کند و این عمل با عمل طلوع و غروب خورشید هم سان و همانند است. چنین تفسیری اگرچه از ضابطه های جهان علم به دور است اما خبر از حقیقتی ذهنی می دهد که وقوع آن در حیطه ی روان ناخودآگاه ممکن و میسر می باشد. از این رو تسکین دهنده ی ذهن است و از الهام حقیقتی خبر می دهد که قاتل را برمی انگیزد تا در مقابل نزدیکترین بستگانش دست به شورشی بزند که در اغلب موارد ناآگاهانه می باشد. (Rank, 2011:10)
[7] Edward B. Taylor
[8] Primitive Culture
[9] Otto Rank
[10] The Myth of the birth of the hero
[11] Trauma of the birth
[12] Heroism
[13] Carl Gustav Jung
[14] Consciousness
[15] Unconscious
[16] The Process of Individuation
[17] Rebirth
[18] Lord Raglan
[19] Encyclopedia of religion
[20] Archetypes
- برای اطلاعات بیشتر ر.ک: حسینی، مریم. شکیبی ممتاز، نسرین.طبقه بندی انواع خویشکاری تولد قهرمان در اسطوره ها، افسانه ها، داستانهای عامیانه و قصه های پریان. مجله فرهنگ و ادبیات عامیانه، دوره اول، شماره 1، بهار و تابستان 1392، صفحات 143 به بعد.
[22] autochthony
[23] Amor Fati
[24] Sargon
[25] Karna
28.برای اطلاعات بیشتر در مورد روسپیان مقدس و پیشینه ی حضور آنان در فرهنگ بشری به ویژه در نواحی آفریقا، غرب آسیا، سوریه و هند. ر. ک فریز، 1387: 375 ـ 384
29.تولد معجزه آسای « آتیس » از مادرش « نانا » که باکره بود و با گذاشتن بادام رسیده ای در میان سینه هایش باردار شد از دیگر نمونه های تولد کودک از مادر باکره به شماره می رود. ( فریزر،1388: 397 )
[28] Ion
(منبع مقاله: ادبپژوهی، سال هشتم، پاییز 1393، شمارۀ 29)
مطالب مرتبط
1. وطن در بی وطنی، نزار قبانی، ترجمه دکتر شکیبی ممتاز
2. خاطرات پروانهها، اشرف دالی، ترجمه نسرین شکیبی ممتاز
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
تغییرات سبکی و سیر تکاملی آثار پابلو پیکاسو
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…