تحلیل فیلم
نگاهی به فیلم «سوگلی» ساختۀ «یورگوس لانتیموس»
ملکه آن استوارت، در قرن هجدهم میلادی بر تخت سلطنت انگلستان نشست. دوران سلطنت او همواره با مشکلات فراوانی از جمله اختلافات مالی و سیاسی با اشراف زادگان و اهالی دربار همراه بود. مشکلات سلطنت ملکه آن به حدی بالا بود که او ناتوان از مدیریت شان بود و گفته می شود که وی اغلب، پیوسته گریه می کرد و در افسردگی کامل به سر می برد. ملکه در طول زندگی اش 17 بار باردار شد اما هرگز نتوانست فرزند زنده ای داشته باشد و به همین جهت دچار بیماری های روحی و روانی شدیدی نیز بود. او پس از درگذشت در سال 1714 ، دوران سلطنت خاندان « استوارت » را پایان بخشید و پس از آن دوره زمامداری جرج یکم فرار رسید که از تبار ” هانوفر ” بودند. بخشی از داستان زندگی پر تلاطم این ملکه در فیلم « سوگلی » روایت شده است.
داستان درباره ملکه آن ( اولیویا کولمن ) می باشد که روزهای همراه با بیماری اش را در کاخ می گذراند به حدی که حتی توان پرداختن به فعالیت های روزانه اش را هم ندارد. در این شرایط نزدیک ترین فرد مورد اعتماد او یعنی سارا ( ریچل وایز ) سعی می کند ملکه را همراهی کند و فردی وفادار باشد، اما در عمل او در پی به دست گرفتن امور است و به دنبال راهی برای رسیدن به اهداف خود. در این شرایط، ناگهان اشراف زاده دیگری به نام ابیگل ( اما استون) از راه می رسد و می خواهد تا به عنوان خدمتکار از او استفاده شود اما…
روایت آنچه که در « سوگلی » شاهد آن هستیم، خیلی سندیت تاریخی ندارد و مورد شک تاریخ نویسان نیز می باشد. گفته می شود که بخش زیادی از روایات درباره ملکه آن که به وسیله سارا نوشته شده، با بدبینی و البته خشم به رشته نگارش درآمده و دارای اعتبار تاریخی نیست. فیلم « سوگلی » نیز براساس روایات سارا و البته برخی نوشته های وینستون چرچیل ساخته شده و نویسندگان نیز اعلام کرده اند که تمام تلاش خود را به کار بسته اند تا تصویری واضح و تا جای ممکن مستند از شخصیت ملکه آن ترسیم نمایند. این تصویر البته توسط کارگردانی به سینما آورده شده که می توان از او به عنوان یکی از فیلمسازان صاحب سبک اروپایی نام برد.
یورگوس لانتیموس یونانی که ساخته های قبلی اش نظیر « خرچنگ » و «کشتن گوزن مقدس » از جمله آثار موفق سینما طی سالهای اخیر بوده و امضای شخصی این کارگردان را نیز پای اثر داشت، روایتگر این داستان تاریخی بوده است. لانتیموس در « سوگلی » برخلاف دو اثر قبلی اش، چندان بر ویژگی های سبک فیلمسازی خود که از نحوه قاب بندی گرفته تا تدوین، پایبند نبوده و سعی کرده اثری عامیانه تر را روانه سینما نماید تا بتواند توجه طیف گسترده ای از مخاطبان را به خود جلب نماید. البته که هنوز هم می توان به راحتی ردپای خلاقیت های لانتیموس را در « سوگلی » یافت.
لانتیموس در جدیدترین اثرش کماکان از فضای ابزورد برای روایت داستان بهره گرفته، اما در عین حال از فرم هنری پیچیده ای که طی سالیان اخیر از آنها استفاده کرده نیز تا حد زیادی فاصله گرفته است. در اینجا داستان ساده تر است و با مفاهیم طنز درهم آمیخته شده. داستان سه زنی که یکی از آنها بیمار است و نمی داند که در اطرافش چه می گذرد و داستان دیگر درباره رقابت و نزاع میان دو فرد برای جلب توجه ملکه و نفوذ در دربار. این داستان بیش از آنچه که تصور می شود، ظرفیت پرداخت درام را در خود داشت اما لانتیموس برای روایت لحن طنز را ترجیح داده که گاهی به جنون نیز می رسد. طنزی که البته به موقعیت منجر نمی شود و در کلام و نگاه ها به ثمر می نشیند و از قدرت اجرایی بالایی برخوردار است.
نورپردازی منحصر به فرد فیلم که برگرفته از نور طبیعی است نیز جلوه بصری ویژه ای به اثر بخشیده و باعث می شود مخاطب نزدیکی بیشتری با داستان داشته باشد و این احساس با فیلمبرداری فوق العاده اثر ، دو چندان می شود. فیلمبرداری 35 میلی متری اثر، این فرصت را در اختیار تماشاگران قرار داده تا نماهای باز و بسیار زیبایی را در فیلم شاهد باشند و از تماشای آن لذت ببرند. این تصمیم مهم و البته پر خطر، درباره « سوگلی » به ثمر نشسته و علی رغم آنکه اغلب قاب بندی های فیلم عریض و با وسعت دید فراوان هستند، اما در صحنه های گفتگو نیز دوربین در بهترین جایگاه ممکن قرار گرفته که باعث می شود تمام دقایق فیلم شبیه به قاب های نقاشی باشد.
نقد و بررسی فیلم « سوگلی » را با حضور میثم کریمی و رها فتاحی در برنامه « سینگرام » ببینید.
اما آنچه که « سوگلی » را به اثری برجسته مبدل می نماید، حضور پر قدرت سه بازیگر زن آن است که در راس آنها، اولیویا کولمن قرار دارد. بازیگری که در نقش پر تنش ملکه آن با فراز و نشیب های رفتاری که از عدم تعادل روحی او سرچشمه می گیرد، قدرت بازیگری خود را به تصویر می کشد و ثابت می کند که می تواند چهره ای قابل اتکا در دنیای سینما باشد. هنرنمایی این بازیگر به احتمال فراوان در فصل جوایز مورد توجه قرار خواهد گرفت. در کنار کولمن، ریچل وایز و اما استون نیز در یک رقابت جذاب، صحنه را به سیطره خود در می آورند. نقش آفرینی این دو قطعاً یکی از متفاوت ترین تجربه های بازیگری آنها تا به امروز بوده است.
« سوگلی » اثری تحسین برانگیز است که هم در فرم و هم در محتوا به بلوغ می رسد. فیلم اگرچه کماکان امضای لانتیموس را پای اثر دارد و گاهی برای کسانی که با این کارگردان آشنایی ندارند، رویه عجیب و غیرمنتظره ای را پیش می گیرد، اما در نهایت می تواند به هدف خود برسد. لانتیموس در « سوگلی » داستان یک جنگ عاطفی را به تصویر می کشد که در نهایت برنده قطعی آن مشخص نمی شود. روایت لانتیموس تیز و بُرنده است، با دیالوگ هایی که طعنه آمیز اما بامزه هستند. شاید این بهترین روش برای روایت داستان ملکه ای بود که هر روز بیمار و بیمارتر اما آگاهی اش، بیشتر و بیشتر می شد.
(منبع: سایت مووی مگ / منتقد میثم کریمی)
مطالب مرتبط
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»