شعر کلاسیک
چند رباعی از «حکیم عمر خیّام» / بخش 1
![چند رباعی از «حکیم عمر خیّام»](https://cafecatharsis.ir/wp-content/uploads/2019/03/10531519672425415672.jpg)
1)
برخیز بُتا بیار بهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گِل ما
ص12
2)
چون عُهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
ص12
3)
قرآن که مِهین کلام خوانند آن را
گهگاه و نه بر دوام خوانند آن را
بر گِرد پیاله آیتی هست مقیم
کاندر همه جا مُدام* خوانند آن را
ص 12
*مُدام: پیوسته، همواره؛ به معنای شراب نیز هست.
4)
گر مِی نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکُن تو حیله و دَستان* را
تو غرّه بدان مشو که مِی مینخوری
صد لقمه خوری که مِی غلام است آن را
ص13
*دستان: حیله، مکر، فریب
5)
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانۀ خاک
نقّاش ازل بهر چه آراست مرا
ص 13
6)
ماییم و مِی و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر دُرد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیمِ عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
ص 13
7)
آن قصر که جمشید* در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ص 14
*جمشید: از پادشاهان پیشدادی است که گویند جامی داشت که در آن همهجا را میدید (گیتینما) در داستان بیژن و منیژه شاهنامه به این جام اشاره شده است و البته به کیخسرو نسبت داده شده است.
8)
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بیبادۀ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست
ص 14
9)
اکنون که گُل سعادتت پُر بار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است؟
مِی خور که زمانه دشمنی غَدّار* است
دریافتن روز چنین دشوار است
ص 14
*غدّار: بیوفا، پیمانشکن
10)
امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشۀ فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دَم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست*
ص 15
*باقیماندۀ عمر آنقدر گرانقیمت است که نمیشود قیمتی برای آن مشخص کرد.
11)
ای آمده از عالم روحانی تَفت*
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت*
میخور چو ندانی از کجا آمدهای
خوش باش، ندانی به کجا خواهی رفت
ص 15
*تَفت: سریع
*منظور پنج حس، چهار عنصر، شش جهت و هفت سیاره است.
12)
ای چرخ فلک! خرابی از کینۀ توست
بیدادگری شیوۀ دیرینۀ توست
ای خاک! اگر سینۀ تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینۀ توست
ص 15
منبع
رباعیات خیام
بر اساس نسخۀ محمد علی فروغی و قاسم غنی
موسسۀ کتاب همراه
چاپ سوم
مطالب مرتبط
-
اختصاصی کافه کاتارسیس4 روز پیش
رمان «خدا در خانه است» نوشتۀ آیلا کریمیان: سفری به درون یک آدم ترکیبی!
-
اختصاصی کافه کاتارسیس3 هفته پیش
درنگی در مجموعه شعر «اَزِلیات» سرودۀ رضا جمالی حاجیانی
-
معرفی کتاب1 ماه پیش
نگاهی به کتاب «زمین، زمان، انسان» نوشتۀ مزدافر مؤمنی
-
سهراب سپهری3 هفته پیش
«هنوز در سفرم» مستندی دربارۀ زندگی سهراب سپهری
-
تحلیل نقاشی1 هفته پیش
درنگی در سه اثر مهم پابلو پیکاسو
-
نیما یوشیج4 هفته پیش
نیما یوشیج: مایۀ اصلی اشعار من رنج است…
-
موسیقی بی کلام4 هفته پیش
مثل یک گلدان میدھم گوش به موسیقی روییدن…
-
یادداشت2 روز پیش
تبریک ویژه به ساناز ساعی دیباور