شعر جهان
دربارۀ «شلدون آلن سیلور استاین» همراه با شعری از او
![دربارۀ «شلدون آلن سیلور استاین» همراه با شعری از او](https://cafecatharsis.ir/wp-content/uploads/2019/02/57356393.jpg)
شلدون آلن سیلور استاین، شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست، آهنگساز و خواننده امریکایی، در بیست و پنجم سپتامبر 1930 در شیکاگو به دنیا آمد و در دهم ماه می سال 1999 بر اثر حمله قلبی درگذشت.
او یک دختر و یک پسر داشت: دخترش شوشانا در یازده سالگی از دنیا رفت. شوشانا در زبان عبری یعنی گل رز. سیلور استاین کتابِ «نوری در اتاقک زیر شیروانی» را به او تقدیم کرده است. پسرش ماتیو که به هنگام فوت پدر دوازده سال داشت، وارث بیست میلیون دلاری پدرش شد.
شل، پس از فراغت از تحصیل در دبیرستان روزولت، وارد دانشگاه ناویپایر شد و به تحصیل در رشته هنر پرداخت. ولی پس از یک سال از آن اخراج شد. بعد به دانشگاه شیکاگو رفت و در رشته هنرهای زیبا تحصیل کرد و پس از آن برای تحصیل در رشته زبان انگلیسی در دانشگاه روزولت نامنویسی کرد. پس از سه سال، به اجبار به سربازی رفت و دیگر به روزولت بازنگشت. میگفت از اینکه به دانشگاه رفته پشیمان است:
«میتوانستم دنیا را ببینم، ولی وقتم را در دانشگاه روزولت تلف کردم.»
شل سیلور استاین در سپتامر 1953 در لباس سربازی به ارتش امریکا ملحق شد. او را نخست به ژاپن و سپس به کره منتقل کردند. در دوران سربازی، به شعر و کاریکاتور روی آورد. سرباز وظیفهشناسی نبود و اغلب با افسران مافوقش درگیر میشد.
مهمترین کتابهای سیلور استاین، که به فارسی نیز ترجمه شده، عبارتاند از:
لافکادیو (شیری که جواب گلوله را با گوله داد)، درخت بخشنده، جایی که پیادهرو تمام میشود، نوری در اتاقک زیر شیروانی، بالا افتادن، یک زرافه و نصفی، در جست و جوی قطعۀ گمشده، آشنایی قطعه گمشده با دایره بزرگ، کتاب الفبای عمو شلبی، راهنمای پیشاهنگی عمو شلبی، باغ وحش عمو شلبی، و کسی یک کرگدن ارزون نمیخواد؟
دستم به خورشید نمیرسد
نمیتوانم به ابرها دست بزنم،
به خورشید نرسیدهام
هیچ کاری را که تو میخواستی
انجام ندادهام
دستم را تا جایی که میتوانستم دراز کردم
انگار من آن نیستم که تو میخواهی.
برای اینکه نمیتوانم به ابرها دست بزنم
یا به خورشید برسم
نه، نمیتوانم ابرها را لمس کنم یا به خورشید برسم
نمیتوانم به عمق افکارت راه یابم و
خواستهای تو را حدس بزنم.
برای یافتن آنچه تو در رؤیا در پی آنی
کاری از من برنمیآید.
میگویی آغوشت باز است
اما خدا میداند برای چه کسی.
نمیتوانم فکرت را بخوانم یا با رؤیاهای تو باشم.
نمیتوانم رؤیاهایت را پی گیرم یا به افکارت پی ببرم.
منبع
عاشقانهها
(گزیدۀ ترانههای شل سیلور استاین)
ترجمه علیرضا برادران
نشر کتابِ خورشید
مطالب مرتبط
-
اختصاصی کافه کاتارسیس4 روز پیش
رمان «خدا در خانه است» نوشتۀ آیلا کریمیان: سفری به درون یک آدم ترکیبی!
-
اختصاصی کافه کاتارسیس3 هفته پیش
درنگی در مجموعه شعر «اَزِلیات» سرودۀ رضا جمالی حاجیانی
-
معرفی کتاب1 ماه پیش
نگاهی به کتاب «زمین، زمان، انسان» نوشتۀ مزدافر مؤمنی
-
سهراب سپهری3 هفته پیش
«هنوز در سفرم» مستندی دربارۀ زندگی سهراب سپهری
-
تحلیل نقاشی1 هفته پیش
درنگی در سه اثر مهم پابلو پیکاسو
-
نیما یوشیج4 هفته پیش
نیما یوشیج: مایۀ اصلی اشعار من رنج است…
-
موسیقی بی کلام4 هفته پیش
مثل یک گلدان میدھم گوش به موسیقی روییدن…
-
یادداشت2 روز پیش
تبریک ویژه به ساناز ساعی دیباور