پیرامون کتاب و کتابخوانی
نگاهی به کتاب «چرا مینویسم؟» جستارهای ادبی و سیاسی جورج اورول

نگاهی به کتاب «چرا مینویسم؟» جستارهای ادبی و سیاسی جورج اورول
جنگ اسپانیا و سایر وقایع حد فاصل سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۷ تأثیری غیرقابل انکار بر من داشت و از آن زمان به بعد دیگر فهمیدم کجا ایستادهام. از سال ۱۹۳۶ به بعد تکتک جملاتی که در آثار جدیام به نگارش درآوردهام، مستقیم یا غیرمستقیم برضد تمامیتخواهی و در دفاع از سوسیالیسم مردمسالارانه در محدوده درک خودم بوده است. اعتقاد به اینکه در چنین زمانهای میتوان از نوشتن درباره چنین موضوعاتی پرهیز کرد بیمعنی است. همه به صورتهای گوناگون مشغول این کارند. موضوع صرفاً انتخاب یک جبهه و چگونگی پیشروی به سوی آن است. هر چه هم شخص از جهتگیریهای سیاسی خود آگاهتر باشد، بخت بیشتری در انجام فعالیتهای سیاسیاش، بدون قربانی کردن کمال زیباییشناسانه و اندیشمندانه خود خواهد داشت.
در ده سال گذشته، بیشتر از هر چیز کوشیده ام سیاسینویسی را به هنر مبدل کنم. همیشه نقطه آغازم نوعی احساس جانبداری است، احساس بیعدالتی. وقتی نگارش کتابی را آغاز میکنم، به خود نمیگویم: «میخواهم اثری هنری خلق کنم.» مینویسم چون میخواهم دست به افشای دروغی بزنم، مینویسم چون پی به حقیقتی بردهام که میخواهم نظرها را به سویش جلب کنم و اولین دغدغهام یافتن گوش شنواست. با اینحال اگر تجارب زیباییشناختی در کار نبود، نه از پس نگارش کتاب برمیآمدم، نه حتی مقالهای طولانی برای مجله. اگر کسی به خود زحمت تحلیل کارهایم را بدهد، درمییابد که حتی اگر آن اثر چیزی نباشد جز تبلیغات محض، باز هم مؤلفههایی را در خود جای داده که از نظر سیاستمدارانِ تمامعیار بیربط جلوه میکند. من قادر نیستم و نمیخواهم جهانبینیای را که در کودکی به دست آوردم رها کنم. تا زمانی که جان در بدن دارم و از سلامت برخوردارم شور و اشتیاقم به سبک نگارش پابرجاست؛ عاشق لایه بیرونی زمین میمانم و از جمادات و خردهاطلاعات بیفایده لذت خواهم برد. سرکوب این بخش از وجودم حاصلی ندارد. رسالتم آشتی دادن بیزاریها و علایق بنیادینم با فعالیتهای اساساً عمومی و غیرفردیای است که این زمانه بر همهمان تحمیل میکند.
در نوشته پشت جلد کتاب نیز آمده است:
«به رغم ضرباهنگ سریع زندگی امروز، اوقات ما پر است از فراغتهای کوتاه و فرصتهای طلایی. اتاق انتظار پزشک و صف بانک و وقتهایی که توی تاکسی و مترو میگذرانیم میتواند وقف سرک کشیدن از پنجرهای کوچک به جهان عجیب شاهکارهای ادبی شود. نیز، بارها اتفاق افتاده که تلاش کردهایم مطالعه یکی از این شاهکارها را آغاز کنیم، اما به دلیل هیبت اثر، نداشتن زمان کافی یا همگام نشدن با حال و هوای داستان از این کار بازماندهایم. در این مواقع دسترسی به گزیدهای خوشخوان و مناسب از آثار نویسنده میتواند جرئت و شوق مطالعه نوشتهای را در ما برانگیزد که خواندنش در ابتدا کاری شاق به نظر میرسید. پانوراما همین هدف را دنبال میکند، جهاننمایی وسیع که به آسانی در دسترس عموم مخاطبان قرار میگیرد.»
منبع: ایسنا
نگاهی به کتاب «چرا مینویسم؟» جستارهای ادبی و سیاسی جورج اورول
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی2 ماه پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
لذتِ کتاببازی2 ماه پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
مولوی خوانی3 ماه پیش
«در هوایت بیقرارم روز و شب» با صدای شهرام ناظری
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
«زیباییِ وصلۀ ناجور بودن»: لیدیا یوکناویچ
-
تحلیل نقاشی2 ماه پیش
نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
رمان «دشمن عزیز» نوشتۀ جین وبستر: دعوت به مذهبی مبارزتر!