با ما همراه باشید

موسیقی بی کلام

و تو را به سان روزی بزرگ آواز می‌خوانم…

و تو را به سان روزی بزرگ آواز می‌خوانم…

و تو را به سان روزی بزرگ آواز می‌خوانم...

صدایت می‌زنم، گوش بده، با قلبم صدایت می‌زنم…

 

سرچشمه

در تاریکی چشمانت را جستم

در تاریکی چشم‌هایت را یافتم

و شبم پر ستاره شد.

تو را صدا کردم

در تاریک‌ترین شب‌ها دلم صدایت کرد

و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی.

با دست‌هایت برای دست‌هایم آواز خواندی

برای چشم‌هایم با چشم‌هایت

برای لب‌هایم با لب‌هایت

با تنت برای تنم آواز خواندی

من با چشم‌ها و لب‌هایت انس گرفتم

با تنت انس گرفتم،

چیزی در من فروکش کرد

چیزی در من شکفت

من دوباره در گهواره‌ی کودکی خویش به خواب رفتم

و لبخند آن‌زمانی‌ام را

بازیافتم.

در من شک لانه کرده بود

دست‌های تو چون چشمه‌ای به سوی من جاری شد

و من تازه شدم من یقین کردم

یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم

و در گهواره‌ی سال‌های نخستین به خواب رفتم

در دامانت که گهواره‌ی رویاهایم بود.

و لبخند آن‌زمانی به لب‌هایم برگشت.

با تنت برای تنم لالا گفتی

چشم‌های تو با من بود

و من چشم‌هایم را بستم

چرا که دست‌های تو اطمینان‌بخش بود

بدی، تاریکی‌ست

شب‌ها جنایتکارند

ای دلاویز من ای یقین! من با بدی قهرم

و تو را به سان روزی بزرگ آواز می‌خوانم.

صدایت می‌زنم گوش بده قلبم صدایت می‌زند

شب گرداگردم حصار کشیده است

و من به تو نگاه می‌کنم،

از پنجره‌های دلم به ستاره‌هایت نگاه می‌کنم

چرا که هر ستاره آفتابی است

من آفتاب را باور دارم

من دریا را باور دارم

و چشم‌های تو سرچشمه‌ی دریاهاست

انسان سرچشمه‌ی دریاهاست.

احمد شاملو

و تو را به سان روزی بزرگ آواز می‌خوانم…

برترین‌ها