هر 3 روز یک کتاب
بریدهای از رمان «الیزابت فینچ» نوشتۀ جولین بارنز

بریدهای از رمان «الیزابت فینچ» نوشتۀ جولین بارنز
من شجاع نیستم. تصمیمهای مهم زندگیام را که ممکن است به غلط شجاعت تصور شوند (ازدواج، طلاق، بچۀ غیرقانونی آوردن، زندگی در غربت) به نظرم باید بیشتر به هیجان شدید عصبی یا بزدلی نسبت داد. اگر در زندگی، آنطور که آن فیلسوف حکم داده، بعضی چیزها دست ماست و بعضی چیزها دست ما نیست و آزادی و خوشبختی وابسته به شناخت تفاوت این دو مقوله است، در این صورت زندگی من یکسره غیرفلسفی بوده است. من تمام عمر بین دو فکر در نوسان بودهام و قیقاج رفتهام، یکی اینکه افسارم دست خودم است و دیگری فهم این نکته که همه چیز ناامیدکننده است و زندگی ورای توان من است، چه درکش و چه زیستنش. خب، به گمانم مثل اکثر آدمها.
بریدهای از رمان «الیزابت فینچ» نوشتۀ جولین بارنز
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
تحلیل نقاشی3 ماه پیش
نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
بریدههایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو
-
نوبلخوانی1 ماه پیش
درنگی در جهانِ بهتآور، درخشان، گیجکننده و پیچیدۀ ویلیام فاکنر
-
دربارۀ شعر و شاعری2 ماه پیش
چرا رمان نمیتواند شعر را شکست دهد؟
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
گزیدهای از بهترین سخنرانیهای «اپرا وینفری»
-
نویسندگان جهان2 ماه پیش
گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا