موسیقی بی کلام
چراغی در دست، چراغی در دلام…
چراغی در دست، چراغی در دلام…
چراغی به دستام چراغی در برابرم.
من به جنگِ سیاهی میروم.
گهوارههای خستهگی
از کشاکشِ رفتوآمدها
بازایستادهاند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشانهای خاکستر شده را روشن میکند.
فریادهای عاصیِ آذرخش ــ
هنگامی که تگرگ
در بطنِ بیقرارِ ابر
نطفه میبندد.
و دردِ خاموشوارِ تاک ــ
هنگامی که غورهی خُرد
در انتهای شاخسارِ طولانیِ پیچپیچ جوانه میزند.
فریادِ من همه گریزِ از درد بود
چرا که من در وحشتانگیزترینِ شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب میکردهام
تو از خورشیدها آمدهای از سپیدهدمها آمدهای
تو از آینهها و ابریشمها آمدهای.
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش، نگاه و اعتمادِ تو را به دعایی نومیدوار طلب کرده بودم.
جریانی جدی
در فاصلهی دو مرگ
در تهیِ میانِ دو تنهایی ــ
[نگاه و اعتمادِ تو بدینگونه است!]
شادیِ تو بیرحم است و بزرگوار
نفسات در دستهای خالیِ من ترانه و سبزیست
من
برمیخیزم!
چراغی در دست، چراغی در دلام.
زنگارِ روحام را صیقل میزنم.
آینهیی برابرِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
منبع
-
لذتِ کتاببازی1 هفته پیش
نگاهی به کتاب طوطی فلوبر نوشتۀ جولین بارنز
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی4 هفته پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
درنگی در رمان «تربیت احساسات» نوشتۀ گوستاو فلوبر
-
تحلیل نقاشی3 هفته پیش
نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت
-
تحسین برانگیزها1 ماه پیش
«رازهای سطح» مستندی دربارۀ مریم میرزاخانی
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی1 روز پیش
رمان «مسئلهی اسپینوزا» اثر اروین یالوم: سه روایت متفاوت از «در خانه بودن»!
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
بریدههایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو