با ما همراه باشید

مهدی اخوان ثالث

پادشاه فصل‌ها، پاییز…

پادشاه فصل‌ها پاییز…

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی‌برگی،
روز و شب تنهاست،

با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران، سرودش باد
جامه‌اش شولای عریانی‌ست
ور جز اینش جامه‌ای باید

بافته بس شعله‌ی زرتار پودش باد
گو بروید، یا نرود، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی‌خواهد
باغبان و رهگذران نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست

گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد
ور برویش برگ لبخندی نمی‌روید
باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه‌های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گوید
باغ بی‌برگی
خنده‌اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن
پادشاه فصل‌ها، پاییز

پادشاه فصل‌ها پاییز...

باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟

برترین‌ها