با ما همراه باشید

مصاحبه‌های مؤثر

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش…

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش...

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش…

محمدعلی بهمنی معتقد بود، غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از او تاثیر نگرفته باشد و کسی که امروز در حیطه‌ی غزل کار می‌کند، ظرف غزلش را از رودخانه نیما پر کرده و تشنگی را از این رود برطرف می‌کند. خود من هم که بارها گفته‌ام در جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است. او در بهمن ۱۳۸۵، درباره غزل و اینکه دلواپسی برای آن ندارد زیرا این قالب تمام‌شدنی نیست و بایدها و نبایدهای روزگار خود را در خود می‌گیرد. و تاثیر نیما در غزل معاصر، تاثیرگذاران غزل امروز، غزل پست‌مدرن و… سخن گفت. پس از گذشت ۱۸ سال این مصاحبه بازنشر می‌شود.

«غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از او تاثیر نگرفته باشد و کسی که امروز در حیطه‌ی غزل کار می‌کند، ظرف غزلش را از رودخانه نیما پر کرده و تشنگی را از این رود برطرف می‌کند. خود من هم که بارها گفته‌ام در جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است. شاید بتوان گفت خودم اولین بار نام غزل نیمایی را به‌کار بردم و فراتر از این هم معتقدم سالیان سال غزل بعد از نیما از این شاعر متاثر است و حتا در حوزه‌های هنری نیز نوع نگاه، زاویه دید و اندیشه او حضور دارد.»

بهمنی درباره‌ی شاعران تاثیرگذار در عرصه‌ی غزل معاصر نیز توضیح داد: بعد از نیما کسانی بایست می‌بودند که حرف‌های او را درباره‌ی شعر و ذات آن در شکل‌های پسند خود ظاهر کنند. به باور من، هـ. ا. سایه (هوشنگ ابتهاج) پلی بین غزل دیروز و امروز می‌گذارد که خود از این پل نمی‌تواند عبور کند و در شعر او این عبور از پل را نمی‌بینیم؛ اما استواری این پل از سایه است. ولی اولین کسی که بعد از او از این پل عبور می‌کند، منوچهر نیستانی است که عبور فاتحانه‌ای از این پل دارد و ترس‌ها را می‌ریزد و این فکر را گسترش می‌دهد که لااقل می‌توان از این پل عبور کرد.

شاعر «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» با یاد کردن از حسین منزوی به‌عنوان شاعری که بعد از نیستانی از این پل عبور کرد، متذکر شده بود: منزوی جزو اولین کسانی بود که نه تنها از این پل عبور کرد، بلکه روی این پل رقص و سماع خاص خود را به نمایش گذاشت و این منظره کافی است که دیگران جذب عبور از این پل شوند. خیلی‌ها نتوانستند به عبور از این پل برسند و خیلی‌ها هم رفتند. نباید خود را به این جمع اضافه کنم، اما شوقم همیشه عبور از این پل بوده است.

سرآینده «شاعر شنیدنی است» با اشاره به کسانی که در عرصه غزل تلاشی کردند و نامی از آنان باقی نماند، معتقد بود: تلاش این عده قابل اهمیت است و اگر نتوانستند به مقصد برسند، مقوله‌ دیگری است که زمانه قضاوت خواهد کرد. وی درباره‌ی نحله‌هایی چون غزل فرم و … هم متذکر شد: با نامگذاری‌هایی که روی اتفاقاتی که در شعر می‌افتد صورت می‌گیرد، مشکل دارم؛ اصولا با نام‌گذاری‌ها موافق نیستم. در عین حال که یک اسم محرک است، اما زیر سوال بردن گذشته شعر ما، در این نامگذاری‌ها اتفاق می‌افتد. یعنی شعر ما از گذشته وقت نداشته که حرکت کند و از امروز می‌خواهد این کار را انجام دهد. درواقع نام‌گذاری این فرآیند، تخریب‌سازی است. البته بعضی از آنها نیز قشنگ است.

وی در عین حال اعتقاد داشت: برای غزل پست‌مدرن سرودن، باید شرایط پست‌مدرن را در شکل‌های هنرمان ارایه دهیم. اما هنر ما از مدرن عبور نکرده که به پست‌مدرن برسیم. ابتدا باید این موضوع را حلاجی کرد که آیا آموزه های پست‌مدرن ما را به تحول دیگری می‌رساند یا در شعر پیشینه‌دار ما نبوده است؟ آیا در مولانا این حرکات نبود؟ اتفاقا بسیاری از کارها شناسه‌هایی دارد که کاری که می‌خواهیم در شعر پست‌مدرن انجام دهیم، در آن‌ها هست. مثلا در سبک هندی بسیاری از کارهایی که می‌خواهیم در پست‌مدرن انجام دهیم، وجود دارد.

شعر به‌طور کلی ریسمانی است که یک سرش دست دیروزی‌ها و یک سرش دست فردایی‌هاست و ما این وسط دلشوره پاره شدن ریسمانی را داریم که در طول قرن‌ها پاره نشده است.

بهمنی همچنین گفته بود: اگر نام این پاشیدگی در غزل امروز را بخواهیم پست‌مدرن بگذاریم، انسجام درونی که ندارد و انسجام بیرونی هم آنقدر به فرم نزدیک است که از آن سوی فرم افتاده است. اگر با این گونه رک و صریح برخورد کنیم، به این متوسل می‌شوند که شما نسلی هستید که ما را نمی‌فهمید.

به باور این غزلسرای معاصر، به این گونه‌ شعری یک تحمیل دیرینه شده که می‌گویند «قالب غزل»؛ همین قدر که غزل را قالب می‌دانیم، حدودی برای اثرمان قایل شده‌ایم. اگر تحمیل را برداریم، غزل را شکل دیده و حدودی را برای خود قایل نباشیم، حرفی را که می‌خواسته زده و خواهد زد. بنابراین غزل را باید از قالب بودن درآورد و یک شکل شعری دانست. اگر این‌گونه ببینیم، تمام‌شدنی نخواهد بود.

او ادامه داده بود: وقتی بسیاری از شعرهای مولانا را می‌خوانیم، می‌بینیم با آنکه قافیه‌ای ندارد، آن شعریت و هستی ما را دنبال خود می‌برد. به شکل غزل‌واره‌هایی که شاعران دهه بعد از نیما با توجه به شرایط روزگار خود گفته‌اند نگاه کنیم، می‌بینیم که حتا مفاهیم غزلی دارد. شعر به‌طور کلی ریسمانی است که یک سرش دست دیروزی‌ها و یک سرش دست فردایی‌هاست و ما این وسط دلشوره پاره شدن ریسمانی را داریم که در طول قرن‌ها پاره نشده است.

او خواندن ادبیات کلاسیک را برای شاعران امروز ضروری دانسته و متذکر شده بود: لحظات اولیه که غزل نیمایی در حال شکل‌گیری بود، منوچهر نیستانی می‌گفت،‌ شما که می‌خواهید ادبیات کلاسیک کار کنید، شعر بزرگان ادبی را می‌خوانید، همزمان کارهای نیمایی را بخوانید که اینها چشم شما را بازتر می‌کند و چگونه بهره‌گرفتن را و آنها جان‌مایه را به شما می‌دهد.

بهمنی البته در ادامه گفت‌وگو، یکی از کارهای خوب شاعران پست‌مدرن را در کنار زیان‌هایی که به شعر زده‌اند، عنوان کرده بود: «وقتی کاربردی از یک شیء یا موضوع ذهنی نشان می‌دهند، این اطمینان را به شاعر غزلسرای امروز می‌دهد که در غزل امروز از کاربردهای دیگری در بیان می‌توان بهره‌ برد که بعد غزلی نیما را قوی‌تر کرده است.»

منبع: isna

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش…

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش…

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش…

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش…

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها