نوبلخوانی
اورهان پاموک: من مینویسم چون از دستِ همۀ شما عصبانیام!

اورهان پاموک: من مینویسم چون از دستِ تک تک شما عصبانیام!
بریدهای از خطابۀ نوبل اورهان پاموک
چرا مینویسی؟ من مینویسم چون نیاز درونی دارم که بنویسم! من مینویسم چون نمیتوانم مثل بقیۀ آدمها کار عادی بکنم. من مینویسم چون میخواهم کتابهایی بخوانم شبیه کتابهایی که مینویسم. من مینویسم چون از دست همۀ شما عصبانیام، از تک تک شما! من مینویسم چون خوشم میآید تمام روز بنشینم توی اتاق و بنویسم. من مینویسم چون فقط با تغییر دادن زندگی واقعی میتوانم در زندگی واقعی شرکت کنم. من مینویسم چون میخواهم دیگران، همۀ ماها، تمام دنیا بدانند ما در استانبول، در ترکیه، چه نوعِ زندگی داشتهایم و هنوز داریم. من مینویسم چون بوی کاغذ و قلم و مرکب را دوست دارم. من مینویسم چون به ادبیات، به هنر رمان، بیش از هر چیز دیگری اعتقاد دارم. من مینویسم چون نوعی عادت است، نوعی شور و سودا. من مینویسم چون میترسم فراموشم کنند. من مینویسم چون از افتخارات و امتیازاتی که نوشتن به ارمغان میآورد خوشم میآید. من مینویسم که تنها باشم. من مینویسم چون شاید امید دارم که بفهمم چرا خیلی خیلی از دست همۀ شما عصبانیام. من مینویسم چون دوست دارم مطالبم را بخوانند. من مینویسم چون همین که رمانی، مقالهای، مطلبی را شروع میکنم میخواهم تمامش کنم. من مینویسم چون همه انتظار دارند که بنویسم. من مینویسم چون یقین کودکانهای دارم به فنا ناپذیری کتابخانهها، به طرز قرار گرفتن کتابهایم در قفسۀ کتابخانهها. من مینویسم چون خیلی هیجان دارد که همۀ قشنگیها و موهبتهای زندگی را به کلمات برگردانم. من نمینویسم که داستان بگویم بلکه مینویسم که داستان بسازم. من مینویسم چون دلم میخواهد خلاص بشوم از این دلشوره که انگار جایی هست که باید بروم اما درست مثل رؤیاها نمیتوانم به آخر برسم. من مینویسم چون هیچوقت نتوانستهام حوشبخت بشوم. من مینویسم که خوشبخت بشوم.
اورهان پاموک: من مینویسم چون از دستِ تک تک شما عصبانیام!
منبع
خدمت به حقیقت، خدمت به آزادی
خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات
ترجمه رضا رضایی
نشر نگارۀ آفتاب
ویراست دوم
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
ذن در جان شاعر نوشتۀ احمد شاملو
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی2 ماه پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
لذتِ کتاببازی2 ماه پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
مولوی خوانی3 ماه پیش
«در هوایت بیقرارم روز و شب» با صدای شهرام ناظری
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
«زیباییِ وصلۀ ناجور بودن»: لیدیا یوکناویچ
-
تحلیل نقاشی2 ماه پیش
نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت