اختصاصی کافه کاتارسیس
میخواستم جنگلی شوم که تبر را تبرئه میکند…
میخواستم جنگلی شوم و تبر را تبرئه کنم…
وجه اشتراک
کنار یکدیگر راه میرویم
دستان همدیگر را میگیریم
عکسها اسنادی هستند
که رسمیت ما را اثبات میکنند
شناسنامهها
به قانونی بودن ما اذعان دارند
خانه اما به چیزی شک کرده است
گلدان خالی اما به چیزی شک کرده است
و ماهی مردهای که هفتههاست
روی دستِ آب مانده است!
با هم میرویم رستوران
از هم سیر میشویم و برمیگردیم
اتوبوسها ما را به آیندهای مشترک نمیرسانند
نمیدانم چند آجر
از کل رابطه ریخته
که این من و تو دیگر ما نمیشود؟
تا چشم کار میکند
خاک نشسته است روی تخت
شب نشسته است به پای ریشههایمان
کنار همدیگر
روی یک شاخه سبز شدهایم
ما پرندگان آواره
که تنها وجه اشتراکمان
کوچ است…
میخواستم جنگلی شوم و تبر را تبرئه کنم…
بخشی از شعر هژمونی
میخواستم تشدید بگذارم
بر رازیانههای کوهستان
رونویسی کنم از روی صدای صاف آینه
کلاغ را غلط املایی باغ بدانم
جریمهام پنج بار از روی پنجره
یا پرنده باشد
و لاک سفید بگیرم اشتباهات بشری را
میخواستم جنگلی شوم
که تبر را تبرئه میکند
تا با تکه تکهام آن کلمهی سرد را بسوزانم
میخواستم مضامینی بیفزایم به زوال
که دیدم مدّت زیادی است
زل زدهام
به مجسمهی زنگزدهی روی میز
منبع
-
اختصاصی کافه کاتارسیس4 روز پیش
رمان «خدا در خانه است» نوشتۀ آیلا کریمیان: سفری به درون یک آدم ترکیبی!
-
اختصاصی کافه کاتارسیس3 هفته پیش
درنگی در مجموعه شعر «اَزِلیات» سرودۀ رضا جمالی حاجیانی
-
معرفی کتاب1 ماه پیش
نگاهی به کتاب «زمین، زمان، انسان» نوشتۀ مزدافر مؤمنی
-
سهراب سپهری3 هفته پیش
«هنوز در سفرم» مستندی دربارۀ زندگی سهراب سپهری
-
تحلیل نقاشی1 هفته پیش
درنگی در سه اثر مهم پابلو پیکاسو
-
نیما یوشیج4 هفته پیش
نیما یوشیج: مایۀ اصلی اشعار من رنج است…
-
موسیقی بی کلام4 هفته پیش
مثل یک گلدان میدھم گوش به موسیقی روییدن…
-
یادداشت2 روز پیش
تبریک ویژه به ساناز ساعی دیباور