داستان/ رمان خارجی
دربارهی رمان «عاشقِ خانم ِچترلی»؛ از «دیوید هربرت لارنس»
زخمِ جنگ
کلیفورد در یک خانوادهی قدیمی انگلیسی، که قواعد و ضوابط خاصی را مراعات میکنند، پرورش یافته است، و خود او نیز سخت به اینگونه ضوابط پایبند است. و این مرد در جنگ زخم برداشته، و معلول شده و قوای جنسی او از کار افتاده است. کلیفورد به ادبیات عشق میورزد، اما بیهوده میکوشد که در این راه به شهرت برسد. و بااین وصف در زندگی چیزی برای او باقی نمانده است جز ذوق ادبی و هوش سرشارش.
جنگل تمایلات
خانم چترلی، همسر کلیفورد، در این وضع نارضایتیاش را پنهان نگاه میدارد. و در عین حال احساس بیهودگی و کمبود میکند. غریزه به او فشار میآورد و آرزو میکند فرزندی داشته باشد.
آقای کلیفورد شکاربانی دارد به نام « اولیو یه ملورس» که در جنگل زندگی میکند و همیشه متفکر است و در عالم رویائی سیر میکند. خانم چترلی چند بار به دیدار او میرود. شکاربان در کنار او به خود فشار میآورد که خویشتندار باشد. شرم مانع نزدیکی آنها میشود. اما عشق و شهوت فاصلهها را از میان برمیدارد، شکاربان مردی نیرومند است و خانم چترلی که روحی بینهایت ظریف دارد مجذوب «مردانگی» او میشود، و همهی مسائل ممنوعه از بین میرود. و عشقی دیوانهوار، عشقی کامل، بین آنها پدید میآید. به خصوص که شکاربان نیز چندان با ظرافت روحی و فکری بیگانه نیست. این مرد سفرهای بسیر کرده و تجربههای بسیار اندوخته، و روزگاری برای خودش کسی بوده، و دست حوادث او را به این گوشه انداخته است.
خانم کنستانس چترلی، و ملورس شکاربان باهم زندگی میکنند و دشواریها را نادیده میگیرند و با تولد فرزندشان رشتهی پیوند آنها محکمتر میشود.
آئین جدید
هرچند که بعضی از سادهاندیشان و متعصبان از نظر اخلاقی به «عاشق خانم چترلی» خرده میگیرند. ولی حوادث این داستان بین ایمان و اعتقاد مؤلف آن و نیروی انفجاری تمایلات نوسان دارد.
دیوید هربرت لارنس، نویسندهی رمان، در یک خانوادهی سادهی معتقد به آئین پیوریتن به دنیا آمد، و از هر نظر زیر فشارهای اجتماعی و اخلاقی بود. لارنس سعی کرده است که دایرهی تنگ اخلاقی جامعه را ویران کند و آن را به مسیر طبیعی آن، و تمدن بدوی، که چیز ممنوعهای در آن وجود ندارد بازگرداند. و در جست و جوی ریشههای اخلاق آدمی است. در کتابهای دیگرش «عاشقان و پسران»(1913) و «زنان عاشق»(1920) نیز همین اندیشه را دنبال میکند.
هنرِ لارنس
هنر او آن است که تصور قابل قبولی از نوعی احساس بدوی و عمیق انسانی پدید آورد. و هنر او از این اندیشه جدائیناپذیر است. حتی در لحظاتی که بیمار و ناتوان است و از تب میسوزد و نفس نفس میزند، سعی میکند که چهرهی تیرهی زندگی را درخشان جلوه دهد.»
(آندره مالرو)
منبع
رمانهای کلیدی جهان
دومینیک ژنس
ترجمه دکتر محمد مجلسی
نشر دنیای نو
صص458-460
مطالب مرتبط
- خلاصه و واکاوی داستان کوتاه نابینا اثر هربرت لارنس
- دربارهی رمان داغ ننگ اثر ناتانیل هاثورن
- خلاصه داستان ماده گرگ اثر جوانی ورگا
- واکاوی داستان ویکفیلد اثر هاثورن
- واکاوی داستان نینوچکا اثر آنتوان چخوف
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 ماه پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
کارگردانان جهان1 ماه پیش
باید خشم را بشناسی بیآنکه اسیرش شوی
-
نامههای خواندنی1 ماه پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند
-
پیرامونِ ادبیات کلاسیک3 هفته پیش
از «حکیم عمر خیام» چه میدانیم؟