با ما همراه باشید

تحلیل نقاشی

یادداشتی روانکاوانه از «آلن دو باتن» بر «لاس منیناس» اثر «پابلو پیکاسو»

یادداشتی روانکاوانه از «آلن دو باتن» بر «لاس منیناس» اثر «پابلو پیکاسو»

«لاس منیناس» در نگاه اول نمونه‌ی کاملی است از اثری واقع‌گرا و بسیار چیره‌دستانه‌ی هنر درباری. هنرمند برجسته‌ی محترم در حال نقاشی پادشاه و ملکه است که تصویر کم‌رنگشان در آینه‌ای دور بازتاب یافته. شاهزاده خانم جوان و ندیمه‌ها که نقاشی نامش را از آن‌ها گرفته، شرفیاب هستند.  لباس‌های گرانبها می‌درخشند و بافت پوست افراد با ظرافت تمام نشان داده شده. در نخستین واکنش، متوجه می‌شویم که نقاشی نقطه‌ی مقابل نقاشی بزرگان هنر قرن بیستم است. حال این نقاشی، به هنرمند نوآور و تجربه‌گرایی چون پیکاسو، چه چیزی ارائه می‌دهد، اصلا چه اهمیتی برایش داشته؟ چرا پیکاسو بخش عمده‌ی سال 1957 را (زمانی که هفتاد و پنج ساله بود)، صرف خلق اثری به سبک خود از این کار تاریخی کرد؟

چگونه می‌توانیم حدس بزنیم منظور پیکاسو چه بوده است؟ کجای کارش درست بوده؟ اصولا پیکاسو از پرداختن به آثار کلاسیک خوشش می‌آید. به عوض آن که احساس کند، این موضوعی مقدس است و جز با خضوعی عبیدانه نباید به آن نزدیک شد، برعکس به خودش اجازه می‌دهد با آن بازی کند و این بازیگوشی را نوعی درگیرشدن با اثر تلقی کند. در کپی پیکاسو از این نقاشی حالتی کاملا کودکانه وجود دارد. دو فرزندش، کلود و پالوما، در این زمان هشت و ده ساله بودند و اغلب در کارگاه او از سر و کولش بالا می‌رفتند. سگ جلوی تابلو، کمی حالت کاریکاتوری دارد؛ بازوها از بدن دور شده‌اند و دست‌ها فقط انگشتند. ولاسکز، از یک شاهزاده خانم کوچولو، در میان جهانی قدرتمند، بزرگسالانه و ثروتمند، نقاشی شیرین و معصومی کشید. برداشت پیکاسو از این اثر بسیار معصومانه‌تر است. او احساسی از خودانگیختگی و سادگی را به زندگی (افراد تابلو) بخشیده که کمابیش در اثر استاد اسپانیولی پیشگامش غرق می‌شود. آشکار است که پیکاسو خطوط مستقیم و سه گوش شاخص را در کار ولاسکز تحسین می‌کند. در کار اصلی، این نکات در خدمت برداشت واقع‌گرایانه قرار دارند: شکل اتاق و وسائل درون آن. پیکاسو اما به اشکال هندسی، زندگی‌ای از آن خودشان می‌بخشد. به عبارت دیگر، او موضوعی را که دوست دارد برمی‌گیرد، گسترش و توسعه‌اش می‌دهد. پیکاسو نمی‌کوشد اثر ولاسکز را کپی کند. او در برابر آن، خودش باقی می‌ماند، همان‌گونه که (رابطه‌ی) دوستی خوب به دو نفر اجازه می‌دهد در حضور یکدیگر خودشان بمانند.

روبرو شدن با آثار هنری که دوستشان نداریم_ لاس منیناس، چهره‌ی اشراف زاده‌ی سارجنت، ماسک افریقائی یا نقاشی ریچی از قدیس برونو، درسی از رشد روانکاوانه به ما می‌دهد. رشد زمانی اتفاق می‌افتد که ما کشف کنیم، در حضور چیزهایی که امکان دارد تهدیدآمیز باشند، خود اصیل‌مان باقی بمانیم. بلوغ، یعنی مهارت مدارا کردن را آموختن: یعنی می‌توانیم چیزهایی را تحمل کنیم که پیشتر ممکن بود حسابی دگرگونمان کند، یعنی شکنندگی‌مان کمتر شده، دیگر به آسانی «شوکه» نمی‌شویم. در نتیجه قادریم با موقعیت‌ها، آن‌گونه که هستند، درگیر شویم. می‌توانیم همراه ترنس نمایشنامه‌نویس رومی بگوئیم: «من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست» این جمله مصداق این تفکر است که می‌توانیم، حتی در زمینه‌هایی که از تجربه‌ی مستقیم و فرهنگ ما به دور است، رواداری کنیم.

هنری که در وهله‌ی اول به نظرمان بیگانه می‌رسد برایمان با ارزش است چون اندیشه‌ها و طرز تفکرهایی را به ما عرضه می‌کند که در محیط‌های آشنای‌مان، به آن‌ها دسترسی نداریم، ولی برای شناخت کامل انسانیت‌مان، به آن‌ها نیاز داریم. در یک فرهنگ به شدت سکولار و برابر، افکار مهم گم می‌شوند. روال روزانه‌ی معمول‌مان مانع از بیدار شدن بخش‌های مهمی از ماست: این بخش‌ها خفته می‌مانند مگر این که دنیای مفید هنر با انگولکی و قلقلکی تحریک‌شان کند. هنرِ بیگانه به من امکان می‌دهد انگیزه‌ای مذهبی در خود کشف کنم یا نیازی به آئین‌های بدوی بیابم و چنین کشفی احساس »من کی هستم» را بسط می‌دهد. هرآنچه نیاز داریم همیشه و همه‌جا در یک سینی نقره‌ای به ما عرضه نمی‌شود. فقط زمانی که نکاتی از ارتباط با چیزی بیگانه می‌یابیم است که قادریم رشد کنیم.

 

منبع

هنر چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند آلن دوباتن

هنر چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند؟

آلن دو باتن

جان آرمسترانگ

ترجمه گلی امامی

نشر نظر

صص 62-65

مطالب مرتبط

  1. اولین عملکرد هنر: به یاد آوردن
برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها