روانشناسی_روانکاوی
دربارۀ جملۀ کوتهبینانۀ «نهایت تلاشت را بکن»!
دربارۀ جملۀ کوتهبینانۀ «نهایت تلاشت را بکن»!
مِیویس بیس، سایکی : در بهترین حالتِ ممکن، شما بهترین خواهید بود. اما اگر این از دستتان برنمیآید، دستکم باید نهایت تلاش خود را به کار ببندید. همهجا پر از این توصیه است -بهویژه در ذهن کسانی که سعی در حفظ رابطهای پرتنش دارند: آیا میتوانم با تکیه بر عزم خود این کشتی طوفانزده را به ساحل امن هدایت کنم؟ منی که بهتازگی رابطهای دشوار را پشت سر گذاشتهام سرانجام میتوانم درست و دقیق به یک دهۀ گذشتۀ عمرم نگاه کنم تا ببینم نهایت تلاشی که در این مدت صرف مدیریت زندگی مشترکم کردهام چه پیامدهایی دربرداشته است. برخلاف کارهای دیگری که انجام دادهام، چون نوشتن، تدریس یا حتی باغبانی، در رابطهام هر چقدر بیشتر توش و توانم را صرف میکردم باز هم جواب نمیگرفتم. تقلاها و دستوپازدنهایم کمکم داشت ویژگیهای مثبتم را نیز تباه میکرد و با شکستی مضاعف به حال خود رهایم میکرد. در این مسیر گرچه من همچنان مایل به داشتن رابطهای مادامالعمر و متعهدانه بودم، نسبت به جملۀ انگیزشی «نهایت تلاشت را بکن» جانب احتیاط را در پیش گرفتم.
من هم آدم پرتلاشی هستم هم فیلسوفی که دربارۀ مفاهیم خودپروری اخلاقی مطالعه و پژوهش میکند. از هر دو منظر، کمکم به این باور رسیدم که پیشرفت در اصلیترین فعالیتهای زندگی لزوماً از مسیر «نهایت تلاش و کوشش» نمیگذرد. وقتی از «نهایت» تلاش صحبت میکنیم معمولاً کوششی کوتاهمدت یا تکبعدی را در نظر داریم، حال آنکه کار خودپروری اخلاقی -مثل هر رابطۀ صمیمی و نزدیکی- مستلزم مواردی است چون یادگیری مکرر، تلاش مستمر و نوبهنو طی دورههای زمانی طولانی و نیز اَشکالی از احترام و متانت که صرفاً در قالب تلاش و کوشش نمیتوان بهدرستی توصیفشان کرد. اگر کسی در پاسداشت شایستۀ حرمتنفس خود کوتاهی کند -مسئلهای که بهشخصه خیلی با آن مأنوسم- نباید آن را برابر با کوتاهی در تلاش و کوشش دانست و نتیجه گرفت که با نیروی اراده میتوان اصلاحش کرد.
ایدۀ نهایت تلاش در همه چیز موجب رواج تفکری کوتهبینانه میشود، چون باعث میشود روی هدف محدود و مشخصی تمرکز کنیم. اما پرورش اخلاقی ابعاد متفاوتی دارد که هم شامل انجامدادن است و هم انجامندادن. خودِ رشد و پرورش نیز دائماً ظرفیتهای فرد را تغییر میدهد بهگونهایکه ممکن است آنچه برای کسی «نهایت» بهحساب میآید بهکلی دستخوش تغییر شود، آن هم به شیوههایی گوناگون و دور از ذهن. ما باید نصیحت آمرانۀ «نهایت تلاشت را بکن» را کنار بگذاریم و تلاشمان را از آنچه هست بیشتر کنیم .
شاید پیش خودتان فکر کنید چه عالی، بیایید سخت نگیریم! اما نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم این است که بیشتر تلاشکردن دستکم به همان اندازۀ نهایت تلاش خود را کردن سخت است و به احتمال زیاد حتی سختتر.
آیا نهایت تلاش خود را کردن لزوماً به این معناست که «واقعاً سخت» تلاش کردهاید، یا صرفاً اینکه به شیوهای که بلد بودید و با آن مقدار تاب و توان که در آن زمان داشتهاید تلاش خود را کردهاید؟ شاید هیچکس منطقاً نیز انتظار بیشتری از شما نداشته باشد؛ چهبسا پیش آمده که در تنهایی خود فریاد زدهاید، لبتان را از سر اضطراب چنان گَزیدهاید که خون آمده و شبها خواب به چشمتان نیامده است. من با تمام وجودم و با چنگ و دندان تلاش کردم ازدواجم را حفظ کنم، اما پیشروی در مسیرِ بهتر مرا ناگزیر میکرد از تلاشی که بین من و خیر خودم جدایی میافکنْد دست بکشم.
تمام مشکلات مهم ایجاب میکنند که عاقلانه، صبورانه، صادقانه، خوشبینانه و خلاقانه تلاش کنیم. چهبسا این شیوههای تلاش و تکاپو، از نظر احساسی، به همان اندازۀ «نهایت تلاش» برای ما دردناک و از این جهت به همان اندازه «سخت» باشند، اما تفاوتشان در پذیرش این حقیقت است که آدمی و موقعیتهایش اساساً در حال تغییروتحول هستند و نمیتوان در قالب نهایتها و تَرینهای کلی آنها را درک کرد.
برجستهترین مشوقان رشد اخلاقی در سنت غربی از زبانی استفاده میکنند که ممکن است ابعاد ظریفترِ تلاش اخلاقی را با وضوحی که باید نشان ندهد. ارسطو در اخلاق نیکوماخوس مینویسد ما باید «نهایت سعی خود را مبذول داریم تا مطابق با بهترین خصلتهای درونمان زندگی کنیم». به همین منوال، امانوئل کانت استدلال میکرد که وظیفه داریم در جهت دستیابی به کمال اخلاقی بکوشیم و بر این سخن فیلیپیان ۴:۸ 1 صحه میگذاشت که «بر هر آنچه که فضیلت است و هر آنچه که ستودنی است اهتمام ورزید». کانت حتی به ما توصیه میکند که «قدسی باشیم»، اگرچه ارادۀ قدسی، در پرتو نظرات خود کانت، ارادهای است که آدمی قادر به داشتنش نیست. تقدس در اینجا نقش آرمان را دارد، مفهومی که وظیفهای را معین و محول میکند که هیچگاه بهتمامی محقق نمیشود. کانت نیز، مثل همۀ ما، باور داشت که هیچکس کامل نیست و نمیتواند باشد، اما بر آن بود که میتوانیم بهسمت کمال پیش برویم.
به نظرم در این مورد حق با کانت بود. اما مفهومسازی برای فعالیت درونیِ خودکمالبخشی چنان پیچیده و غامض است که حتی کانتشناسان را میتواند سردرگم کند. توصیههایی نظیر «نهایت تلاشت را بکن» یا «بیشتر تلاش کن» بهنوعی سادهسازی تلقی غنی و پربار کانت از کوشش اخلاقی است که آن را ترکیبی از تلاش و پذیرش میداند. علاوه بر این، کوشش اخلاقی مستلزم کنشهای درونی بسیاری است که برای دیگران قابلرؤیت و مشاهده نیستند، از همین رو، با تصور معمول ما از انجامدادن مطابقت ندارد.
برای آشنایی با یکی از انواع رویکردها به خودسازی که فعالیت درونی را بر پایۀ نگرشهای فرد در مرکز توجه قرار میدهد، خوانندگان باید به کتابی از چین باستان به نام ئیچینگ 2 (یا کتاب دگرگونیها) مراجعه کنند، زیرا این موضوع در فلسفۀ اخلاق کانت عمدتاً بهطور تلویحی مطرح شده است. نویسندۀ فرزانۀ ئیچینگ اغلب به شاگردان هشدار میدهد که «فرومایگیهای» آنها -همان بخشهای فرومایۀ وجود خودشان- ممکن است موجب شوند شخص از سرِ تکبر نتیجهای را تحمیل کند، تعارض ایجاد کند یا دیگران را بهناحق قضاوت کند. دیگر موضوعاتی که مکرراً در این کتاب آمدهاند از این قبیلاند: نگرش خود را اصلاح کنید، تردیدها را کنار بگذارید و با خوشبینی منتظر فرصت مناسب باشید. قطعاً فرصتهایی پیش خواهد آمد که تصمیم بگیرید «دل به دریا بزنید3»، به این معنی که در مسیر خود تغییر چشمگیری ایجاد کنید، مثلاً از طریق مکالمهای دشوار که مدام آن را به تعویق انداختهاید، یا شروع رابطهای جدید و یا تغییر مسیر شغلی. بااینحال، دل به دریا زدن اگر بدون آمادگی درونی باشد مخاطرهآمیز است.
تصویر هماهنگشدن با فرایندهایی که رخ میدهند، آنچنان که در ئیچینگ آمده است، تلاش کاملاً متفاوت را جایگزین نهایت تلاش میکند. پذیرش، اگرچه فینفسه عمل به شمار نمیآید، از نظر احساسی طاقتفرساست. آرامشبخش نیست، منفعل هم نیست. درواقع، پذیرش ممکن است چنان دشوار باشد که بسیاری ترجیح دهند تقریباً در هر کار دیگری نهایت تلاش خود را به کار بندند. بنا به تجربۀ شخصی خودم، پناهبردن به پروژههای کاری یا یافتن کسی برای قراری عاشقانه هزاران بار آسانتر است از اینکه نسبت به سوگ و تنهایی خود به پذیرش برسیم.
وقتی در چنبرۀ تلاشی نادرست گرفتار میشوم، خودم را مانند حشرهای مصنوعی تصور میکنم که داخل جعبهای اینسو و آنسو میرود و به دیوارهها میخورد تا وقتی که باتریاش تمام شود. در چنین مواقعی باید هگزاگرامِ 4 Hsü («انتظار») را دوباره بخوانم. فرزانۀ ئیچینگ میداند که گاه آدمی خود را در مغاکی خطرناک میبیند و هر چه بیشتر تلاش میکند وضعیت بدتر میشود. کارول آنتونی، نویسندۀ راهنمای ئیچینگ، مطالعات خود را درمورد ئیچینگ طی بحرانی شخصی در ۴۱ سالگی آغاز کرد، که اتفاقاً سن کنونی من و تکاندهندهترین سال زندگیام است. آنتونی متوجه شد وقتی که حس میکنیم زندگی از دستمان خارج شده «همچنان به این تصور میچسبیم که جلورفتن بستگی به تلاش بیرونی دارد». با استفاده از تصویری از هگزاگرامی دیگر،Chien («رشد» یا «پیشرفت تدریجی»)، ما بیشتر مایلیم «مانند گیاهان باتلاقی سریع رشد کنیم»، تا اینکه با تمرین آهسته روی نگرشهای درونیمان «محکم و استوار ریشه» بدوانیم.
من به شاگردانم بهشوخی میگویم که، بعد از گذراندن این دوره با من، دیگر هیچوقت زیر پستهای اینستاگرامیشان نمینویسند «بهترین زندگیام را زندگی میکنم!». ما در این دوره استدلال ریچارد کراوت، فیلسوف معاصر، را میخوانیم که میگوید ما اساساً چنین امکانی نداریم که بفهمیم زندگی فعلیمان بهترین شکل زندگی ماست. چگونه میشود کسی بر تمام نمودهای ممکنِ ابعاد عملی، اخلاقی و معنوی خود وقوف داشته باشد؟ به نظر میرسد که «بهترین» برای آدمی شناختناپذیر یا شاید تناقضآمیز باشد، زیرا خودِ رشد فرایندی پویاست، نه یک حالت ثابت که در حوالی نهایتها جا خوش کند. تحولی که من در کوششهای متفاوت در رابطهام با خودم آغاز کردهام هنوز کامل نیست و چهبسا از بیرون به چشم نیاید. اما این امر، در قیاس با شیوههای متداولی که نهایت تلاش و کوشش را تجویز میکنند، چنان صادقانهتر حرمتنفسم را پاس میدارد که اهمیت نمیدهم دیگران مرا زنی ببینند که تنها در مغاکی نشسته است.
هر زمان که فکر میکنیم در تلاشیم نهایت توان خود را در بهکاربستن اصول اخلاقیمان انجام دهیم، میتوانیم اندکی از تفسیر استنلی کاوِل، فیلسوف معاصر، دربارۀ رالف والدو امرسون و هنری دیوید ثورو استفاده کنیم، و با عبارت «راهی بهسوی خودِ دستنیافتۀ خویشتن» جستوجوی خود را دقیقتر توصیف کنیم. کاوِل از اصطلاح «کمالگرایی اخلاقی» استفاده میکند برای اشاره به همۀ این متفکران خوانندگانشان را بهسوی «خودِ بَعدی» سوق میدهند. ما بهراحتی میتوانیم مطالعۀ کاول درمورد کمالگرایی اخلاقی را بسط دهیم تا سنتهای وسیع فلسفۀ چین، ژاپن، تبت و سراسر جهان را در بر گیرد.
بُعد یا سنتی از زندگی اخلاقی … که بار عظیمی بر دوش روابط شخصی و بر دوش امکان یا ضرورت تغییروتحول شخص و جامعه میگذارد -که فشارهای روانی آن از افلاطون و ارسطو گرفته تا امرسون و نیچه را شامل میشود و از میان نقاط متضادی مانند کانت و میل میگذرد.
هگزاگرام Hsü («انتظار») تصویر ابرهایی را تداعی میکند که بهسمت آسمان بالا میروند: «بالارفتن ابرها در آسمان نشانۀ آن است که باران خواهد بارید. هیچ کاری نمیتوان کرد جز اینکه صبر پیشه کنیم تا باران ببارد. زندگی نیز به همینسان است، آنگاه که دست سرنوشت در کار است». اگر نهایت تلاشتان نتیجهای در برنداشته، قویاً توصیه میکنم منتظر باران شوید.
منبع: tarjomaan
دربارۀ جملۀ کوتهبینانۀ «نهایت تلاشت را بکن»!
دربارۀ جملۀ کوتهبینانۀ «نهایت تلاشت را بکن»!
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
تغییرات سبکی و سیر تکاملی آثار پابلو پیکاسو