نویسندگان جهان
دربارهی «فرانتس کافکا»

کافکا در سال 1883 در پراگ در خانوادهای یهودی مرفهی از طبقهی متوسط به دنیا آمد. از نوجوانی به بعد، نیروی مرکزی زندگیش پدرش بود، مردی مستبد که در پسرش احساس دوگانهی ترس و ستایش را پدید آورد. تأثیر پدرش در او به حدی بود که گرچه در حضور دیگران خوب و راحت حرف میزد، در حضور پدر اضطرابآورش دچار لکنت زبان میشد. نیاز به تأیید پدر برای او حکم وسواسی را پیدا کرد که تا پایان عمر با او ماند. بسیاری از منتقدان احتساب شخصیت پدر مرجع را در نمودهای نمادین گوناگونش برای هر تعبیری از وقایع داستانهای کافکا ضروری میدانند. رویدادهای زندگی کافکا را در بزرگسالی به سرعت برمیشمریم. او درجهی دکترای خود را در فلسفهی قانون در سال 1906 گرفت و دو سال بعد به خدمت دولت درآمد. در این میان در خلوت نیز برای خود قلم میزد. با اینکه شغل او کار سنگینی نداشت، از آن بدش میآمد و نفرت او از دیوانسالاری به ترسی در داستانهایش مبدل شد. در سال 1917 پی برد که به بیماری سل دچار است و استعفا کرد. درمان نتیجه نبخشید و او در سال 1934 درگذشت، در حالیکه تنها برای محفل کوچکی شناخته بود.
کافکا در زمان حیاتش آثار زیادی منتشر نکرد. او شهرتش را مدیون دوست و کارگزار ادبی خود ماکس بروت است که به خواست صریح کافکا عمل نکرد و از سوزاندن دستنوشتههای منتشر نشدهی او که بیشتر آثارش را تشکیل میدادند خودداری کرد. پس از چاپ نخست آنها در دههی پس از مرگ کافکا، انتشار ترجمهی انگلیسی داستانها و رمانهای او از سال 1930 آغاز شد. همهی رمانها_ محاکمه، قصر، امریکا_دربارهی ناتوانی، احساس گناه، و سرخوردگی مردی است در محضر دادگاهی که گویی در بیرون از زمان است و دادگاه همیشگی محکومیتی همیشگی؛ دادگاهی که در آن هیچ حکم بیگناهی صادر نمیشود. امیدی نیست زیرا امید برای انسان اصولا مفهوم نیست.
در داستانها و رمانهای او غالبا احساس میکنیم گویی از کابوسی از خواب پریدهایم، کابوسی که وقتی هراسانگیزتر میشود که در پایان قصه میبینیم هنوز در خوابیم. با این همه چنان که فیلیپ راو یادآوری میکند، باید بدانیم که کافکا را نمیتوان صرفا هنرمندی روان رنجور پنداشت، او کاوشگر روانرنجوری است. در بزرگی وی اکنون تردید نیست، اما ویژگی و معنای کار او هنوز مورد بحث است. کافکایی که فرویدیها، اگزیستانسیالیستها، اکسپرسیونیستها و ضد مستبدان و حتی یهودیان همه او را از آن خود میدانند هنوز خوانندگانش را به همان اندازه که مجذوب میکند به سرگشتگی نیز دچار میسازد.
منبع
یک درخت، یک صخره، یک ابر
برجستهترین داستان کوتاههای این دو قران اخیر
ترجمه حسن افشار
نشر مرکز
چاپ دهم
صص 385-386
مطالب مرتبط
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
تحلیل نقاشی3 ماه پیش
نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
بریدههایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو
-
نوبلخوانی1 ماه پیش
درنگی در جهانِ بهتآور، درخشان، گیجکننده و پیچیدۀ ویلیام فاکنر
-
دربارۀ شعر و شاعری1 ماه پیش
چرا رمان نمیتواند شعر را شکست دهد؟
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
گزیدهای از بهترین سخنرانیهای «اپرا وینفری»
-
نویسندگان جهان2 ماه پیش
گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا