با ما همراه باشید

مکاتب ادبی

درباره‌ی «مکتب سمبولیسم»

درباره‌ی «مکتب سمبولیسم»

درباره‌ی «مکتب سمبولیسم»

واقعیت پنهان یا واقعیت تازه

سمبولیسم عکس‌العملی در مقابل مکتب ناتورالیسم و فلسفه‌ی پوزتیویسم بود که فقط با واقعیت‌های عینی و ملموس سروکار داشتند و به زعم خود حقیقت‌نویسی و واقعیت‌گویی را ترویج می‌کردند حال آنکه سمبولیست‌ها مدعی بیان واقعیتی تازه که ولقعیتی پنهان است بودند.

آغازگر این نهضت شارل بودلر است که در 1875 کتاب گل‌های شر (les fleurs du mal) را منتشر کرد. البته قبل از او برخی از رمانتیک‌ها مثلا ویلیام بلیک یا شلی در اشعار خود از سمبل استفاده کرده بودند. شارل بودلر اساسا معتقد به نظریه‌ی هنر برای هنر بود. به نظر او واقعیت از چشم مردم پنهان است و به صورت علائم و اشاراتی است که فقط شاعران می‌توانند دریابند. «واقعیت چیزی جز نمایی ظاهری نیست که در پسش یا جهان تصورات و عواطف درونی شاعر یا جهانی آرمانی پنهان است که شاعر آرزویش را دارد.» والاس استونس شبیه به این در مورد استعاره که شبیه به سمبل است) می‌گوید: استعاره چیزی است که با آن از حقیقت فرار می‌کنیم (حقیقت مبتذل است و اسامی مدام تکرار می‌شوند.) بودلر غزلی دارد که چند سطر نخست آن در اکثر کتب و مقالاتی که در باب سمبولیسم نوشته شده نقل گردیده است و ما تمام غزل را ذکر می‌کنیم:

هماهنگی‌ها (correspondances)

طبیعت، معبدی است که غالبا از ستون‌های زنده‌ی آن

سخنانی درهم به گوش ما می‌رسد

و آدمی از میان انبوه نشانه‌هایی(سمبول)می‌گذرد

که بر او به چشم آشنا می‌نگرند.

همچون انعکاس آواهای طولانی که از دور

در وحدتی ظلمانی و ژرف درهم می‌آمیزد

عطرها و رنگ‌ها و آهنگ‌ها برهم منطبق می‌شود

عطرهای تر و تازه‌ای است چون پیکر کودکان

که همچون آوای نی دلپذیر است و همچون چمنزاران، سرسبز

_ و عطرهای دیگر تباه و سرشار و پیروزمند که همچون اشیاء بی‌انتها گسترش دارند

و چون عنبر و مشک و صمغ و کندر

ترانه‌ی تبدیل اندیشه و احساس را می‌سرایند

در تفسیر آن گفته‌اند « بودلر جهان را معبدی می‌بیند، طبیعی که ستون‌های زنده‌ی آن درختانند. همچنان که نسیم از میانه‌ی جنگل نمادها می‌گذرد، سخنان درهم و برهم آواز برمی‌دارند. شاعر با موهبت ویژه‌ی خود این سخنان را ادراک می‌کند زیرا در همه چیز احساس سمبولیک موجود است و هر شی‌یی با واقعیت روحی پیوند دارد» باری همه‌ی شاعران سمبولیست از واقعیت موجود، یعنی واقعیت ملموس و حسی روگردان و ناراضی بودند و در عوض به دنبال حقیقتی بودند که در ورای حقیقت ظاهر است و به اصطلاح به دنبال گل غایب بودند نه گل حاضر. بدیهی است که آن گل غایب اسم مشخصی ندارد و لذا شاعر نمی‌تواند از آن نام ببرد پس باید آن را وصف کند تا قابل درک و حسّ شود (سمبل)

درباره‌ی «مکتب سمبولیسم»

correspondances را دکتر اسلامی ندوشن به تلاقی ترجمه کرده است. دکتر محمد غنیمی هلال آن را به «تراسل الحواس» ترجمه کرده می‌نویسد: « یکی از وسایل فنی برای تعبیر افکار در مکتب سمبولیسم استفاده از correspondances است. این شیوه به شنیدنی‌ها رنگ می‌دهد و بوییدنی‌ها موسیقی می‌شوند و دیدنی‌ها عطر. در ورای آن احساسی پدید می‌آید که واژه‌های متعارف از بیان آن ناتوان است… بااین شیوه همه‌ی محسوسات تبدیل به معقولات می‌شوند و از بعضی ویژگی‌های خودشان منتزع می‌شوند و به شکل احساس درک می‌شوند»

سمبل چیست؟

…کادن در بیان آن می‌گوید سمبل در آثار سمبولیستی یک تصویر محسوس و عینی است که یک ایده‌ی ذهنی یا احساسی را بیان می‌کند. هنری راینه از پیروان مالارمه در باب سمبل می‌گوید: ایجاد رابطه است بین امری ذهنی و عینی و در این رابطه فقط یکی از طرفین ذکر می‌شود و لذا غیرصریح است و لینسکی در سال 1900 می‌گفت: «سمبولیسم عبارت است از ادغام دو جهان محسوس و الهی در تجسمی هنری»

چدویک نویسنده‌ی کتاب سمبولیسم می‌گوید: «سمبولیسم را می‌توان هنر بیان افکار و عواطف به تصویرهای عینی و ملموس، بلکه از طریق اشاره به چگونگی آن‌ها و استفاده از نمادهایی بی‌توضیح برای ایجاد آن عواطف و افکار در ذهن خواننده دانست.

آن‌طور که من از دقت در اشعار سمبولیستی فهیده‌ام شعر سمبولیستی بیان مطلبی به صورت اشاره و مبهم است چه با واژه (سمبل کوتاه یا مفرد) و چه با جمله (سمبل بلند یا مرکب که معمولا همان کنایه از موصوف در بلاغت ماست). این کوشش برای معرفی و توصیف یک مطلب باید به نحوی باشد که حقیقت دیگرگونه‌ای از آن را ارائه دهد، حقیقتی که تا کنون پنهان بود. این حقیقت پنهان اسم ندارد( اگر اسم داشت دیگر حقیقت پنهان نبود) و لذا فقط با توصیف و اشاره می‌توان به آن نزدیک شد. کشف آن و اسم بردن از آن بر عهده خواننده است، درست است که او یکی از اسمای شناخته شده را بر زبان می‌آورد اما در درک او تغییر ایجاد شده است. البته معمولا خواننده نمی‌تواند به ضرس قاطع یک اسم را ذکر کند اما در پایان شعر نسبت به یکی دو اسم  اطمینان بیشتری می‌یابد. مثلا پل والری در آاز گورستان دریایی در وصف دریا می‌گوید: این بام آسوده که بر آن کبوتران می‌جنبند.

هرچند می‌توان کبوتران را موج فهمید اما نهایتا معلوم می‌شود که مراد او کرجی‌ها و کشتی‌ها هستند. یا در همان شعر می‌گوید: دریا، دریا! همواره آغازشونده. که معرفی دیگرگونه‌ای از موج است. شبیه به این که کسی بدون ذکر موج بگوید: ای آسودگی تو در عدم تو و از این رو این سمبل شبیه به کنایه از موصوف ماست. این کشتی و این موج دیگر آن کشتی و موج مألوف و متعارف نیست، درک دیگری است از آن‌ها، از کشتی و موج آشنایی‌زدایی شده است. در حقیقت این جملات و خطاب‌ها چند معنای نزدیک به هم را هر چند غیرواضح و غیر صریح به ذهن متبادر و القا می‌کند. مثلا « از رنگ‌هایی که در چشمان ما موج و طلا جلوه می‌کند» باید مرگ را حس کرد. دلیل دیگری که برای اینگونه سمبل پردازی ذکر کرده‌اند این است که احساسات و آگاهی‌های ما هر لحظه با لحظه‌ی دیگر فرق می‌کند و لذا غیر ممکن است که این احساسات و آگاهی‌ها را از طریق زبان سنتی یا ادبیات متعارف بیان کنیم. هر شاعر شخصیت و لحظه‌های خاص خود را دارد و این وظیفه‌ی اوست که زبان خاصی برای همان احساسات و شخصیت خود ابداع کند. به این سبب است که ییتز می‌گوید سمبولیسم تنها جنبشی است که چیزهای تازه می‌گوید.

پیشوایان سمبولیسم در فرانسه

پل ورلن(1896-1844): که الکلی بود به پیروان او شاعران مکتب انحطاط یا Decadenceمی‌گویند. شاعران مکتب انحطاط فکر می‌کردند که همه چیز برای آنان تمام شده است. همواره در رؤیای غگینی فرو رفته بودند و در آثار آنان پوچی و دلزدگی و احساسات غیرطبیعی دیده می‌شود. از شاعران معروف این مکتب ژول لافورک است. به نظر آنان تمدن جهان رو به افول و خاموشی است. ورلن در مصراعی می‌گوید: من امپراتور پایان انحطاطتم.

ورلن در 1884 فن شعر خود را منتشر کرد و در آن به انکار بلاغت سنتی پرداخت.

اسکار وایلد (در رمان تصویر دوریان‌گری و نمایشنامه‌ی سالومه) هم متعلق به مکتب انحطاط است.

آرتور رمبو (1854-1891): شاعری او در سنین جوانی تا حدود 20 سالگی بود. برای حروف، رنگ قابل بود. او نخستین کسی است که شعر آزاد سرود.

استفان مالارمه (1854-1842): اشعار او به دشواری معروف است. برای کلمه اهمیت فراوانی قائل بود. این سخن او معروف است که باید «مثل» را از فرهنگ‌ها پاک کرد (یعنی تشبیه را تبدیل به استعاره و سمبل کرد) به نظر مالارمه نباید نام اشیاء را برد بلکه باید به خواننده فرصت داد تا خود کشف کند و لذت ببرد (سمبل پردازی)

موریس مترلینگ(1949-1862) : که البته بلژیکی است منتهی فرانسه زبان است. نمایشنامه‌های او سمبولیستی است و او را هم از رهبران سمبلیسم می‌دانند. موریس مترلینگ علاقه‌ی شدیدی به اسرار و عوالم ماوراء‌الطبیعه داشت و لذا به مطالعه‌ی زندگی مورچگان، زنبور عسل، و جهان پس از مرگ و از این قبیل امور هم می‌پرداخت.

بودلر (1821-1867): که او را آغازگر مکتب سمبولیسم می‌دانند. از طرفداران هنر برای هنر بود. الیوت درباره‌ی او می‌نویسد: « اهمیت بودلر در استفاده از تصویرهای زندگی نکبت‌بار یک شهر عظیم نیست بلکه در تعالی دادن به این تصویرها تا اوج شدت و ژرفاست. در این‌که این تصویرها را به همان صورتی که هستند نشان می‌دهد اما آن را نماینده‌ی چیزی بس بیشتر از خودشان هم می‌کند.»

 سمبولیسم فرانسه در قرن بیستم

سمبولیسم با آندره ژید ( مترجم اشعار تاگور به فرانسه) و پل والری ( شاید مهمترین شاعر سمبولیست) در قرن بیستم هم ادامه یافت. والری اعتقاد داشت که غایت شعر فقط خود شعر است ولاغیر. شعر رقص و نثر راه رفتن است. او به الهام معتقد نبود و الهام را از کار افتادن شعور آفریننده در مقابل خودکاری مغز می‌دانست. شعر او پر از تشبیه و استعاره و سمبل است. معروف‌ترین شعر او گورستان دریایی است که برخی از سطور آن شهرت جهانی دارد:

دریا، دریا ای همواره از نو آغاز شونده!

در اینجا باید از مارسل پروست هم نام برد، او هرچند سمبولیست محض نیست اما شدیدا تحت تأثیر سمبولیسم بود.

سمبولیسم در کشورهای دیگر

نهضت سمبولیسم فرانسه بر شاعران انگلستان و آمریکا و کشورهای دیگر تأثیر گذاشت و اصولا می‌توان گفت که بخش اعظمی از ادبیات از جنگ جهانی اول به بعد تحت تأثیر سمبولیسم است.

انگلستان: ویلیام باتلر ییتز که با منظومه‌ی مسافرت‌های اوسیان در سال 1921 جایزه‌ی نوبل گرفت. ییتز بعدها از سمبولیسم کناره گرفت.

تی. اس.الیوت شاعر و منتقد معروف صاحب منظومه‌ی Waste Land سرزمین بی‌حاصل

آمریکا: عزرا پاوند، دایلن توماس، ای. ای. کمینز، والاس استیونسن، برخی یولیسیس و فینگنزویک جویس و خشم و هیاهوی فاکنر را هم آثار سمبولیستی می‌دانند.

آلمان: راینر ماریا ریلکه در پاریس می‌زیست و اشعار پل والری (گورستان دریایی) را به آلمانی ترجمه کرد. ریلکه طرفدار شعر ناب بود و به یاری طبع عقیده نداشت بلکه معتقد به الهام بود چنان که می‌گفت قصاید ارفئوس به او الهام شده است. چند نامه به شاعران جوان را استاد دکتر خانلری در سال 1318 به فارسی ترجمه کرده است.

روسیه: سمبولیسم در روسیه رواج بسیار یافت. معروف‌ترین شاعر سمبولیست روسیه الکساندر بلوک (1880-1921) بود.

اسپانیا: به شاعران سمبولیست آنجا نسل 98( سال 1898) می‌گویند. اونامونو (نویسنده‌ی درد جاودانگی)، خیمه نز

 

مشخصات سمبولیسم

  1. رؤیااندیشی و تخبل

که در رمانتیسم بود و رئالیست‌ها و ناتورالیست‌ها با آن خالف بودند. سمبولیست‌ها تحت تأثیر فلسفه‌ی بدبینانه‌ی شوپنهاور (1788-1860) بودند. جهان آنان جهانی فرورفته در مه و ظلمت و اندوه است، به نظر آنان جهان رازی است که با تخیل کشف می‌شود.

2. واقعیت دیگر

سمبولیست‌ها با پو ز تیویسم و رئالیسم که دشمن رؤیا و تخیل‌اند مخالفت می‌ورزیدند.  به نظر آنان شعر از آنجا شروع می‌شود که با واقعیت متعارف قطع رابطه می‌شود. ما در شعر با درون خود با اشیاء مواجه می‌شویم و آن‌ها را درک می‌کنیم و لذا این اشیاء درونی هستند (فراواقعیت) سمبولیست‌ها به طور کلی تحت تأثیر  فلسفه‌های متافیریکی و ایده‌آلیستی بودند. برخی گفته‌اند که شاعر سمبولیست مُثُل و ایده افلاطونی را به تصویر می‌کشد. مراد این است که آن حقیقت پنهان ندیده_حقیقت برتر را_ می‌خواهد مرئی کند.

3. سوبژکتیویته

سمبولیست‌ها سوبژکتیوند و با ابژکتیویته مخالف. «اساس شعر رمانتیک بر وصف است و اساس شعر سمبولیک بر تلقین و تداعی و پیشنهاد. به همین دلیل در رمانتیسم به مفهوم مکتبی کلمه عینیت بیشتری است تا در سمبولیسم که به دنبال ذهنی کردن اشیا در قلمر تفکر و احساس است» هرچند سمبولیست‌ها هم مانند رمانتیست‌ها به بیان احساسات خود می‌پرداختند اما این احساسات در سمبولیسم فردی و خصوصی است حال آن که در رمانتیسم بیانگر زبان و احساسات یک تیپ یا گروه و جمع است.

4. زبان مشکل

هرچند زبان برخی سمبولیست‌ها مثل ورلن ساده و عامیانه بود اما کلا زبان سمبولیست‌ها مشکل است، مثلا زبان مالارمه به ابهام معروف است و باید حتما تأویل و تفسیر شود. به نظر سمبولیست‌ها زبان نباید منطقی باشد. زبان سمبولیسم مثل زبان خواب است.

5. زبان موسیقیایی

سمبولیست‌ها موسیقی واگنر را دوست داشتند و به آهنگین بودن کلام اهمیت می‌دادند و می‌گفتند شاعر باید زمام افکار و احساسات خود را به دست موسیقی کلمات بسپارد.

6. ابهام

سمبولیست‌ها سمبل را در شعر خود توضیح نمی‌دهند یا چندان توضیح نمی‌دهند. شعر مثل موسیقی است و لذا ذاتا مبهم است. در شعر سمبولیست‌ها، سمبل‌های سنتی و قراردادی نیست، بلکه سمبل‌های خصوصی است که درک آن دشوار است. از این‌رو خواننده می‌تواند شعر را به گونه‌ی خاصی دریابد.

7. شعر آزاد

در نتیجه‌ی تصرفات سمبولیست‌ها در وزن و عروض، شعر آزاد بوجود آمد. نخستین کسی که در فرانسه شعر آزاد گفت رمبو بود اما پیش از او والت ویتمن در آمریکا شعر آزاد سروده بود.

8. اسرار

آن‌ها به نیروهای مجهول حاکم به انسان معتقد بودند.

9. بدبینی

آن‌ها تحت تأثیر شوپنهاور بودند.

 

درباره‌ی «مکتب سمبولیسم»

 

سمبولیسم اجتماعی

در نقد شعر نو، به اشعار نیما یوشیج و برخی دیگر از شاعران بزرگ معاصر که به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه داشتند سمبولیسم اجتماعی می‌گویند. از آنجا که در شرح حال نیما نوشته‌اند که با ادبیات فرانسه آشنا بود و مخصوصا مالارمه می‌خواند ممکن است این سوءتفاهم ایجاد شود که سمبولیسم او از نوع سمبولیسم فرانسوی است. حال آنکه چنین نیست. دکتر رضا براهنی می‌نویسد: « نیما برخلاف مالارمه سمبول‌های خود را اغلب در آغاز یک قطعه شعر تمثیلی [سمبلیک] معرفی می‌کند و بعد از طریق وصف‌های دقیق به سمبول‌ها حیات عینی می‌بخشد و می‌کوشد معنای اجتماعی و یا حتی شخصی سمبول‌ها نیز تا حدودی روشن شود تا شعر بی‌دلیل عمیق به نظر نیاید بلکه عمق شعر مربوط به این باشد که مسأله‌ی عمیقی در پیش بوده است.»

و نیز می‌گوید« نیما هرگز به دنبال تعقید لفظی نیست که از اختصاصات شاعران سمبولیست فرانسه است.»

 

منبع

مکتب های ادبی دکتر سیروس شمیسا

مکتب‌های ادبی جهان

دکتر سیروس شمیسا

نشر قطره

خلاصه‌ای از صص

124-111

برترین‌ها