کودک و نوجوان
وُیتِک خرس قهرمان: داستانی دربارۀ دوستی و همراهی
وُیتِک خرس قهرمان داستانی بینظیر دربارۀ دوستی و همراهی
آناتول فرانس میگوید: «تا زمانی که انسان عاشق یک حیوان نشده، بخشی از روحش در خواب خواهد ماند.» این جمله را مدتها قبل خوانده بودم اما فقط وقتی کتاب وُیتِک، خرس قهرمان، را مطالعه کردم توانستم معنای آن را با تمام روحم لمس کنم. پس از خواندن این اثر بود که پسرم جملهای به من گفت که بسیار خوشحالم کرد: «تازه دارم میفهمم کتاب خواندن چه لذتی دارد.» این کتاب برای من و او تجربهای فوقالعاده از ارتباطی عمیق و صمیمانه شد. بعد از وُیتک ما یاد گرفتیم چطور بهتر با هم وقت بگذرانیم و یک عادت قدیمی را زنده کنیم: کنار هم نشستن و نوبتی با صدای بلند کتاب خواندن. ضمن اینکه خواندن وُیتک ما را با ویژگی خاص انسان آشنا کرد، انسان موجودی است که میتواند حتی در دل جنگ، فاجعه و مصیبت با رحم و مهربانی و شوخطبعی زیبایی بیافریند و خوشبخت باشد. اما داستان ویتک دربارۀ چیست؟
«نویسندۀ مهاجر، ویسلاو لاسُتسکی، در این کتاب داستان خرس قهوهای معروف ایرانی، «ویتک»، را روایت میکند. زمانی که سربازان گروهان بیستودوم توپخانۀ ارتش لهستان در بحبوحۀ جنگ جهانی دوم از خاک ایران عبور میکردند، ویتک را که در آن زمان تولهخرس کوچکی بود از یک پسربچۀ ایرانی خریدند و دور از چشم فرماندههایشان با خود همراه کردند. ویتک همراه گروهان از ایران به عراق و سوریه و اردن و فلسطین سفر کرد و بالاخره از طریق مدیترانه به ایتالیا رفت و آنجا در نبرد مونتهکاسینو در برابر ارتش آلمان نازی و ایتالیا برای اولین بار در حمل گلولههای خمپاره به سربازان کمک کرد و الهامبخش نیروهای متفقین شد. پس از پایان جنگ سربازان قرار گذاشتند تا زمان بازپسگیری استقلال لهستان ویتک را موقتاً به باغ وحش شهر ادینبرا در اسکاتلند بسپارند. ولی لهستان سالها در تصرف شوروی باقی ماند و سرانجام ویتک در باغ وحش ادینبرا از دنیا رفت.
لهستانیهایی که در زمان جنگ جهانی دوم از خاک ایران عبور کردند هزاران شهروند معمولی و نظامیانی بودند که پس از حملۀ اشغال لهستان توسط ارتش آلمان به خاک شوروی پناه برده بودند و حکومت وقت اتحاد جماهیر شوروی آنها را به سیبری تبعید کرده بود. بعداً براساس توافق دولتهای انگلستان و آمریکا با شوروی قرار شد لهستانیها آزاد شوند و از طریق ایران به نیروهای متفقین در فلسطین و شمال آفریقا بپیوندند. از میان آنها بعضی در ایران ماندند و تشکیل خانواده دادند و بعضی نیز بر اثر بیماریهای مختلف درگذشتند و در شهرهای بندر انزلی، تهران و اصفهان به خاک سپرده شدند.»
بریدهای از کتاب:
اگر ویتک فرصت بیشتری برای نوشیدن داشت، حتماً مریض میشد. وقتی بطری نوشیدنی را به دستش میدادند اول با ولع آن را بو میکشید، سپس شیشه را لیس میزد و آخرسر شروع میکرد به نوشیدن. بطری را دو دستی میگرفت، سرش را عقب میبرد و تا قطرهی آخر، خالیاش میکرد. بعد هم اول با یک چشم، بعد با چشم دیگذش داخل بطری را با دقت نگاه میکرد تا مطمئن شود حتی یک قطره نوشیدنی هم ته آن نمانده است.
سیگار را هم دوست داشت؛ البته سیگار نمیکشید، بلکه آن را میخورد؛ البته عجیب این بود که تمایلی به خوردن سیگارهای خاموش نداشت. وقتی سربازها به اوسیگار خاموش میدادند، آن را در دهانش میگذاشت، ولی تا میفهمید خاموش است، تف میکرد. ویتک فقط سیگارهای روشن را با اشتها قورت میداد.»
ویتک ما را به جنگ جهانی دوم و بلاهایی میبرد که آدمها مدام سر یکدیگر میآورند اما اجازه میدهد در آن بین کمی بخندیم، تفریح کنیم و ایمان بیاوریم حتی در بدترین شرایط هم میتوان به چیزهایی دل بست و به خوبی انسانها امیدوار ماند. «نمیدانیم ویتک چگونه یتیم شد. یک پسر بچۀ ایرانی میگفت شکارچیها به مادرش شلیک کردند. احتمالا سگها بوی خرس را حس کرده و شکارچیها را به آنجا آورده بودند و خرس مادر برای محافظت از تولهها خودش را جلو انداخته بود و به این صورت کشته شده بود.
سربازانی که خودشان هم لحظات سختی را گذرانده بودند و خیلیهاشان هم خانواده و بچههایشان را از دست داده بودند، با دیدن این توله خرس دلشان برایش سوخت و تصمیم گرفتند نجاتش دهند. یکی از آنها گفت: «بیچاره حیوان. با خودمون ببریمش و ازش مراقبت کنیم.»
تأثیرگذارترین خصوصیت ویتک که نمیگذارد هرگز فراموشش کنیم این است که باوجود زورمند و درنده بودن اهلیِ محبت دوستان سربازش میشود، با وجود اینکه زورش را دارد اما همیشه نمی بَرد بلکه تن به باختهای تعمدی میدهد، و همیشه تنبیههایش را تحمل میکند تا دوستهایش همواره دوستش بدارند. ویتک قدر دوستی و رفاقت را میداند و به ما یاد میدهد چگونه به خاطر دوستی، خرس درندۀ درونمان را اهلی کنیم.
وُیتِک خرس قهرمان داستانی بینظیر دربارۀ دوستی و همراهی
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 ماه پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
کارگردانان جهان1 ماه پیش
باید خشم را بشناسی بیآنکه اسیرش شوی
-
نامههای خواندنی1 ماه پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند