با ما همراه باشید

معرفی کتاب

خاطرات و روایاتی از قهرمان ملی افغانستان، احمد شاه مسعود

خاطرات و روایاتی از قهرمان ملی افغانستان، احمد شاه مسعود

خاطرات و روایاتی از قهرمان ملی افغانستان، احمد شاه مسعود

در آستانه‌ی نخستین سال‌گرد شهادت محمد فهیم دشتی، سخن‌گوی جبهه مقاومت ملی افغانستان و از هم‌رزمان و یاران احمد شاه مسعود و احمد مسعود، نشر نی کتاب دور و نزدیک آمرصاحب او را منتشر کرده که خاطرات و روایت او از قهرمان ملی افغانستان، احمدشاه مسعود است.

محمدفهیم دشتی، از یاران احمدشاه مسعود بود که خود را شاگرد مکتب شیرپنجشیر می‌دانست. او خود را در مقابل «در واقع من خود را در وضعیت یک کودک مکتبی یافتم که در برابر معلمی بزرگ زانو زده و درس‌های تازه‌ای می‌گیرد.»

فهیم دشتی در کتاب «دور و نزدیک آمرصاحب» می‌گوید در مکتب احمدشاه مسعود آموخته که مبارزه همیشه سخت است. این سختی وقتی از حد تحمل فراتر می‌رود که آدم‌ها خود را در مبارزه برای یک هدف، تنها می‌بینند. مبارزه با تمام سختی‌هایش، لذت عجیبی دارد؛ اما اگر مجبور باشی برای رسیدن به هدف، آدم‌های دیگر را قربانی بسازی، لذت مبارزه را کمتر احساس می‌کنی.» او از آمرصاحب نقل می‌کند: «بسیار خطرناک است، اگر در مبارزه با خیانت همراهان مواجه شوی. راه را گم می‌کنی، اگر ندانی بر کی می‌توانی اعتماد کنی.» به باور احمدشاه مسعود «تعهد و صداقت در مبارزه، پایه‌های اصلی استند. غافل‌شدن از این دو، به معنای پایان بی‌مفهوم مبارزه است.»

فهیم دشتی در مقدمه‌ی کتاب می‌نویسد: «در این کتاب سعی من بر این است تا لحظاتی را که در کنار آمرصاحب، شاهد حوادث و وقایع بوده‌ام، روی کاغذ بیاورم و به هیچ روی قصد ندارم مانند شماری از کسانی که در مورد آمرصاحب کتاب نوشته‌اند، از این طریق خود را مطرح سازم. من در این کتاب یک راوی ساده هستم که در مورد لحظاتی از زندگی یک شخصیت بزرگ، روایت می کند؛ البته بعید نیست که در برخی موارد نتوانم از غلیان احساسات جلوگیری کنم، به ویژه در روایت آن لحظات که بهترین لحظات زندگی‌ام بوده‌اند و در حد امکان از بودن در کنار آمرصاحب، لذت برده‌ام.»

سیاره دشتی، همسر فهیم دشتی در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته اشاره کرده به این‌که فهیم سفر را بسیار دوست داشت، مخصوصا سفر به ایران را و به نقل از او درباره‌ی دیدارش با محمود دولت‌آبادی در آخرین سفرش به ایران می‌نویسد: «یک دوست ایرانی، قرار ملاقات را تنظیم کرده بود و وقتی ماهم، نزدیک تر رفتیم و خود را معرفی کردم، محمود دولت‌آبادی، با خوش‌رویی و احترام توصیف ناپذیری، پذیرایی‌مان کرد… نزدیک به هفتادوپنج سال عمر دارد؛ اما با این‌که وجودش به ضعف گراییده، حافظه‌ای قدرت‌مند و چشمانی نافذ، از ویژگی‌هایش است. فشارهای سیاسی را تحمل کرده و هرچند مانند بسیاری از روشن‌فکران ایرانی، زمینه‌ی زندگی در کشورهای غربی را داشته، بودن در ایران را ترجیح داده است. از هر دری صجبت کردیم. از داستان‌هایش، از ریشه‌های ضعف ادبیات داستانی در زبان فارسی دری، از سیاست در ایران و منطقه، از دشواری‌های روزگار، از رنج انسان‌ها و از همه بسیار دیگر. خوش صحبت است و با ظرافت به مسائل می‌پردازد. گاهی رنج عمتی چشمانش ظاهر می‌شود؛ اما زیبایی لبخندهایش، بر آن رنج می‌چربد… وقتی در مورد آمرصاحب شهید حرف می‌زدیم، لذت بخش‌تر بود… گفت: وقتی تصاویرش را از سفری که به اروپا داشت دیدم، با خود گفتم، خیلی قشنگی مرد! کاش این زیبایی را نشان‌شان نداده بودی. آن‌ها تحمل زیبایی تو را ندارند و برایت دام می‌چینند… ادامه‌ی حرف‌هایش برایم خیلی جالب بود و راستش را بگویم، انتظار شنیدن چنین حرف هایی را نداشتم: او (احمدشاه مسعود) عصاره‌ای بود از یعقوب (یعقوب لیث صفار) ابومسلم و مولوی و فردوسی و هر چه از این بزرگان داریم. خدا خیلی زیبا آفریده بودش؛ حیف شد که زود از میان ما رخت سفر بست.»

منبع: روزنامه‌ی سازندگی، شماره‌ی 1247، یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱

خاطرات و روایاتی از قهرمان ملی افغانستان، احمد شاه مسعود

برترین‌ها