شعر جهان
آشنایی با مجموعه شعر «پایکوبی روی میخها» سرودۀ یوگنی یفتوشنکو
آشنایی با مجموعه شعر «پایکوبی روی میخها» سرودۀ یوگنی یفتوشنکو
با خواندن کتاب خودزندگینامه نابهنگام از یوگنی یفتوشنکو با ترجمه آقای یوسف نوریزاده از انتشارات ناهید باب آشناییام با این شاعر روس گشوده شد و لحن گیرا و صداقت مثالزدنی و ذهن پرشورش مجذوبم کرد. پس از آن شروع به خواندن شعرهای او کردم و در این میان مجموعه شعری از او به دستم رسید که گروهی از شاعران برجسته انگلیسیزبان از جمله جان آپدیک، جیمز دیکی، لارنس فرلینگتی و … به درخواست و زیرنظر یفتوشنکو به انگلیسی ترجمهاش کردهاند. همین ویژگی منحصربهفرد متن انگلیسی که به بیان یفتوشنکو دست یاری رساندن شاعران به هم است، مزید بر علت شد که چندی از اشعار این مجموعه را برگزینم و تصمیم به ترجمه آنها بگیرم.
از جهان شعری یفتوشنکو بیشتر بگویید. در شعر او چه بنمایههایی وجود دارد که شعرش را جهانی کرده است؟
شعرهای یفتوشنکو جهان وسیعی را در برمیگیرد و مضامینی که ذهن او را به خود مشغول میسازد به هیچ وجه محصور در مرزهای محدودی نیست. او هنر را رنگینکمانی میداند گسترده بر سواحل گوناگون. از همین رو، یفتوشنکو از سرزمین مادری میگوید و از کودکی و عشق و احساسات شخصی و نیز از جهانی که شعر، شیدا و بالبالزنان، کسانی چون آنا آخماتووا و رابرت لوئل و مایاکوفسکی و خودش را برمیگزیند، و در عین حال شعرهای متعدد و چشمگیری از او تجسم خروشیدن و فریاد شاعری است در برابر بیعدالتی که برای آزادی انسانها جدال میکند. یفتوشنکو در طول حیاتش شاهد فرازونشیبهای سیاسی بسیاری در جهان بود؛ از جمله دوران حکومت استالین و افشای جنایات او، جنگ ویتنام، ترور جان اف. کندی و … . یفتوشنکو به هیچ یک از این رویدادها بیتوجه نیست و جایجای در شعرهایش در برابر ستمهای جاری موضع میگیرد و به جانیان میتازد. یکی از عواملی که شعر او را جهانی کرده است این است که او خود جهان شعرش را به ملیت و سرزمین خاصی محدود نمیکند و برای تمام انسانها میسراید.
یفتوشنکو از معروفترین شاعران بعد از دوره اختناق است و فکر میکنم شعر «میراث استالین» او یکی از نمادهای این دوره است. سیاست در شعرهای او چگونه جلوه میکند؟
یفتوشنکو در این شعر و در اشعار بسیاری بارها و بارها نشان میدهد نه تنها به سیاست بیاعتنا نیست بلکه در برابر ظلم رفته بر انسانها ساکت نمینشیند و معتقد است «هر نویسندهای را وجدانش و استعدادش متعهد میسازد حتی اگر تصریح کند “بیرون گود” ایستاده است.» او آگاه است در دنیایی که سیاست تا شخصیترین حوزههای حیات انسانی ریشه دوانده و سر در پی تعیین و تنظیم روابط عمومی و خصوصی دارد، نمیتوان غیرسیاسی بود و زندگی خود را پاک از آن برید. در این مجموعه از این جهت شعر «سیاه و سفید» بسیار گویا است.
بخش اول این شعر شرح دو عاشقی است که برآنند تا عشقشان را در ابدیتی آنسوی سربریدن نژادها، پیشداوریها/نظامها قوام بخشند. اما در بخش دوم شعر عاشق درمییابد که زندانیان عصرمانیم ما،/زندانیان دولتهامان و نژادمان./در همه جا/لگام./از آزادی حقیقی برای تو یا برای ما،/ردی نیست به جا؛ و حتی عشق هم از گزندهای این اسارت ایمن نمیماند. ما در جهانی زندگی میکنیم که نه تنها گریز از سیاست ممکن نیست بلکه تأثیر جنگ و دعواهای آن تا حیات شخصی هم گسترده است. از همین رو یفتوشنکو با صراحت بیان میکند تا زمانی که قیمت روغن تفنگ بالا میرود/و قیمت جان آدمی سقوط میکند نمیتوان از تقلای برای آزادی آزاد بود. او با شعرش به جدال برای آزادی انسان برمیخیزد بی آنکه تفاوتهای نژادی و ملیتی حدی بر این مبارزه بزنند.
اگر تلقی معمول درباره تمایز میان حالات شخصی و حوادث جهان خارج را لحاظ کنیم میتوانیم بگوییم در این مجموعه رویدادهای بیرونی بهخصوص آنهایی که با سیاست و عدالت و بیعدالتی پیوند خوردهاند طنین بیشتری دارند؛ گرچه شعرهایی هم هستند که از کودکی شاعر، عشق و احساسات شخصی او، زندگی روستایی روسیه و افسانههای محلی میگویند. اما اگر بخواهیم از منظری نزدیکتر به فضای فکری یفتوشنکو بر شعرها نظری بیندازیم میتوانیم بگوییم که در چشم او خود این دوگانه بیرون و درون رنگ میبازد.آنچه از آن به شیوههای مختلف در تمام شعرهای او آوایی به گوش میرسد داشتن ولعی به زندگی است. گرچه صفآرایی نیروهایی که پیاپی سر سرکوب آن را دارند هرگز به وقفهای دچار نمیآید. این زندگی برای یفتوشنکو دوپاره یا حتی دوگانه نیست؛ من شعری سرودههای او گویی هم روس است و هم اهل ویتنام و آمریکا، هم یهودی است و هم مسیحی، هم عاشق فارغ است و هم گرفتار خاطرات کودکی، هم مرغابی تیرخوردهای است و هم روباهی محکوم به سلاخی، هم سقوط امپراتوری روم را به چشم دیده و هم ترور کندی را، و در عین حال به هیچ کدام از اینها تحویلپذیر نیست. همانطور که او خودش در مقدمه کتاب میگوید میخواهد که قایق نامهرسانی باشد برای تمام آنانِ از هم جداافتاده با یخ بیگانگی. چراکه انسان میتواند صمیمانه هم از ویتنام سخن بگوید و هم از بابی یار، و هم در گام ماژور و هم گام مینور. در واقع حیات فکری و شخصی یفتوشنکو از رویدادهای بیرونی منقطع نیست و احساسات او را همانقدر خاموششدن عشقی پرتبوتاب به ارتعاش درمیآورد که کشتهشدن دانشجویی در جریان تظاهرات. آنچه او میسراید موسیقی واحدی است با مدولاسیونهای فراوان.
از میان اشعار این مجموعه کدام یک را بیشتر دوست دارید و با آن ارتباط گرفتید؟
یفتوشنکو گاهبهگاه هنگام مواجهه با بیعدالتی با لحن طنزآلود شگفتش ستیزهجویان و قصابان جهان را به سخره میگیرد. شعر «حوالی جاده رومی از یادرفته» از همین جمله است که در آن سادهلوحی ظالمانی را که میپندارند میتوانند چلتکه کهنه حکومتشان را با نخهایی از خون رفو کنند آشکار میکند. علاوه بر این به فضا و لحن شاعرانه شعر «پیچوتاب بر میخها» و «مرثیه نیویورک» بسیار احساس نزدیکی کردم.
منبع: ibna
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند