شعر جهان
من میگویم: تنها خلق پیروز است
من میگویم: تنها خلق پیروز اس
1
با وجود هرچه گردباد است که در چشمان من بلند میشود
با وجود هرچه اندوه است که در چشمان تو آرام میگیرد
با وجود روزگاری که آتش میکند
بر زیبایی، هرجا که باشد…
و بر عدل، هرجا که باشد،
و بر نظر، هرجا که باشد،
من میگویم: تنها عشق پیروز است
تنها عشق پیروز است
هزارمین هزار بار میگویم
تنها عشق پیروز است…
که از پژمردگی و خستگی
پناهی جز درختِ مهر ما را نیست.
2
با وجود این روزگار بد سرشت
با وجود عصر و عهدی که به قتلِ نویسندگی دست میزند…
و به قتلِ نویسندگان…
و بر کبوتران…گلها…و علفها
آتش میکند
و چکامههای نغز را
در گورستانِ سگها در خاک میکند
من میگویم: تنها اندیشه پیروز است
تنها اندیشه پیروز است
هزارمین هزار بار میگویم
تنها اندیشه پیروز است…
و کلمۀ زیبا نخواهد مُرد
به هر شمشیری که باشد…
به هر زندانی…
به هر دورانی…
من میگویم: تنها خلق پیروز است
3
با وجود همۀ آنان که چشمان تو را ای نازنین …
در محاصره گرفتند
و سبزی و درختان را در آتش سوختند
با وجود همۀ آنان که ماهِ مه را در حصار خود گرفتند
من میگویم: ای نازنین…
تنها گل سرخ پیروز است
و آبها، و گلها.
با وجود همۀ خشکسالی
و کمابری و کمبارانی در روحِ ما
با وجودِ همۀ شب در چشمانِ ما
روز پیروز است…
4
در روزگاری که دل
به ظرفی از چوب بدل شده است…
و شعر در آن
چکامهای چوبین شده است
در روزگار ضدّ عشق… و ضدّ رؤیا…ضدّ دریا
در روزگارِ استعفای اوراق، قلمها، کتابها
من میگویم: تنها نارِ سینه پیروز است…
تنها نارِ سینه پیروز است…
هزارمین هزاربار میگویم
تنها نارِ سینه پیروز است…
که پس از دورانِ نفت و مازوت
باید که زر پیروز شود…
5
با وجودِ این روزگار غرقه در نابهنجاری…
و افیون…
و اعتیاد…
با وجودِ دورهای که از تندیس و تابلو نفرت دارد
و از عطرها…
و رنگها…
با وجودِ این دورانِ گریزان
از پرستشِ یزدان
به پرستشِ شیطان…
با وجود آنان که سالهای عمر ما را از ما به سرقت بردند
و وطن را از جیب ما ربودند
با وجودِ هزار خبرچینی حرفهای
که مهندسِ بنای خانه آنان را در دیوارها طراحی کرده است
با وجود هزاران گزارشی
که موشها برای موشها مینویسند
من میگویم: تنها خلق پیروز است
تنها خلق پیروز است
هزارمین هزار بار میگویم
تنها خلق پیروز است
و اوست که سرنوشتها را رقم میزند
و اوست دانایِ یگانۀ مقهورکننده…
منبع
تا سبز شوم از عشق
نزار قبانی
ترجمه موسی اسوار
نشر سخن
صص 231-226
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند