شعر امروز
سرودههایی از یدالله رؤیایی

سرودههایی از یدالله رؤیایی
پاییز سبز
زمین فصاحت برگ چنار را
به باد خستهی پاییز میسپرد
هوا ترنم سودایی شکفتن را
ز نبض بیتپش خاک میگرفت
غروب حرف خودش را
به گوش جنگل خاموش گفته بود
و شیروانی لال،
میان دودهی افشان شب شبح میشد
میان درهم هذیان من دو شعلهی سبز
نشست.
به روی شیشه تار
ملال پرده شکست
و از حقیقت اشیا بوی شک برخاست
و با حقیقت اشیا بوی او پیوست
تمام پنجره من،
خیال او شده بود.
تمام پوستام از عطر آشتی بیمار،
تمام ذهن من از نور و نسترن سرشار.
من از رطوبت سبز نگاه او دیدم
که در نهایت چشماش کبوتر دل من،
قلمرویی ز برهنهترین هواها داشت
و اشتیاق تبآلود بامهای بلند،
در آفتاب ز پرواز دور او می سوخت
ز روی پنجره من،
خیال او پر زد.
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم.
2)
وقتی که باز میآیی
نام تو را
تمام جهتها
رسم میکنند
و در گذار دامن تو دانههای شن
بر ریشههای پیدا
پیراهن عبور شعاع
میپوشد
پیشانی تو وسعت شیشه است
وقتی که بازمیآیی
و هر درخت، بوسه است
وقتی که مفصل تو ملاقاتی است
بین صفات باد و تکبیر توفان
و در هوای دهکده پیشانی تو وسعت اطراف هجر را
محدود میکند
تو بازمیآیی
با نافی از خلیجاحمر
و رانی از عصای موسی
و شکل راه رفتن تو
معنای مثنوی است
و روح مولوی است اینک
که از ساق تو حکایت نی را
برمیدارد.
3)
امید آمدن لغتی که نمیآید
آنچه زبان میخورد
همیشه همان چیزیست
که زبان را میخورد:
امیدِ آمدن ِلغتی
لغتی که نمیآید
تو آنسوتر آنجاتر
برابر من ایستادهای
برابر با من
و چهرهام
چیزی به آینه از من نمیدهد
چیزی از آینه در من میکاهد
و انتظار صخرهی سرخ
نوکِ زبانِ تو –
امیدِ آمدن ِلغتیست
لغتی که نمیآید…
4)
برداشتنات در من سنگینی کرد
برداشتنِ من سنگین بود
برداشتن آب میان لبهات
یکبار چنان در نوسان آمد
که نام تو را هیجان آب
همراه عطش آورد و نوشت:
تا فاجعه بر چیزهای معمولی
افتاد ابدیشان کرد
بر من چه فرود آمد تا برداشتنام را سنگین کرد
برداشتن آب چرا در من سنگین است
شاید هیجان نامِ تو میان آب
معنای عطش ـ شاید ـ این است.
و زائر فریاد خودش را نشناخت، دیوانه شد.
سرودههایی از یدالله رؤیایی
شعر زمان ما
یدالله رویایی
نشر نگاه
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
ذن در جان شاعر نوشتۀ احمد شاملو
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی2 ماه پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
نگاهی به رمان «هیچ دوستی بهجز کوهستان» نوشتۀ بهروز بوچانی
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
تحلیل شعر24 ساعت پیش
دربارۀ شعر ژاپن و عقل ناب…
-
مولوی خوانی3 ماه پیش
«در هوایت بیقرارم روز و شب» با صدای شهرام ناظری
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا