حال خوب
ماجرای عاشقانه و غمانگیز آفرینش شاهکار موسیقی میکیس تئودوراکیس: «به یاد پائولا»
ماجرای عاشقانه و غمانگیز آفرینش شاهکار موسیقی میکیس تئودوراکیس: «به یاد پائولا»
“میکیس تئودوراکیس” از نامدارترین و تاثیرگذارترین آهنگسازان قرن بیستم بود. قطعه بسیار زیبا و شنیدنی “paola 11099” از موسیقی فیلم حکومت نظامی یکی از شاهکارهای جاودان تئودوراکیس است.
“میکیس تئودوراکیس” که این قطعه را ساخته و نواخته میگوید: هفت ماه قبل از کودتای نظامی دیکتاتور معروفِ کشور شیلی ” اگوستو پینوشه”؛ با دختری به نام “پائولا ” آشنا شدم. پائولا اصلا خوشگل نبود حتی سبزه بود و لهجه داشت، ولی هنگام حرف زدن تمام احساسات وعواطفش در حرکات و خطوط چهرهاش طوری به نمایش درمیآمد که حتی اگر حرف هم نمیزد متوجه مقصود و منظورش میشدم مملو ازعواطف و احساسات انسانی بود که این آشنایی به عشقی عمیق وسوزان بین من و او انجامید.
یک هفته قبل از کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ میخواستم از پائولا تقاضای ازدواج کنم ولی هربار موضوعی پیش میآمد که این مسئله را به تعویق میانداخت؛ تا روز ۱۱سپتامبر که دفتر خاطراتِ این عشق برای همیشه بسته شد؛ زیرا پائولا به همراه ” ویکتور خارا ” و چندصد نفر دیگر از انقلابیون توسط مزدوران پینوشه دستگیر و به ورزشگاه سانتیاگو منتقل شده و همگی اعدام شدند.
بعد از مرگ پائولا احساس کردم که همه زندگی من مرده و به یغما رفته است. با تلاش فراوان و به کمک افسری که برخی از آهنگهایم را گوش میکرد، جسد پائولا را درسردخانه یافتم. در خطوط چهرهاش خداحافظی و نگرانی برای من موج میزد. جسد سردش را مدّتها در بغل گرفتم و بوسیدم تا سربازها به زور مرا از پائولا جدا کردند و من زندگیم را درسردخانه سرد تنها گذاشتم. پیاده و باحال خراب به خانه رسیدم و درحالیکه ازخود بیخود بودم قطعهای به یاد پائولا ساختم که این قطعه با شکوه بعدها موسیقی متن فیلم (حکومت نظامی) شد. بعد از پائولا دهها دختر زیبا وفوقالعاده در زندگیم پیدا شدند ولی هیچکدام نتوانستند جای خالی پائولا را برایم پرکنند و من همچنان تنها و در حاشیه زندگی هستم. وقتی که غمگین وتنها میشوم به یاد پائولا میافتم و در پهنای صورتم اشکهایم سرازیر میشوند. قطعه پائولا را گوش میدهم و شب پائولا به خوابم میآید. حرف نمیزند، اما من از خطوط چهرهاش میفهمم که میگوید “تئودور عزیزم درسته که زندگی کوتاه بود ولی چند ماه با تو بودن زندگی کوتاهم را بسیار طولانی کرد و حتی هنگامی که جسم سوزان تو در سردخانه جسم سردم را درآغوش گرفت، من زنده شدم و همواره در کنار تو هستم ولی این را بدان وقتی که ناراحت و غمگین میشوی، من هم ناراحت و غمگینم و زمانی که تو شادی من با تمام وجودم شادم”!
منبع: karkhanedar
ماجرای عاشقانه و غمانگیز آفرینش شاهکار موسیقی میکیس تئودوراکیس: «به یاد پائولا»
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…