با ما همراه باشید

لذتِ کتاب‌بازی

بریده‌هایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو

بریده‌هایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو

 فریدا نخستین دیدار با همسر آینده‌اش را این‌گونه به یاد می‌آورد:

آشنایی ما زمانی آغاز شد که همه با خود هفت‌تیر داشتند؛ هر زمان دلشان می‌خواست چراغ‌های خیابان مادرو را به گلوله می‌بستند. دیه‌گو یک‌بار در یکی از مهمانی‌های تینا به یک گرامافون شلیک کرد. همین روزها بود که کم‌کم به او علاقه‌مند شدم، اگرچه از او می‌ترسیدم.

و دیه‌گو نیز همین درخشش را در دختر دانش‌آموزی که چشم در چشم همسرِ حالا سابقش لوپی مارین ایستاده بود و تسلیم نمی‌شد، یافت. او بیش از دختربچه‌ای لوس از طبقۀ متوسط بود. ریورا را به مبارزه می‌طلبید و دیه‌گو ریورا شمشیر بازی بود که هرگز از هیچ مبارزه‌ای سر باز نزده بود. 

لوپی مارین اثر دیه‌گو ریورا

لوپی مارین اثر فریدا کالو

فریدا در همۀ نوشته‌هایش برای محرمان راز خود و در دفتر خاطراتش، پیوسته از بداخلاقی‌ها و بی‌حوصلگی‌های دیه‌گو، روابط عاشقانه‌اش، افسردگی‌هایش و ستم‌های گاه‌گاهش در حق او، دفاع کرده است. او همۀ این‌ها را بخشی از طبیعت دیه‌گو، توجیه می‌کند. دیه‌گو با وجود رسوایی بزرگ رابطه‌اش با کریستینا، زمانی که فریدا خبردار شد، این رابطه را تمام نکرد. او در دیوارنگارۀ کاخ ملی به کشیدن پرتره‌هایی حتی مسحورکننده‌تر از خواهر کوچکتر و دو فرزندش که تا حدودی تصویر ژنده‌پوش فریدا را تحت‌الشعاع قرار می‌دادند، ادامه داد.

 

اگر فریدا کالو در سال 1937 در جستجوی ابزار بیان خویش به عنوان یک هنرمند، همۀ مسیرها را رفت، درک او از ارزش مادی کارش در طول سه سال بعد برانگیخته شد. اگر بخواهیم واقعیت را بگوییم، باید بگوییم که او هرگز به هنرمندی که روی پای خودش می‌ایستد، تبدیل نشد.

با توجه به هزینه‌های سنگین درمان، عشقش به خرید جواهر، زلم‌زیمبو و عروسک، لباس‌های پر زرق و برق و لوازم نقاشی، به علاوۀ اعتیاد فزاینده‌اش به الکل، امروز فریدا «پر خرج» قلمداد می‌شود.

فریدا کالو آماتور نبود. او دانش همه‌جانبه و مفصلی در تاریخ هنر داشت و شخصاً آثار هنرمندان بزرگ را در فرصتی که در ایالات متحده به دست آورده بود، بررسی کرد. او باید می‌دانست که آثارش بر شایستگی خود استوارند و مضمون و شیوۀ اجرای نقاشی‌هایش بی‌نظیرند. اما اضطراب به آسانی از بین نمی‌رود. او همیشه نقش غریبه‌ای را که بیگانگان به او در جامه‌های مکزیکی‌اش، خیره شده‌اند و مطبوعات تشویقش می‌کنند و به او افتخار می‌دهند، بازی می‌کرد.

شخصاً، سپر و زره‌اش دختر شوخ، پراحساس، بی‌ادبِ مهربان، اهل مهمانی و دوجنس‌گرایی بود که خود خلقش کرده بود و با لذت با او زندگی می‌کرد. نگاه‌های خیرۀ صبورانه‌اش از چارچوب عکس‌ها و نقاشی‌هایش، به روشنی آسیب‌های روحی بسیار و تحقیرهایی را که تاب آورده بود، پنهان می‌کردند.

بریده‌هایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو

آخرین نقاشی او که زنده باد زندگی نام دارد، مجموعه‌ای از برش‌های هندوانه را همراه با این واژه‌ها که روی میوۀ هندوانه نوشته شده‌اند، به تصویر می‌کشد.

دیه‌گو در زندگی‌نامۀ خود اعتراف می‌کند که: «…اینک اگرچه بسیار دیر، دریافته‌ام که شگفت‌ترین بخش زندگی من عشقم به فریدا بوده است.» 

 

چند جمله از فریدا کالو

نقاشی زندگی مرا کامل کرد. من سه فرزند و مجموعه‌ای از چیزهای دیگر را که زندگی هولناکم را تحقق می‌بخشیدند، از دست دادم. نقاشی جای همۀ آن‌ها را گرفت. من فکر می‌کنم کار بهترین چیز است.

 

خود را نقاشی خواهم کرد زیرا اغلب تنها هستم، زیرا سوژه‌ای هستم که بهتر از هر سوژۀ دیگری می‌شناسمش.

 

هیچ‌چیز گران‌بهاتر از خنده نیست.

 

من زن هستم، اما استعداد دارم.

 

منبع

بریده‌هایی از کتاب «زیبا مثل ماگنولیا» دربارۀ زندگی و آثار فریدا کالو

زیبا مثل ماگنولیا

جری سوتر

ترجمۀ نیلوفر آقاابراهیمی

نشر علم

 

 

برترین‌ها