نوبلخوانی
درنگی در خطابۀ نوبل «اوکتاویو پاز» و برخی اندیشههای او دربارۀ عشق
درنگی در خطابۀ نوبل «اوکتاویو پاز» و برخی اندیشههای او دربارۀ اروتیسم و عشق
«شعر به لحظه عشق میورزد و میخواهد لحظه را دوباره در شعر زندگی کند، پس آن را از زمان جاری جدا میسازد و تبدیل به اکنونی ثابت میکند.»
به گفتۀ پاز، این تلاش او را سوق داد به جستوجوی «مدرنیته»، تا شعرش با دنیای پیرامون سخن بگوید. شعر جستوجوی لحظۀ روشناییبخش است، اما اگر بنا باشد نقش خود را به عنوان کاوشی معنوی ایفا کند باید عمیقاً در پیوند با دنیای بیرون از خود نیز باشد. در این قسمت از خطابه، کانون توجه پاز تغییر میکند. مثل کاری که در این سالها زیاد میکرد، به انتقاد از خود ایدۀ مدرنیته میپردازد و آن را «پیامد ضمنی درک ما از تاریخ به مثابۀ فرایند خطی خاصی از توالی» مینامد. به این ترتیب، از شعر به سیاست گریز میزند و لزوم ارتباط میان این دو را در خطابهاش میگنجاند.
تأکید میکند این ایده که مسیر تاریخ به سوی پیشرفتهای هرچه بیشتر است ایدهای است که در قرن بیستم شکستخورده است، و ما در وضعیتی ماندهایم که پاز با بیانۀ شاعرانۀ خود «غروب آینده» میخواند.
در ادامۀ خطابه، پاز آنچه را به نظرش علل این شکست بود بیان میکند: بشر نمیتواند همچنان به پیشرفت علمی یا تکنولوژیکی معتقد باشد وقتی تأثیر مخربش اینقدر آشکار شده است. از طرف دیگر هم نمیتواند طوری به بهرهبرداری از منابع طبیعی ادامه دهد که گویا سرچشمهای لایزال و تمامنشدنی است و زمین سیارهای خشک و تهی نخواهد شد. پاز اضافه میکند که قرن بیستم خود گواه این مدعاست که بشر از نظر معنوی در حال پیشرفت نیست: میلیونها قربانی بیگناه گرفتار «قتلعام، شکنجه، تحقیر و تباهی» شدند. این رخدادها پرسشهایی اساسی را به ذهن میآورد، از جمله اینکه اگر اینها پیامدهای پیشرفت است اصلاً پیشرفت چه لزومی دارد؟ و آیا هیچ منطق و قاعدۀ فهمپذیری بر تاریخ حاکم است؟
پاز نتیجه میگیرد که بشر با فروریختن اعتقادش به پیشرفت «در نوعی برهوت معنوی» گرفتار شده است «و برخلاف گذشته، دیگر زیر سایۀ نظامهای مذهبی و سیاسی نیست که تسلیبخش بودند و در عینحال مهارکننده.» پاز در اینجا دوباره برمیگردد به بحث لحظه، و میگوید با شکست هر نوع اندیشۀ پیشرفت به سوی «آرمانشهری نامعلوم»، نقش زمان حال مهمتر و حیاتیتر میشود. سپس به نقطۀ شروع سخنش برمیگردد؛ چرا شعر نتواند یکی از آن «رکن»هایی باشد که بشر را قادر سازد عمیقاً در زمان حال غور کند. و چنین نتیجه میگیرد: «ما واقعاً از زمان حال چه میدانیم؟ هیچ، تقریباً هیچ. ولی شاعران حداقل یک چیز میدانند: حال سرچشمۀ حضور است.»
دیگر رکن مهم اعتقادی پاز رهایی و از خودبیخود شدن حاصل از آمیزش جنسی است، که آن نیز روزنهای به این زمانِ بیزمانی میگشاید.
پاز، در آخرین جستار بلند خود، شعلۀ دوگانه، به تفصیل به تأمل در باب میل جنسی میپردازد… عنوان «شعلۀ دوگانه» به سرچشمههای همزاد اروتیسم و عشق اشاره میکند: «میل جنسی، آن آتش نخستین و بدوی، شعلۀ سرخ اروتیسم را برمیافروزد که خود شعلۀ دیگری را برمیافروزد و روشن نگه میدارد، لرزان و آبیفام: شعلۀ عشق. اروتیسم و عشق شعلۀ دوگانۀ زندگی است.» پاز در این جستار به سراغ آرای مختلف دربارۀ عشق و اروتیسم میرود _ از افلاطون تا آرتور سی. کلارک_ و علاوه بر تأمل در آثار نویسندگان غرب، به شناخت خود از هند و خاور دور هم رجوع میکند. پاز اروتیسم را رهایی میل جنسی از غریزۀ حیوانی تولیدمثل میداند، و در ادامه تفاوت میان این نیرو و عشق را که اساساً به بحث آزادی مربوط است مشخص میکند. اروتیسم اعمال تخیل فرد است، اما عشق تنها در تسلیم وجود فرد است که زاده میشود. از آنجا که دو نفر کاملاً انتخاب میکنند با یکدیگر پیوند بخورند، عشق پاسداشت غایی آزادی است و گواه وجود فردی بشر. این امر، آنطور که پاز فاتحانه میگوید، به این معناست که «عشق در غرب واژگونه شده و هنوز هم میشود.»
منبع
اوکتاویو پاز
صدایی از آن خود
نیک کیستر
ترجمۀ لیلا مینایی
نشر نی
درنگی در خطابۀ نوبل «اوکتاویو پاز» و برخی اندیشههای او دربارۀ اروتیسم و عشق
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند