داستان/ رمان خارجی
دربارهی رمان «داغ ننگ» اثرِ ناتانیل هاوثورن

در آمریکای مستعمره
در آمریکای مستعمره پیوریتانیسم پیروز است، در بوُستون، کشیش جوانی به نام آرتور دیمسدل، از متعصبان پرشور این آیین است. و با سخنانش شور و اشتیاق جمیع مؤمنان را برمیانگیزد. اما زهد و دیانت او ظاهری است.
داستان پیوریتنها
این کشیش جوان با زن زیبا و جوانی به نام اِستِرپراین، که حرفهاش گلدوزی است روابط عاشقانه دارد. شوهر این زن، چیلینگ وُرث، مفقودالاثر است و دیرزمانی است که کسی از او خبر ندارد. «استر» نمیتواند میوهی عشق و ثمرهی رابطهی پنهانش را با کشیش مدت زیادی مخفی نگاه دارد. و هیچ تهدید و فشاری نمیتواند زبان«استر» را باز کند تا نام معشوقش را به زبان آورد. و این زن به تنهایی شرم و رسوایی را میپذیرد. و به رسم پیروان آن آیین در آن روزگار، روی بدنش با آهن تافته داغ میگذارند. و بااین نقش ارغوانی او را به نام یک زن زناکار به جامعه معرفی میکنند.
«دیمسدل» کشیش، ندای وجدانش را خفه میکند و حاضر نمیشود که حقیقت را بگوید. و ناگهان شوهر او که به اسارت سرخپوستان در آمده بود، بازمیگردد و هنگامی که به حقیقت پی میبرد، سعی میکند از کشیش انتقام بگیرد.
اما «استر» از او میخواهد که کشیش را عفو کند. و چون شوهرش حاضر به قبول چنین کاری نمیشود، به کشیش اصرار میکند که با همدیگر بگریزند و کشیش به خود میآید و در مقابل مردم به گناه خود اعتراف میکند و خسته و درهم شکسته در آغوش «استر» جان میسپارد.
ظلمی جای ظلم را میگیرد
هاوثورن معتقد است که بدی میتواند نیکی را با خود بیاورد. و نیکی نیز گاهی در قالب بدی فرو میرود. «استر» از طریق گناه آموزش میبیند. و درد و رنج درونی، به او شایستگی و برازندگی میبخشد. بااین وصف پیوریتنها، این آدمهای خوب، که در اعتقاداتشان سختگیر و انعطافناپذیرند به دیو و دد تبدیل میشوند.
هاثورن که مانند هرمان ملویل از اندیشههای امرسون تأثیرپذیرفته، نویسندهایست سمبولیست، که از امرسون و هرمان ملویل بدبینتر است و به گمان او در همهی جوامع بشری استبداد پیروز است، و هر ظلمی که از بین برود ظلم دیگری جای آن را میگیرد. اما « اما گناهی که ما آن را از همه چیز در جهان بدتر و سیاهتر میشماریم، یکی از عناصر آموزش انسانی است، که از طریق آن میتوان به آموزش و تربیت دست یافت.»
منبع
رمانهای کلیدی جهان
دومینیک ژنس
ترجمه دکتر محمد مجلسی
نشر دنیای نو
چاپ پنجم
صص227-229
مطالب مرتبط
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
ذن در جان شاعر نوشتۀ احمد شاملو
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی2 ماه پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
لذتِ کتاببازی2 ماه پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
مولوی خوانی3 ماه پیش
«در هوایت بیقرارم روز و شب» با صدای شهرام ناظری
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
«زیباییِ وصلۀ ناجور بودن»: لیدیا یوکناویچ
-
تحلیل نقاشی2 ماه پیش
نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت