یادداشت
زندگی بازیِ اسپلینترلندز (Splinterlands) است نه جنگ!
زندگی بازیِ اسپلینترلندز است نه جنگ!
آیدا گلنسایی: آدمهایی وجود دارند بسیار جدی! از همانها که نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت» دربارهشان مینویسد: «وقتی به شیطان نگاه کردم او را جدی، دقیق، عمیق و عبوس یافتم؛ درواقع، او روح ثقل زمین است و مسئول افتادن همۀ چیزها هم اوست. با خنده میکُشند نه با خشم؛ برخیزید! و بگذارید که روح ثقل را بُکشیم.»
آنها از صبح تا شب مشغول جنگیدن با خود و خلایقاند و گمان میکنند جهان، عجوزِ غدّار بیهمهچیزی است که قصد بدی نسبت به ایشان در سر دارد! آدمهایی هستند طلبکار از کل هستی و بشریت، با جملاتی همیشه تاریک و گلآلود اما در کنار این افراد، خوشبختانه کسانی هم هستند که میدانند زندگی فقط یک بازی است و هرکس وقت بگذارد و قانونهایش را یاد بگیرد، اتفاقا خیلی هم جذاب است و در آن به آدم خوش میگذرد!
حافظ راست میگوید: «زاهد ار راه به رندی نبرد معذورست عشق کاری است که موقوف هدایت باشد». زاهد برای او در دستۀ همان افراد جدی قرار میگیرد و رند در دستۀ آنها که طراوت، شیطنت، طنز، خوشدلی و سادگی را باهم دارند. خلاصه اینکه راه از عبوسِ زهد به رندی و از جنگ و جدل، به بازی و طرب و مستی با نیروی جادویی عشق ممکن است که آنهم باید به قلب آدم بتابد.
بیماری کرونا با تمام ضررهایی که به بشر زد، با خود فرصتهایی هم آورد. یکی از آن فرصتهای طلایی ظهور بازیهای بلاکچینی بود. بازیهای پیچیدهای که انجام دادنشان نیاز به آموزش دارد و به نوعی حرفه و شغل است با پولهایی مخصوص به خود. طبیعتا آدم کنجکاوی مثل من نمیتوانست از این فضا که شناختش به کار سخت نیاز داشت، غافل بماند. (هرچند من این فضا را به خاطر یکی از روایتهای رمانم «خداحافظ آناگاوالدا» باید میشناختم که دربارۀ زندگیِ درونیِ یک خانم مهندسِ برنامهنویس و بازیساز است!)
یکی از این بازیهای بلاکچینی اسپلینترلندز نام دارد. این بازی، قانونِ جنگ یا بتل از طریقِ چیدن استراتژی است. در این بازی باید بتوانیم رفتار رقیبمان را حدس بزنیم، تا ترکیبی ضدّ استراتژی او بچینیم. درواقع در این بازی ما نمیجنگیم و شکست میدهیم بلکه تفکر و هوشِ ماست که به نمایش گذاشته میشود. اما مسئلهای که باعث شد دربارۀ این بازی بنویسم اینگونه جذابیتها و هیجانش نیست. بلکه شباهت این بازی، به بازیِ زندگی است.
در این بازی کارتهایی با تواناییهایِ مختلف عرضه میشوند. مثلا یک کارت وجود دارد که “خودشیفته” است. وقتی رقیبتان کارت خودشیفته را رو میکند، تمام مهاجمهایِ شما او را نشانه میروند. هرچند این باعث میشود مهاجمهای ما از حمله به بقیۀ بخشها باز بمانند، ولی خیلی زود خودشیفته را از پا درمیآورند.
این مسئله در جهانِ ما هم صدق میکند. افرادی که خودشان را خیلی مهم و قابل اعتنا فرض میکنند و فقط به چیزهایی که دربارۀ شخص شخیصشان باشد، علاقه و توجه نشان میدهند و احترامی برای دغدغهها و علایق دیگری قائل نیستند، دقیقا آسیبپذیرترند و زودتر از پا درمیآیند. در بازیِ اسپیلنترلندز این افراد سپر زیادی دارند (در جهان واقعی هم ظاهرا مغرور و قدرتمندند)، دریغ از اینکه تیرِ جادو به راحتی از این سپرها رد میشود و قلبشان را صفر میکند. بنابراین در برابر خودشیفتهها همیشه باید با ترکیب جادوگر ظاهر شد! جادوگر خوب غیب میشود. نه؟ چارۀ کارت خودشیفته در جهانِ واقعی فقط بیاعتنایی است! بنابراین شما وقتی این افراد به گدایی توجه آمدند و خواستند دربارۀ اهمیت خود داد سخن بدهند، باید جادوگر بشوید. یعنی هم عالی میس (miss) بدهید و ضرباتشان را رد کنید و هم دقیقا بدانید کجا و چه وقت غیب شوید و این حضرات را قال بگذارید. به همین سادگی! کارت «گوزن بنفش» چنین ویژگیهایی دارد. پس همیشه در درونتان یک گوزنِ بنفش داشته باشید که فرشتۀ نگهبانتان شود و از شما در برابر آسیبِ خودشیفتهها محافظت کند.
کارت دیگری که برای من بسیار جالبتوجه است، موجوداتیاند که اگر به آنها ضربه بزنید، با یک طناب به دورتان میپیچند و شما را هم با خودشان نابود میکنند!
این کارتها دقیقا به ما میآموزند جنگ و جدل و انتقاد چگونه عمل میکند! هرچه ضربه بزنید، خودتان هم فرو میروید. هرچه پرخاشگر و عصبی باشید، فقط خودتان میبازید. یک استراتژیست حرفهای با خونسردی جنگ را به بازی تبدیل میکند و از آن فقط لذت میبرد. (و یک نوب بازی را به جنگ واقعی بدل میکند و حرص و جوش میخورد و به خودش استرس میدهد!) بنابراین اگر در روز هزاران موقعیت خشونت زبانی و عملی برایتان پیش میآید، یادتان باشد با کارتهای عجیبی مواجهید. کارتهایی که اگر به سمتشان تیری پرتاب کنید، دور خودتان میپیچند و هردو صفر میشوید! خشم، کینه، حسادت، اضطراب و تمام حالاتِ تاریک روحی، دقیقا با شما همین کار را میکنند.
کارت دیگری را که عملکرد مخربی دارد، میتوان “مترصد یا منتظر” نامید. اینها در کلِ مبارزه حواسشان به آن کارتهایی است که قلبشان کم شده تا آنها را هدف قرار دهند. این کارتها آدم را یاد افرادی میاندازند که در روزهای تنگ یا در زمانی که چندان قوی نبودهاید، شما را زدهاند. با زبانشان، با دلسردی دادن و افاضاتِ به اسمِ خیرخواهیشان، با کارهایی که میتوانستند و برایتان نکردند و هزار نوع دیگر از بدطینتی. خوشبختانه این کارتها قلبشان کم است و بسیار زود از بین میروند! به هرحال هرگز به این کارتها، مخصوصا روزی که قوی شدید، اعتماد نکنید زیرا «اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش است تربیت نا اهل را چون گِردکان بر گنبد است»!
اما یکی از قویترین کارتهای اسپلینتر را من “مسیح” نامیدهام. مسیح تیر جادویش 3 است (یعنی یکی که پرتاب کند 3 قلبِ رقیب را میبرد) و به خودش جان میدهد!
قلب من برای این کارت میتپد! چون مرا یاد آدمهایی میاندازد که هم نفوذ کلام بسیار بالایی دارند (مثل خود مسیح) و هم نیازی به تحسین و تمجید دیگران ندارند و خودشان از درون به خودشان انرژی، اشتیاق و انگیزه میدهند. این کارت یک تنه ده کارت رقیب را حریف است و آنها را به آسانی از پا درمیآورد. چون خودش خودش را شفا میدهد. خودساخته، مقاوم و مبارز است و کسانی را به یاد آدم میآورد که خوب تنهایی، دلداری دادن به خود، و دوست داشتن خویش را بلدند بیاینکه مثل خودشیفتهها این را به دیگران نیز تحمیل کنند. به نظرم وقتی ویلیام فاکنر گفت «انسان نه فقط تاب میآورد بلکه استیلا خواهد یافت» از ما خواست همیشه در بازیِ زندگی، کارتِ مسیح را به همراه داشته باشیم!
زندگی بازیِ اسپلینترلندز است نه جنگ!
زندگی بازیِ اسپلینترلندز است نه جنگ!
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند