با ما همراه باشید

تحلیل نقاشی

این یک پیپ نیست؟

این یک پیپ نیست؟

در این نقاشی «رنه مگریت» خالق آن ادعا دارد این یک پیپ نیست. با نگاه به اثر تنها چیزی که می‌بینیم فقط یک پیپ است اما ادعای خالق آن نمی‌گذارد کاملا آنچه را که می‌بینیم باور کنیم.

به نظر من این نقاشی که فقط یک پیپ است دعوتی است به اعتماد نکردن به چشم‌ها و حواس. به اینکه نباید به واقعیت و آنچه به تجربه درمی‌آید اکتفا کرد بلکه باید این پیپ را طور دیگری دید. از زوایای دیگری و آن را از تنها یک شیء بودن رهانید. نقاش معتقد است این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم یک چیز را نام‌گذاری کنیم و درواقع ماهیت‌ها قراردادی هستند. اما انسان آن‌گونه این ماهیت‌های قراردادی را باور کرده که برایش بدیهی شده که اشیاء و جهان اطراف تنها آن چیزی است که ما می‌بینیم و ما می‌دانیم.

نقاش ما را دعوت می‌کند باور کنیم که چیزی نمی‌دانیم. که جهان باید برای ما سرتاپا شگفتی باشد. که ما هنوز اشیاء اتاقمان را حتا ندیده‌ایم.

او از ما می‌خواهد نگاه کنیم نه فقط ببینیم. از ما می‌خواهد تماشا کنیم. و تماشا کردن یعنی حقیقت چیزها را دیدن نه واقعیت را.

واقعیت آن چیزی است که با دانش به آن احاطه می‌یابیم

حقیقت آنچه با چشم دل و بینش به آن می‌رسیم

بنابراین وقتی نقاش یک پیپ می‌کشد و می‌گوید این یک پیپ نیست یعنی اصالت را از ابژه می‌گیرد و به سوژه می‌دهد. یعنی مهم نیست آنچه می‌بینیم بلکه آنکه می‌بیند مهم است. آنکه می‌ببیند است که تعیین می‌کند یک پیپ چه باشد؟

درواقع می‌توان رنه مگریت را هنرمندی دانست که با شدت هرچه تمام‌تر می‌خواهد رفتاری فلسفی در هنرش بروز دهد و به تمام بدیهیات شک کند.

وقتی او می‌گوید: این یک پیپ نیست منظورش این نیست که واقعا این یک پیپ نیست بلکه منظورش این است بیایید در بدیهیات شک کنیم و چقدر اینجا مگریت شبیه «سقراط» می‌شود وقتی به «لاخس» می‌گفت شجاعت را تعریف کن و آنقدر این جنگاور را سوال‌پیچ کرد تا او به این نتیجه رسید که نمی‌داند شجاعت یعنی چه و این مسئله آنگونه که ما فکر می‌کنیم ساده و حل شده نیست.

مگریت از ما می‌خواهد نگاه‌هایمان را پیشرفته‌تر کنیم و انقدر پیش و پاافتاده از کنار زندگی نگذریم. او در نقاشی‌هایش همواره واقعیت را به حقیقت برمی‌گرداند. حقیقت؟ کدام حقیقت؟ به اندازه‌ی هرنگاه حقیقتی هست. درکی و برداشتی. هرکدام از این برداشت‌ها حقیقی هستند. هرآنچه که واقعیت را به چالش بکشد حقیقت است و اصلا هنر برای همین می‌آید. شعر و نقاشی تلاشی برای نجات زندگی از مرگ حتمی است. برای اسیر جمود نشدن حیات. برای افزودن به افق نگاه و وسعت دید و پرپیمانه زیستن.

بنابراین مگریت با کشیدن یک پیپ و ادعای اینکه آن پیپ نیست از ما می‌خواهد باهمین اعتماد به نفسی که او دارد و شجاعتی که دربرابر آموخته‌ها می‌ایستد در برابر هرآنچه آموخته‌ایم و از عمقمان کم کرده بایستیم و حقایق خودمان را با جهان درمیان بگذاریم و صاحب دید و نگرش شویم.

برداشت دیگری که از این جمله می‌توان داشت این است که یک جمله هرچند خالی از حقیقت اگر با قدرت و اعتماد به نفس همراه باشد حتما بر مخاطب اثر خواهد گذاشت. مانند مگریت که یک پیپ را کشیده و همه دارند می‌بینند پیپ است اما دارد کتمانش می‌کنند و اکنون تمام مخاطب‌های او باور دارند که این نقاشی یک پیپ نیست! بنابراین آنچه ما می‌گوییم و حقیقت آن مد نظر نیست و فقط کافی است هنرمند به خودش باور داشته باشد تا بتواند جهان و نظر مردمان را تغییر دهد.

 

برترین‌ها