گفتوگو
گفتوگو با شمس لنگرودی به بهانۀ انتشار چاپ هشتم کتابِ ارزندۀ «تاریخ تحلیلی شعر نو»
گفتوگو با شمس لنگرودی به بهانۀ انتشار چاپ هشتم کتابِ ارزندۀ «تاریخ تحلیلی شعر نو»
محمد شمس لنگرودی کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» را پاسخی به سوالاتش توصیف میکند و البته درخصوص استفاده از مطالب این کتاب بدون ذکر منبع نیز میگوید ضرر ندارد مآخذ را بنویسند.
این شاعر و پژوهشگر که بهتازگی در صفحه خود پستی را با مضمون چاپ هشتم مجموعه چهارجلدی «تاریخ تحلیلی شعر نو» منتشر کرده، از نحوه تولد این کتاب و همچنین امکان خلقش در زمان حال میگوید. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
با توجه به اینکه چندین سال از زمان چاپ اولیه کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» میگذرد، هنگامیکه دوباره به آن نگاه میکنید، نقدی نسبت به خودتان و رویکردی که در ابتدا برای آن داشتید، دارید؟ و اگر بنا بود «تاریخ تحلیلی شعر نو» را در سال ۱۴۰۰ بنویسید، آیا آن را طور دیگری مینوشتید؟
به گمانم کم پیش میآید نویسندهای بعد از چند سال احساس نکند که کتابش نیاز به بازبینی دارد. اما انگیزههایی هم برای بازبینی لازم است. مهمترین آنها این است که هنوز مشغله نویسنده همان باشد.
اما برای من نوشتن این کتاب یافتن پاسخ به مقداری سوالات خودم بود. و چون آن پاسخها را گرفته بودم، تقریبا دیگر به کتابم مراجعه نکردم. بویژه اینکه پاسخها در حافظه من بود. برای همین هم هرگز نگاه انتقادی به آنها نداشتم؛ چون نویسنده برای نگاه انتقادی به کتابش، باید مشغلهاش را داشته باشد و بداند که این بازبینی در کجای کتاب و چه تاثیری دارد.
بنابراین در تجدید چاپهایی که از «تاریخ تحلیلی شعر نو» منتشر شده، اصلاحی بر روی نسخه اولیه صورت نگرفته است؟
فکر میکنم فقط در چاپ دوم بوده که من یک کتاب جدید پیدا کرده بودم و آن زمان به کتابم اضافه کردم. بعد از آن، نه کتاب جدیدی پیدا کردم که پیشتر ندیده باشم و نه مشغلهام این بود که کتاب نایافتهای را بیابم. به جز این مورد، تجدید چاپها همان ویراست نخست است.
فضای کاری و هنری دورانی که به سراغ نوشتن «تاریخ تحلیلی شعر نو» رفتید، چقدر در نوشتن کتاب تاثیرگذار بود؟
سوال خوبی است. هر کتاب تاریخی و تحلیلی که نوشته میشود، به نوعی تحلیل زمان خود نویسنده هم هست. یعنی از صافی روزگار نویسنده هم عبور میکند. به طوری که در دهه ۵۰ شمسی، کتابهایی که درباره عرفایی مثل حلاج هم نوشته میشد، نگاهی مارکسیستی در پشت خود داشت. حتی یکی از نویسندگان طوری منصور حلاج را بررسی کرده بود که انگار حلاج مارکسیست بوده؛ برای اینکه دوره اعتلای این نوع افکار بود و به قول معروف گفتمان مسلط این طرز تفکر بود. در نوشتن هر کتابی دوره تاریخی نویسنده نمود پیدا میکند. بنابراین آن سالهایی که من این کتاب را مینوشتم قطعا در لحن، تحلیل و دیدگاه من تاثیر گذاشته.
درمورد فضای سیاسی و اجتماعی آن دوران هم همینطور بود؟
حتما. حرف من به این معنی است که اگر من با همان سن امروز آن کتاب را مینوشتم، حتما لحن و تحلیل من فرق داشت. برای اینکه اساسا نگاه و تحلیل مسلط این روزگار فرق میکند.
در پایان نکتهای درخصوص چاپ و انتشار این کتاب هست که بخواهید بفرمایید؟
نکته اینکه ضرر ندارد دوستانی که در کتابها و مقالههایشان از کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو استفاده میکنند بگویند از کجا برداشتهاند. برای خودشان میگویم. شاید ارجاعات من اشتباه یا غلط بوده باشد که در مضیقه نیفتند.
مثلا من مطلبی را از مجله «جهان نو» که در دهه ۱۳۲۰ منتشر شده بود، در کتابم آوردهام. دیدم فردی عین این نقل قول را از کتابم برداشته و زیر آن نوشته: «جهان نو»! در حالی که من چند کلمه غیر مرتبط با منظورم را از متن حذف کرده بودم.
به هر حال ضرر ندارد مآخذ را بنویسند.
منبع: ایسنا
مطالب بیشتر
- آواز خاک منوچهر آتشی و نقد و نظرهایی بر آن
- دربارۀ آهنگهای فراموش شده؛ اولین مجموعه شعر احمد شاملو
- نگاهی به مجموعۀ رنگ آبها سرودۀ بیژن جلالی
- نقد علی میرفطروس بر رهگذار باد سروده حمید مصدق
- سخنرانی احمد شاملو دربارۀ مسئلۀ تعهد در دانشگاه تبریز
گفتوگو با شمس لنگرودی به بهانۀ انتشار چاپ هشتم کتابِ ارزندۀ «تاریخ تحلیلی شعر نو»
گفتوگو با شمس لنگرودی به بهانۀ انتشار چاپ هشتم کتابِ ارزندۀ «تاریخ تحلیلی شعر نو»
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 ماه پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
کارگردانان جهان1 ماه پیش
باید خشم را بشناسی بیآنکه اسیرش شوی
-
نامههای خواندنی1 ماه پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
پیرامونِ ادبیات کلاسیک3 هفته پیش
از «حکیم عمر خیام» چه میدانیم؟
-
تحلیل نقاشی4 هفته پیش
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»