لذتِ کتاببازی
شعری از آیدا گلنسایی که به «ایران درّودی» تقدیم شد
شعری از آیدا گلنسایی که به «ایران درّودی» تقدیم شد
برای نائیریکا
(به نگارگر لحظههای مکاشفه: ایران درّودی)
همین موسیقی که مرا میبرد تا گُلهای اثیری
همین پیرهن سبزِ یشم که عجیب به تو میآید
و کتابهایی که کس و کارهای کاغذیام هستند
همین گربۀ سه رنگ
که گهگاه پنجه میساید به کسالت
و فرزندی که شعرهایم را از بَر است
نه!
حالا حالاها خیال مُردن ندارم
با من از این شوخیها نمیکند خاموشی
من پا به ماهم
و ستارههای زیادی گفتهام برای شب
تا حوصلهاش سر نرود از تاریکیش
و برگ را از برم
و میتوانم روز را حفظی بخوانم
آن بیرون همیشه حق با غم است
و دیوارها دور برداشتهاند
آن بیرون
بهار که میشود، مردم
بینشستن به شکوفه
مینشینند پشت ماشینهاشان
و ادای درخت را درمیآورند با رختِ نو
تا بگویند پوشیده از پرندهاند
قو نمیپرد در شادی
و شهابها که دکمههای شُل شباند
دانه دانه میافتند
برهنگی زمین قابلِ اغماض است
و بیتجربگی زمانی که فقط جلوی پایش را میبیند
قابل اغماض است پاییز
توی دل انارها چیزی نیست.
چیزی نیست؛
من از خجالت «هیچ» درآمدهام
من که پا به ماهم
و ستارههای زیادی گفتهام
«پشتِ خالی زندگی»
حاصلخیزترین جا برای کشت روشنیست
چرا بچینیم به مرگی که آدم را میچیند؟
دلیل نمیشود عدم
همین که آفتاب طرفم را میگیرد
و مُرداد توی خونم است
همینکه چشمهها را از چشم من میبینند
کافی است.
ترحمتان را نمیخواهم
کسانی که امروز از کنارم میگذرید
و کبریتهایم را نمیخرید
ترحمتان را نمیخواهم
مرا بس است نائیریکا[1]
و شناور شدن در نقاشیهای ایرانِ دَرّودی
اشراق پُر برگی در شَکام نشانده
و «چشم شنوا»[2]ش مرا میکشاند تا سروش
شعری از آیدا گلنسایی که به «ایران درّودی» تقدیم شد
عاقبت کارگر افتاد فانوسِ فراموش شدهات یحیی[3]
و عقل سرخِ[4] سیبها فراخواندم به سلوک
به سر و تن شستن در صفیر سیمرغ[5]،
و مثل رودخانهها عازم شدن به زلال
از پشت تمیزیِّ انبساط
واحههایی اساطیری پیداست
مقصد من ماقبل غم و اعراض از حزن
آن قسمت روز که دستپسود سایه نیست
مقصد من
بیتقصیری قایق کاغذی و
شکوفۀ بادامِ مدام
از سنگها دور شدم فرسنگها
و حفرههای همواره
دیگر ناهموارم نخواهند کرد
عاقبت کارگر افتاد
فانوس فراموش شدهات
یحیی…
توضیحات
[1] اسمی اوستایی به معنای زن دلیر و جنگاور
[2] مجموعه آثار ایران درّودی است که بین سالهای 1336 تا 1382 خلق شدهاند.
[3] یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهابالدین، شیخ اشراق
[4] از رسائل فارسی شیخ اشراق
[5] از رسائل فارسی شیخ اشراق
شعری از آیدا گلنسایی که به «ایران درّودی» تقدیم شد
منبع
سماع در سنگستان
نشر مروارید
شعری از آیدا گلنسایی که به «ایران درّودی» تقدیم شد
مطالب بیشتر
- نگاه قدرشناسانۀ ایران درّودی به زندگی
- ایران درّودی: شعر عاشقانۀ 84 سالگی
- نگاهی به نقاشیهای ایران درودی
- خاطرات ایران درودی از ابراهیم پورداود و خانلری
- خاطرات ایران درودی از خسرو گلسرخی
- خاطرۀ ایران درودی از فروغ فرخزاد و سهراب سپهری
- بریدههایی از کتاب در فاصلۀ دو نقطه
- گفت و گو با ایران درودی
- شعر احمد شاملو برای ایران درودی
- نگاهی به کتاب خاطرات ایران درودی
شعری از آیدا گلنسایی که به «ایران درّودی» تقدیم شد
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند