پیرامون نقد ادبی
رویکرد روانکاوانه: نقد مبتنی بر واکنش خواننده
یکی از رهیافتهای نقادانهای که بویژه از دهه 1960 به این سو نظریه پردازی شده، رهیافت موسوم به «نقد مبتنی بر واکنش خواننده» است. در این شیوهی نقد میخواهیم این موضوع را توضیح بدهیم که چرا خوانندگان مختلف، از یک داستان واحد، چندین تحلیل مختلف ارائه میدهند. این شکل از نقد روانکاوانه پلی است بین نقد مبتنی بر واکنش خواننده و روانکاوی. در نقد روانکاوانهی متعارف، نظریهی روانکاوی معمولا برای «روشن کردن» متون ادبی به کار برده میشود. یعنی عملا خواننده، نقش روانکاو را ایفا میکند و متن، همچون بیمار، به موضوع یا ابژهی روانکاوی تبدیل میشود. متن برای چنین منتقدی حکم بیمار برای روانکاو را دارد. اگر دقت کنیم، در این نگرش روانکاوی یک گفتمان والاتر یا برتر از ادبیات تلقی میشود. روانکاوی ارباب است و ادبیات بنده. تمام اصطلاحات و روشها از روانکاوی اخذ و به متن ادبی فقط اعمال میشود. لیکن در رویکرد روانکاوانهی سوم، این رابطه کلا به هم میریزد، زیرا در این شیوه، توجه منتقد نه به نویسنده معطوف است و نه به شخصیتهای داستانی، بلکه منتقد به خواننده نظر دارد. برای توضیح اینکه خواننده چگونه میتواند کانون توجه باشد، باید به نظریهی روانکاوی برگردیم. به گفتهی فروید، مراجعهی بیمار به روانکاو با این خطر همراه است که بیمار ممکن است به طور ناخودآگاه هویت روانکاو را با شخصیتی صاحب اقتدار در دورهی کودکی خودش همانند کند. شخصیت صاحب اقتدار از نظر روانکاوان یعنی پدر، مادر، اولیاء مدرسه، اولیاء سیاسی یک کشور و هرکسی که به نحوی تعیینکنندهی رفتار آحاد جامعه است. اگر، برای مثال، بیمار ناخودآگاهانه تصور کند که روانکاو همچون پدرش رفتار میکند، فرایندی رخ میدهد که روانکاوان به آن «انتقال» میگویند. یعنی مثلا بیمار حس تنفر یا حسادتی را که در گذشته نسبت به پدرش داشته، اکنون همان حس را به روانکاو پیدا میکند و با او چنان رفتار میکند که گویی با پدر خود مواجه شده است. متقابلا ممکن است از طرف روانکاو پدیدهی «ضد انتقال» صورت بگیرد. یعنی آگاهی روانکاو از این که ابژهی احساساتی شده که او هیچ در آنها دخیل نبوده، باعث واکنشهای ناخودآگاهانهای از طرف او میشود. این رابطهی میتنی بر«انتقال» و «ضد انتقال» میتواند عینا بین خواننده و متن رخ بدهد. رویکرد سوم در نقد روانکاوانه بر این موضوع تأکید دارد که رابطهی بیمار و روانکاو، رابطهای دیالکتیکی و دو جانبه است، رابطهای که نه فقط بیمار در آن مورد تحلیل روانی قرار میگیرد، بلکه همچنین روانکاو نیز از خلال ضد انتقالها و ارتباط خاص عاطفیای که با بیمار برقرار میکند، میتواند به لحاظ روانی تحلیل بشود. به سخن دیگر، واکنشهای روانکاو چیزی راجع به شخصیت خود او میگوید. به طریق اولی، بیمار ممکن است خوابهایی را که هرگز ندیده، فقط برای خشنود کردن یا ناراحت کردن روانکاو از خودش بسازد. فروید در خصوص احتمال بروز این شکلهای «انتقال» در درمان روانکاوانه، بسیار هشدار میدهد و اضافه میکند که بیتوجهی به پیامدهای آن میتواند موانع بزرگی بر سر راه درمان بیمار قرار بدهد. یعنی فرد روانرنجور در تعامل با روانکاوی که ابژهی «انتقالهای» اوست، چه بسا متوسل به خشونتهای جسمانی هم بشود.
اکنون میتوانیم قیاسی را که در نظریه و نقد روانکاوانه بین متن و خواننده و بیمار و روانکاو میشود، بسط دهیم و اضافه کنیم که همچون رابطهی بیمار و روانکاو که رابطهای دو سویه است، قرائت خواننده از متن و رابطهای که خواننده با متن برقرار میکند هم رابطهای گفت و گویی و دو جانبه است. در این رابطهی دو جانبه فقط متن نیست که قرائت(تحلیل) میشود، بلکه خواننده هم «قرائت» میشود. به این ترتیب، معنا صرفا از متن سرچشمه نمیگیرد، بلکه حاصل تعامل خواننده با متن است.
سرشناسترین نظریهپرداز این شکل از نقد روانکاوانه، نورمن هالند است. هالند به پیروی از فروید معتقد است که خواننده از متن کسب لذت میکند، زیرا امیال خود را به شکلی دیگر میبیند. ولی فروید با گفتن این جمله، خواننده را از دایرهی ملاحظات نظری خود بیرون میگذارد و فقط به نویسنده میپردازد. هالند همین دیدگاه فرویدی دربارهی التذاذ ناخودآگاهنهی خواننده را بسط میدهد و نقش فعالتری برای خواننده قائل میشود. اصطلاحی که نورمن هالند در نقد ادبی وضع کرده، «نقد تبادلی» است. این شکل از نقد روانکاوانه در پی روشن کردن رابطه شخصی یا شخصیتی خواننده با متن است و بنابراین با هویت او سروکار دارد. هویت و تأثیر آن بر خواننده از متن، در نظریهی هالند واجد کمال اهمیت است. به اعتقاد هالند، خواننده توقعاتی از متن ادبی دارد، اما با خواندن متن همهی آن توقعات محقق نمیشود. به همین دلیل، خواننده به ساز و کارهای دفاعی متوسل میشود (فرافکنی، جابه جایی، ادغام و …) و معنا را در متن دگرگون میکند، یا به عبارتی، معنایی از متن به دست میدهد که بر هویت خودش صحه بگذارد.
به اعتقاد هالند تفسیر، نوعب عمل ادراکی است و چون ادراک مستقیما به هویت انسان مربوط میشود، نوعی رفتار است. به همین سبب، برای فهم اینکه چرا خواننده تفسیر معینی را از یک اثر ادبی ارائه میدهد، باید هویت آن خواننده را بررسی کرد.
منبع
دکتر حسین پاینده
انتشارات نیلوفر
چاپ دوم
خلاصهای از صص 272-276
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند